دوگانهسازيهاي شبهتاريخي
رضا مختاري اصفهاني
كودتاي 28 مرداد 1332 از موضوعات پرمناقشه تاريخ معاصر ايران است؛ موضوعي كه هنوز به تاريخ نپيوسته و از آن سياستزدايي نشده است. از فرداي پس از كودتا نام «قيام ملي» بر آن نهادند و هر ساله در جشنهاي به اصطلاح ملي گرامياش داشتند، در حالي كه درباره كودتاي سوم اسفند 1299 هيچگاه چنين انكاري صورت نگرفت. آنچه اما در زير پوست جامعه جريان داشت، مقابله با اين حادثه بود؛ مقابلهاي كه بيشتر در دو كانون مهم شهري، يعني بازار و دانشگاه تداوم يافت. اگر در طول 25 سال پس از كودتا تا پيروزي انقلاب 57 دوگانه مصدق-شاه در سياست و اجتماع ايران حاكم بود، اين دوگانه در اين دوره در دوگانههاي متعدد تكثير شد؛ دوگانههايي كه بيش از آنكه ريشه در واقعيتها و شرايط خاص تاريخي داشته باشند، متاثر از فضاي سياسي و براي بهرهبرداريهاي زمان خاص بودهاند. اولين دوگانهسازي از همان آغاز انقلاب اسلامي رقم خورد. دوگانه مصدق-كاشاني كه
در واقع در پشت دوگانه مصدق-بقايي پنهان شده بود. از اقدامات برسازندگان اين دوگانه ميتوان به انتشار نامه پرابهام آيتالله كاشاني به مصدق در 25 مرداد 32 پس از 25 سال و كتاب «چهره حقيقي مصدقالسلطنه» نوشته حسن آيت اشاره كرد. اين مساله هواداران مصدق را به واكنش واداشت، در حالي كه در دوره پس از كودتا، نزديكان مصدق مانند كاظم حسيبي از اتهام همراهي كاشاني دوري كرده و به اين دوقطبيسازي دامن نميزدند. پيروان بقايي در كسوت حمايت از كاشاني ابتدا از نقش مصدق در ناكامي جنبش ملي شدن صنعت نفت و كمانگاشتن توطئه كودتا توسط او آغاز كردند و درنهايت، به انكار كودتا رسيدند. اين دوگانهسازي تنها به نزاع اولين رييسجمهور و بخشي از حزب جمهوري اسلامي دامن نزد، بلكه در خود حزب نيز انشقاق مهمي ايجاد كرد.
آنچه در آن زمان رخ داد، برافراشتن خيمه سياست بر سر حادثهاي تاريخي در غياب نظام سلطنتي بود؛ حادثهاي كه
همچنان از منظر سياسي و ايدئولوژيك نگريسته ميشود، از همين رو پيش از آنكه با مدد از اسناد و مدارك تصويرسازي از گذشته منظور نظر باشد، سعي ميشود دوره مصدق و وقايع منتهي به كودتا براي بهرهبرداريهاي سياسي بازسازي و روايت شوند، در حالي كه اگر اين روايات برمبناي واقعيات و مستندات تاريخي باشند، اين الگوسازيها چندان مورد ايراد نيست. البته به شرط آنكه در اين الگوسازيها دچار آشفتگي ذهن تاريخي نشده و در پي پاسخ سوالهاي امروزمان در گذشته طابقالنعل بالنعل نباشيم. در امتداد همان دوگانهسازي دهه اول انقلاب، بعدها دوگانههاي مصدق-قوام (آرمانگرايي-عملگرايي)، مصدق-فروغي (تندروي- اعتدال) و مصدق-وثوقالدوله (پوپوليسم- واقعگرايي) در فضاي سياسي-رسانهاي شكل گرفتهاند. دوگانههايي كه در فضاي سياسي امروز ايران هم مابهازاهايي يافتهاند. در حالي كه با وجود نزاعهايي كه در فضاي سياسي آن زمان ميان اين رجال وجود داشته و گاهي همديگر را به دماگوژي (عوامفريبي) يا خيانت متهم ميكردند، بيشتر يك نزاع سياسي بود تا اتهامي از سر باور، بهطوري كه اين افراد گاهي با يكديگر همكاري كرده و در مقاطعي در يك جبهه قرار ميگرفتند. آنچه اما از اين فضاسازيهاي شبهتاريخي به وجود ميآيد، تصويري مغشوش و مبهم از گذشته است. چنين گذشتهاي حتي نميتواند براي امروز مفيد فايده باشد، چراكه واقعيتهاي تاريخي در برابر مصلحتها و منافع سياسي امروز ذبح شدهاند. حتي از منظر سياسي نيز اين مناقشه موجب شده كساني كه 25 سال بر خوان كودتا نشسته بودند، طلبكارانه از بار مسووليت اين رويداد شانه خالي كرده و تكليف خود را با آن روشن نسازند. پرداختن به كودتا بودن يا حق قانوني محمدرضا شاه در بركناري مصدق چندان برجسته شده كه نتايج مادي و معنوي كودتا مغفول مانده و گويي تلاشي در جهت توجيه ديكتاتوري شده است. كودتاي 28 مرداد 1332 هم مشمول ثنويتگرايي جهان انسان ايراني شده و در دام اسطورهسازي و قديسسازي افتاده است. اين واقعه را ميتوان وراي اسطورهوارگي و قديسسازي از مصدق بازشناسي كرد. در اين بازشناسي بدون چشمبستن بر كودتا بودن حوادث 25 تا
28 مرداد، ميتوان به واكاوي خطاهاي مصدق و نقش هر يك از طرفين در ناكامي جنبش ملي ايرانيان پرداخت.