• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۳۰ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4442 -
  • ۱۳۹۸ يکشنبه ۲۷ مرداد

مظهرصدق و صفاو صراحت

سيدهادي خسروشاهي

قرار شد سطوري چند درباره برادر ارجمند و عزيزم حجت‌الاسلام والمسلمين حضرت آقاي شيخ محمدجواد حجتي‌كرماني (حفظه‌الله) و سابقه آشنايي با ايشان بنويسم... البته اين بنده درباره دوستان و برادران و بزرگان زنده، بنا نداشته‌ام و ندارم چيزي بنويسم تا حمل بر اغراض شخصيه! نشود... و فقط خاطراتي چند درباره آيت‌الله سيدعلي خامنه‌اي (رهبر معظم انقلاب اسلامي) نوشتم كه علاوه بر «اجازه‌‌نامه‌خانه»! وزارت ارشاد پنج سالي است كه در يك نهاد فرهنگي ديگر در انتظار صدور اجازه است! و هيچ نوع مذاكره و مكاتبه و تلفن و فاكس و وساطت هم موجب «مفاهمه» نشده و به اصطلاح، اين تشبثات موجب «افاقه» دوستان مربوطه نشده و ما اكنون تنها نسخه تايپي آن را در كتابخانه خود محفوظ نگه داشته‌ايم كه شايد در قرن بعدي! چاپ شود و براي نسل آينده مفيد افتد!

...اما در مورد برادرم محمدجواد حجتي كرماني، در مقابل درخواست دوستان، چاره‌اي جز تسليم نبود و البته با توجه به شرايط خاص موجود، فقط سطوري چند به عنوان اشارت! مكتوب مي‌شود به اميد آنكه صد سال بعد! مشروح كامل خاطرات و ذكريات خود را درباره ايشان بنويسم. به اميد آنكه به علت محتواي فدايياني آن، در اجازه‌خانه‌هاي بعدي دوستان، گرفتار نشود و رخصت چاپ و نشر بيابد!

... بيش از شصت سال از آشنايي و سپس «اخوت» اينجانب با حضرت محمدجواد حجتي كرماني مي‌گذرد و در اين مدت من جز صدق و صفا، عشق و وفا، قيام لله، مثني و فرادا و خدمت در راه اسلام و مسلمين، صراحت و شهامت و تذكار براي «احيا» كساني كه اميد به اصلاح آنها مي‌رفته و... از ايشان نديده‌ام.

... من بعد از آنكه در سال 1332 از تبريز به قم آمده و وارد حوزه علميه شدم، مدتي در «مدرسه فيضيه» سكونت داشتم و بعد از چند ماه به «مدرسه حجتيه» منتقل شدم كه اغلب طلاب آن مدرسه، «همشهري‌»هاي من بودند ولي به علت وسعت مدرسه و كثرت «حجره» تعداد زيادي از طلاب بلاد ديگر هم در آن سكونت داشتند.

... در طبقه دوم بلوك غربي مدرسه، چندين حجره در اختيار «طلاب كرماني» قرار داشت كه آقايان: علي‌اكبر هاشمي‌رفسنجاني، شهيد محمدجواد باهنر...

شهيد ايرانمنش، محمود و محمد هاشمي و... برادر ارجمندي به نام محمدجواد حجتي كرماني ساكن آن حجرات بودند. آشنايي من با همه آن آقايان از همان تاريخ آغاز شد ولي روابط صميمانه بيشتر با محمدجواد حجتي كرماني بود و بعد با برادرش علي حجتي كرماني كه تازه از «نجف» برگشته و به «قم» آمده بود. دليل اين صميميت نزديكي فكري و هواداري از «فداييان اسلام» بود... يعني هر دو در واقع «سمپات» اين سازمان بوديم و البته رابطه سازماني و تشكيلاتي نداشتيم، چراكه اصولا فداييان اسلام فاقد سازمان و تشكيلات به مفهوم مصطلح آن در ميان احزاب بود... پس از شهادت رهبري فداييان اسلام و سكوت اسفبار بخش اعظم روحانيون، هواداران شهيد نواب صفوي كه در واقع نسل دوم و جوان علاقه‌مند به راه و روش فداييان بودند، با همديگر صميمي‌تر شدند و به عنوان برادران «فدايي» به همكاري و همفكري پرداختند و در حجره ايشان در مدرسه حجتيه مجلس بزرگداشتي براي شهدا برگزار كرديم كه بعضي بزرگان حوزه در آن شركت كردند... محمدجواد حجتي كرماني در اين ميان خالص‌تر و مخلص‌تر از بقيه برادران بود و در واقع او برادري با صدق و صفا به معني كامل كلمه بود و در اخلاص و عمل، پيشتاز... بدون آنكه داعيه‌اي داشته باشد و تظاهري در اين زمينه بنمايد... محمدجواد حجتي كرماني در همه زمينه‌ها همواره فعال بود و بارها و بارها و به مناسبت‌هاي مختلف دستگير و زنداني، يا تبعيد شد ولي او همچنان «برادري، فدايي» براي اسلام و مسلمين باقي ماند. ... دوره زندان ده‌ساله به علت عضويت در «حزب ملل اسلامي» يكي از طولاني‌ترين اين زندان‌ها بود ولي با وجود ضعف جسماني، روحيه نيرومند «برادري، فدايي» استمرار يافت و مبارزه ادامه داشت... كه داستان مشروح آن را بايد در جلد دوم خاطرات اين برادر، فدايي اسلام مطالعه كنيم. يكي از خصال برجسته محمدجواد حجتي كرماني در طول اين شصت سالي كه من با ايشان آشنا هستم علاوه بر صدق و صفا، صراحت و شجاعت و شهامت در بيان حقايق و نقد اوضاع و افراد، در راستاي اصلاح امور است كه البته هميشه هم همراه با هزينه‌هايي بود كه محمدجواد حجتي كرماني چون از قبيله لايخافون في‌الله لومـ[ لائم بود آماده پرداختن آن هزينه‌ها بود كه عمدتا هم از سوي دوستان!! تحميل مي‌شد. به نظر من حتي اشاره به خصلت‌هاي انساني و برادري او، نياز به فرصتي ديگر و بياني مشروح‌تر دارد كه متاسفانه اكنون فاقد آن فرصت هستيم، ولي يادآوري چند نكته از اين نوع صراحت‌ها و شهامت‌ها در دوران‌هاي نه‌چندان دور مي‌تواند روشنگر حقيقت مدعا باشد. محمدجواد حجتي عاشق نواب صفوي بود- و هست- و به همين دليل كتابي تحت عنوان «آموزگار من نواب» منتشر كرده كه چگونگي اين عشق و علاقه و وفاداري و برادري را مي‌تواند نشان دهد. او در عين اينكه «اقدام مسلحانه» فداييان اسلام را مي‌پذيرد و ارج مي‌نهد، اما در همان حال، چگونگي امر را قابل بحث مي‌داند: «قيام مرحوم نواب مسلحانه بود و نقش تاثيرگذاري در نهضت ملي ايران داشت. قتل هژير و به ويژه رزم‌آرا، روند ملي شدن صنعت نفت را تسريع كرد. چهره‌هاي منصف مثل مهندس عزت‌الله سحابي و آيت‌الله طالقاني تصريح كردند كه اگر قيام مسلحانه فداييان اسلام نبود نمي‌توانستيم موفق شويم. پشتوانه نهضت‌ ملي گلوله فداييان اسلام بود اما اينكه كار فداييان اسلام چقدر مقرون به صواب بود و از منظر جامعه‌شناسانه و مشي سياسي قابل بحث است...» و البته به‌‌رغم اين نكته، محمدجواد حجتي خود مي‌گويد: «... ما امروز و پس از گذشت بيش از نيم قرن مي‌توانيم با كمال سربلندي اعلام كنيم كه چند مسلمان غيور و از جان گذشته در برابر استعمار و استبداد ايستادند و تاريخ آزادي ملت را در پرتو جهاد مسلحانه با خون خود نوشتند و خود شربت شهادت نوشيدند و...» (آموزگار من، نواب صفوي، چاپ دوم، 1387، موسسه اطلاعات، صفحه 215). نكته‌اي كه برادرمان در اين گفتار به آن نپرداخته است اعدام انقلابي سيداحمد كسروي تبريزي است كه مانند سيدمحمدعلي شيرازي ادعاي «برانگيختگي» كرد و اگر مي‌ماند، فتنه «آيين پاكديني!» او، خطرناك‌تر از بابي‌گري و بهائي‌گري مي‌شد و عجيب آنكه اخيرا بعضي از روشنفكرنمايان خارج‌نشين طلبكار شده‌اند كه چرا در ايران از «كسروي» تجليلي به عمل نمي‌آيد. ولي پاسخگوي اين سوال نيستند كه چگونه مي‌تواند از كسي تجليل به عمل آيد كه غير از ادعاي «برانگيختگي!» تمام مفاخر ملي و مذهبي مردم ايران و تشيع را مورد هجمه قرار داد و با فلسفه و حكمت و دعا و عرفان و شعر و هنر و ادبيات فاخر مخالف بود و در اين زمينه علاوه بر تاليف كتاب‌ها و نشر مقالات متعدد همه ساله «جشن كتابسوزي» برپا كرد و در اين جنبش! علاوه بر كتب ادعيه/ مذهبي، ديوان‌ حافظ و سعدي و خيام و... را با افتخار! به آتش كشيد... و اين مدعيان طلبكار مي‌خواهند از همچو آدمي! تجليل به عمل آيد و البته فداييان اسلام براي جلوگيري از خطر پيدايش فرقه جديد او را از ميان برداشتند. در مورد صراحت و صداقت محمدجواد حجتي كرماني در نقد دوستان! بي‌مناسبت نيست كه به يكي دو مورد اشاره شود: محمدجواد حجتي كرماني خطاب به آقاي ابوالحسن بني‌صدر، هنگامي كه رييس‌جمهوري ايران بود مي‌گويد:
«... آقاي بني‌صدر مهم‌ترين عيب شما آن است كه «خودمحوريد» و «دهن‌بينيد»... چرا اينقدر از «خود» مي‌گوييد. دشمنان بيش از هر كس از وجود من و شما و اخلاق و ضعف‌هاي من و شما بهره مي‌برند. از من، از ضعف اعصاب، از شما، از «من» «من» گفتن! از آقاي بهشتي از وسواس ايشان در نظارت بر همه امور. از آقاي هاشمي از بي‌توجهي و سهل گرفتن برادران و مخالفان و...» بعد به مرحوم رجايي مي‌گويد: «آقاي رجايي عملكرد شما در وزارت آموزش و پرورش نشان مي‌دهد كه شما صددرصد مكتبي هستيد ولي به صراحت بگويم روش شما در كشورداري صددرصد مكتبي نيست چون فقط دفع است و از جذب خبري نيست!» در مورد معاصرين، به عنوان نمونه در مورد آيت‌الله مصباح‌يزدي ضمن اداي احترام كامل مي‌گويد: «...آقاي مصباح‌يزدي فردي محترم و مبادي آداب هستند اما متاسفانه در درگيري‌هاي سياسي شخصيت‌ اشخاص تحريف مي‌شود. آقاي مصباح به هيچ‌وجه مجتهد سياسي نيست و شركت در باندبازي‌هاي سياسي در شأن مقام علمي استاد بزرگواري چون آقاي مصباح نيست. آقاي مصباح! مگر شما و امثال شما نبوديد كه آقاي احمدي‌نژاد را تا بدان حد بالا برديد كه امروز از گريبان شما سر برآورد؟ اينها نمونه‌هاي كوتاهي از نقدهاي صريح و شفاف ايشان درباره بعضي مصادر امور بود و تفصيل را بايد در مقالات منتشرشده ايشان به دست آورد.» در پايان اشاره كنم كه ايشان همواره با «طلبگي» زندگي كرده و از «زي‌ّ طلبگي» خارج نشده و هرگز به دنبال كسب مقام و مال و ثروت نبوده و حتي در معيشت خود دچار مشكلاتي شده ولي با كسي در ميان ننهاده و همواره و تا امروز مشغول تاليف و ترجمه است و از آثار ايشان علاوه بر صدها مقاله، بيست جلد كتاب تاكنون چاپ و منتشر شده است كه از جمله آنهاست: ترجمه سه جلد از تفسير «الميزان» علامه طباطبايي آموزگار من نواب صفوي، جلوه مسيح عشق و تلاش (جلد اول خاطرات) منشات زندان، مرزهاي ايدئولوژيك حسين بن علي(ع) حماسه تاريخ، روابط اجتماعي در اسلام، اسرار سقيفه، دولت و سياست در انديشه حسن البناء و... جعله الله ذخرا للاسلام و المسلمين

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون