• ۱۴۰۳ جمعه ۳۱ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4444 -
  • ۱۳۹۸ چهارشنبه ۳۰ مرداد

گفت‌وگو با بونگ جون هو، فيلمساز كره‌اي برنده نخل طلاي هفتادودومين دوره جشنواره كن

داستان غم‌انگيز حكمراني بلامنازع سرمايه‌داري

ترجمه: بهار سرلك

 

«انگل» تازه‌ترين ساخته كارگردان تحسين‌شده اهل كره‌جنوبي، بونگ جون هو، نه تنها در كارنامه حرفه‌اي اين فيلمساز دستاوردي بزرگ محسوب مي‌شود، بلكه براي سينماي كره نيز حايز اهميت است. از يك سو اين فيلم برنده برترين جايزه هفتادودومين جشنواره فيلم كن شد و از سوي ديگر جايگاه خود را در تاريخ برگزاري جشنواره كن ثبت كرد، چراكه بونگ جون هو نخستين كارگردان اهل كره‌جنوبي نام گرفت كه جايزه نخل طلا را به كره برد؛ موفقيتي كه به دليل همزماني با صدمين سالگرد سينماي كره ماندگارتر شد.

اگر بيننده فيلم‌هاي پيشين اين كارگردان باشيد ممكن است عنوان فيلم «انگل» تداعي‌گر فيلم‌هاي قبلي او با حضور هيولاهايي عظيم‌الجثه باشد. فيلم «ميزبان» (2006) روايت بيرون آمدن هيولايي از رودخانه هان شهر سئول و فيلم «اوكجا» (2017) داستان دختري كه با حيواني عظيم‌الجثه به نام اوكجا دوست است. اما «انگل» روايتي واقع‌گرايانه از زندگي دو خانواده از دو طبقه اجتماعي متفاوت است كه خانواده فقير سعي دارد از خانواده ثروتمند ارتزاق كند. بونگ جون هو با اين داستان به نابرابري‌هاي اقتصادي و شكاف ميان طبقات اجتماعي كره‌جنوبي
مي‌پردازد.

در متن پيش‌رو گفت‌وگوهايي را كه نشريه‌هاي «New Zealand Listener» و
«High On Films» با كارگردان كره‌اي برنده نخل طلا داشته‌اند، مي‌خوانيد.

 

شما نخستين كارگردان اهل كره‌جنوبي هستيد كه جايزه نخل طلاي كن را دريافت كرديد. بر هيجان اين اتفاق غلبه كرده‌ايد؟

راستش را بخواهيد در هواپيما وقتي از جشنواره كن به خانه برمي‌گشتم به اين هيجان غلبه كردم. در واقع در هواپيما داشتم فيلمنامه جديدم را مي‌نوشتم. پروژه‌اي دارم كه در جريان است و بخشي از آن در استراليا پيش مي‌رود. اين چيزها بخشي از زندگي‌ام است.

هموطنان‌تان چه واكنشي نسبت به اين خبر داشتند؟

به فرودگاه كه رسيدم حدود صد روزنامه‌نگار منتظر من و برگزاري نشستي مطبوعاتي بودند. شگفت‌آور بود. فكر كنم به اين دليل كه نخستين‌بار است كه فيلمي كره‌اي برنده جايزه نخل طلا مي‌شود اما مطمئنم به زودي كارگردانان كره‌اي كه جوان‌تر هستند جوايز بزرگ‌تري را به خانه مي‌آورند و برنده شدن من ديگر خيلي هم خبر خاصي محسوب نمي‌شود.

معناي عنوان «انگل» چيست؟

ابتدا همه انتظار داشتند «انگل» فيلمي با موجودي تخيلي يا فيلمي در ژانر علمي-تخيلي باشد. بيشتر به اين دليل كه اين عنوان ارتباطي با فيلم قبلي‌ام «ميزبان» شكل مي‌داد، اما همان‌طور كه پيش از اين گفته‌ام، شخصيت‌هاي محوري اين فيلم اعضاي خانواده‌اي هستند كه در دنياي حقيقي زندگي مي‌كنند. آنها آدم‌هايي هستند كه اميدوارند با ديگران در رابطه‌اي همزيستي زندگي كنند اما اين راهكار جواب نمي‌دهد، بنابراين وارد رابطه انگل‌وار مي‌شوند. اين فيلم را تراژدي كمدي‌اي قلمداد مي‌كنم كه شوخ‌طبعي، وحشت و غم زماني را به تصوير مي‌كشد كه مي‌خواهيد با همديگر خوش و خرم زندگي كنيد اما با حقيقت روبه‌رو مي‌شويد و مي‌بينيد چقدر دشوار مي‌توان چنين زندگي‌اي داشت. عنواني كنايه‌آميز است اما برعكس عنوان اصلي فيلم «خاطرات قتل» كه بار معنايي «گرم و خاطرات دلپذير» را در خود دارد، نيست. چطور كسي مي‌تواند خاطرات گرم و نوستالژيك يك قتل را حفظ كند؟ چنين كاري اشتباه است؟ به همين منوال كه آن فيلم خاطرات دوره‌اي است كه طي آن قتل‌هاي زنجيره‌اي هواسئونگ در آن اتفاق مي‌افتد، در عنوان «انگل» هم به جزييات ظريف كنايه‌آميزي برمي‌خوريم.

ژانر «انگل» را چطور دسته‌بندي مي‌كنيد؟

اين فيلم درامي انساني است اما درامي كه از وقايع معاصر اشباع شده است. اگرچه پيرنگ فيلم شامل رشته‌اي از موقعيت‌هاي خاص و متمايز مي‌شود، با اين حال داستاني است كه مي‌تواند در دنياي واقعي رخ بدهد. مي‌توان اين فيلم را سانحه‌اي قلمداد كرد كه خبرش در اخبار يا در رسانه‌هاي اجتماعي منتشر شده و آن را به فيلم تبديل كرده‌اند، بنابراين از اين منظر، درامي كاملا واقع‌گرايانه است اما اگر كسي اين فيلم را درام جنايي، كمدي، درام انساني غم‌انگيز يا تريلري وحشتناك بنامد، من اعتراض نمي‌كنم. هميشه تمام تلاشم را مي‌كنم تا انتظارات بيننده را از بين ببرم و اميدوارم با «انگل» موفق شده باشم.

خانواده‌هايي كه در مركز فيلم هستند،
چه كساني هستند؟

آنها طبقه‌اي فرودست هستند كه در آپارتماني كثيف بين زيرزمين و طبقه همكف زندگي مي‌كنند و تازه اميدوار شده‌اند يك زندگي عادي و نه چيزي خاص پيش روي‌شان است اما به دست آوردن چنين چيزي هم براي‌شان دشوار است. پدر خانواده در بسياري از مشاغل شكست خورده، مادر كه ورزشكاري آموزش‌ديده است هرگز موفقيت را به آن معنا نديده است و پسر و دختر خانواده بارها از آزمون ورودي دانشگاه رد شده‌اند. برخلاف اين خانواده، خانواده آقاي پارك كه در سمت مديرعامل شركت اطلاعات فناوري كار مي‌كند، خانواده‌اي تواناست كه به تازگي ثروتمند شده‌اند. آقاي پارك را به نوعي مي‌توان معتاد به كار تلقي كرد.

همسر زيباي او و دختر دبيرستاني بانمك و پسر جوانش اعضاي اين خانواده هستند. مي‌توان آنها را خانواده چهار نفره ايده‌آلي در ميان خانواده‌هاي نخبه‌ شهري مدرن ديد.

درباره انتخاب بازيگران و دليل انتخاب آنها بگوييد.

جمع كردن بازيگراني كه در برابر همديگر خوب نقش‌آفريني كنند و گروه بازيگران موثري را درست مانند تيم فوتبال تشكيل بدهند، براي اين فيلم بسيار اهميت داشت. در نگاه اول مي‌بايد حال‌وهواي يك خانواده را به بيننده منتقل مي‌كردند، بنابراين مدت‌ها به اين موضوع فكر كردم. نخستين كسي كه براي نقش‌آفريني انتخاب كردم سونگ كانگ هو (پدر خانواده كيم) بود و بعد زماني كه «اوكجا» را با چوي وو شيك (پسر خانواده كيم) مي‌ساختم فكر كردم جالب است اگر او را به عنوان پسر لاغر مردني سونگ كانگ هو انتخاب كنم. پس از آن، پارك سو دام كه به او شباهت داشت و توانايي‌هاي بازيگري‌اش مثال‌زدني است و حس واقعيت مبهم و متمايزي را منتقل مي‌كند، خواهر او شد. شباهت‌شان به همديگر از اين لحاظ اهميت داشت كه بيانگر ارتباط فيزيكي‌شان در ميان اعضاي خانواده‌شان باشد. در مورد چانگ هايه جين، از قدرت عاري از مبالغه و معمولي‌اش كه در فيلم «جهان از آن ما» القا مي‌كرد، خوشم مي‌آمد، بنابراين او را در نقش همسر بانفوذ سونگ كانگ هو نشاندم.

در مورد خانواده پارك بايد بگويم قصد نداشتم تعريف كليشه‌اي خانواده‌‌اي از طبقه فرادستي كه در درام‌هاي تلويزيوني‌ كره‌اي مي‌بينيد، ارايه بدهم بنابراين به بازيگراني احتياج داشتم كه تصوير افراد تحصيلكرده و مهربان را به نمايش بگذارند. هميشه تحت‌تاثير جذبه چندوجهي لي سون كيون قرار مي‌گيرم در نتيجه شخصيت آقاي پارك را براي او درنظر گرفتم. وقتي چو يئو جئونگ به ذهنم رسيد، او در نظرم يك معدن الماس آمد كه بايد محتوياتش استخراج شود و بنابراين به اميد اينكه حتي بخشي از اين معدن را واكاوي كنم، او را انتخاب كردم. «انگل» فيلمي با يك شخصيت محوري نيست همچنين واكنشي كه بازيگران به يكديگر نشان مي‌دهند به‌شدت مهم بود، درنهايت از تمام آنها سپاسگزارم كه
هر كدام‌شان نقش خودشان را مثل يك تيم فوتبال هماهنگ، خيلي خوب ايفا كردند.

قصد داشتيد از طريق اين فيلم چه تصويري از جامعه معاصر ارايه كنيد؟

فكر مي‌كنم يك شيوه براي تصوير كردن تداوم دوقطبي شدن و نابرابري جامعه ما با كمديِ غم‌انگيز است. در دوره‌اي زندگي مي‌كنيم كه سرمايه‌داري، حكمران بلامنازع است و هيچ جايگزيني جز آن نداريم. نه تنها در كره به اين شكل است بلكه سراسر دنيا هم با موقعيتي روبه‌رو است كه نمي‌توان اصول سرمايه‌داري را ناديده گرفت. به نظر نمي‌رسد در دنياي واقعي، مسيرهاي خانواده‌هايي مثل چهار شخصيت محوري بيكار فيلم و خانواده پارك باهم تلاقي كنند. تنها نمونه‌اش در مسائل استخدام ميان طبقه‌هاست، زماني كه كسي به عنوان معلم خانگي يا كارگر استخدام مي‌شود. در چنين مواردي، لحظاتي پيش مي‌آيد كه اهالي هر دو طبقه آن‌قدر به هم نزديك مي‌شوند كه نفس يكديگر را احساس مي‌كنند. در اين فيلم اگرچه هيچ‌يك از طرفين نيت بدي ندارد، هر دو طبقه به موقعيتي كشانده مي‌شوند كه كوچك‌ترين لغزشي مي‌تواند به اختلاف و درگيري منجر شود.

در جامعه سرمايه‌داري امروز رده‌ها و صنف‌هايي وجود دارند كه به چشم ما نامرئي هستند. آنها را در لفافه و خارج از ديد نگه مي‌داريم و نگاه سرسري و تحقيرآميزي به سلسله مراتب طبقاتي داريم و آن را يادگاري از گذشته مي‌بينيم، اما واقعيت اين است كه مرزي طبقاتي وجود دارد كه نمي‌توان از آن گذر كرد. فكر مي‌كنم اين فيلم شكاف‌هاي ناگريزي را حاصل اصطكاك دو طبقه در جامعه امروزِ به‌شدت دوقطبي است، نشان مي‌دهد.

باتوجه به اينكه «يخ‌شكن» و «اوكجا» را با حضور بازيگران بين‌المللي جلوي دوربين برديد و هدف‌تان مخاطب بين‌المللي بود آيا «انگل» را با اين اميد كه بعدتر و در سطح بين‌المللي معرفي خواهيد كرد، در درجه اول براي مخاطب كره‌اي ساختيد؟

حقيقتا قصد نداشتم اين فيلم را به مخاطب كره‌اي محدود كنم، اما موافقم كه جزييات ‌ريزي در داستان فيلم وجود دارد كه شايد فقط كره‌اي‌ها از آن سر در بياورند. هر چند مهم‌ترين نكته داستان اتفاقي است كه ميان ثروتمندان و فقرا روي مي‌دهد. اين معضلي جهاني است و معتقدم كشوري وجود ندارد كه چنين معضلي نداشته باشد. در جشنواره كن بسياري از مخاطبان كه از كشورهاي گوناگون آمده بودند، اظهارنظرهايي كردند و مي‌گفتند اگر اين داستان در سينماي كشور خودشان بازسازي شود با واكنش خيلي خوبي روبه‌رو
خواهد شد.

«انگل» نخستين فيلمي نيست كه در آن درباره مسائلي همچون نابرابري اظهارنظر مي‌كنيد. اين جنبه سياسي فيلمسازي‌تان از كجا نشأت گرفته است؟ در گذشته شما چه اتفاقاتي افتاده كه باعث مي‌شود بخواهيد آن را در داستان فيلم‌هاي‌تان بگنجانيد؟

فيلم درباره يك خانواده فقير و يك خانواده ثروتمند است. شخصا فكر مي‌كنم من در ميانه قرار دارم. در خانواده طبقه متوسط به دنيا آمدم و هنوز هم خودم را اهل طبقه متوسط مي‌دانم. شايد متراژ خانه‌ام هم چيزي بين خانه‌هاي اين دو طبقه باشد. در زندگي روزمره‌مان، هميشه در ميان دوستان‌ يا قوم ‌و خويش‌تان با آدم‌هايي از خانواده‌ طبقه فرودست و خانواده‌ طبقه فرادست برخورد كرده‌ايد؛ برخي ثروتمندند و برخي فقير. با تمام اين انسان‌هاي متفاوت و طبقه‌هاي متفاوت روزانه برخورد مي‌كنيم.

با فيلم‌هايي كه ساخته‌ايد معضلات طبقات اجتماعي و سرمايه‌داري را در جوامعي مانند كره‌جنوبي به تصوير كشيده‌ايد اما آيا راه‌حلي براي اين معضلات داريد يا وظيفه‌تان اين است كه فقط آينه‌اي در برابر آنها بگيريد؟

«يخ‌شكن» فيلمي علمي-تخيلي است، بنابراين درواقع توانسته‌ام يك راه‌حل ارايه كنم. خيلي ساده‌تر بگويم، راه‌حلم اين بود كه كل سيستم را نابود و از قطار فرار كنيم. مي‌دانم كه غيرواقعي است اما ارايه آن امكان داشت چون فيلمي علمي- تخيلي بود. هر چند در فيلم «انگل» كه به واقعيت ما نزديك‌تر است، ارايه راه‌حل بسيار دشوار است. هر چند معتقدم پيامم اين است كه هيچ راه فراري، هيچ راه دررويي از سرمايه‌داري و واقعيتِ اقتصاد «گيگ» نيست.

«انگل» نسبت به دو فيلم قبلي‌تان، مقياس كوچك‌تري را دربر مي‌گيرد و بازيگران كمتري در آن حضور دارند. آيا با اين روش فيلم را شخصي‌تر كرده‌ايد؟

فكر نمي‌كنم به اين شكل شخصي‌تر باشد اما همان‌طور كه اشاره كرديد، فيلمي با مقياس كوچك‌تر است. وقتي روي فيلم‌هايي با مقياس وسيع كار مي‌كنيم، جلوه‌هاي بصري و اين دست تجهيزات، انرژي كارگردان را مي‌گيرد. هر چند در فيلمي با مقياس «انگل»، كارگردان مي‌تواند وقت و انرژي بيشتري را صرف جزييات شخصيت‌پردازي و رويكرد سينمايي كند كه به نظرم خيلي هم خوب است، بنابراين فكر مي‌كنم در آينده احتمالا فيلم‌هاي بيشتري با اين مقياس بسازم.

درسي كه از «انگل» گرفتم اين بود كه هرگز نبايد براي راه‌اندازي فروشگاه كيك تايواني سرمايه‌گذاري كنيم. دو شخصيت فيلم اين نكته را دليل فقير بودن‌شان بيان مي‌كنند؟

داستاني غم‌انگيز درباره اهالي كره‌جنوبي و تايوان است. بسياري از مردمي كه اقدام به خوداشتغالي مي‌كنند، عهده‌دار اداره فروشگاه‌هاي كيك تايواني مي‌شوند... اين فروشگاه‌ها در تمام سطح شهر شعبه دارند و در يك لحظه سقوط مي‌كنند. همه‌شان ورشكست مي‌شوند و بسياري از آنها بدهي‌هاي گزاف بالا مي‌آورند و شخصيت‌هاي اين فيلم هم در همين موقعيت قرار گرفته بوده‌اند.

اميدواريد بينندگان از اين فيلم چه پيامي را دريافت كنند؟

فقط اميدوارم باعث شود بيننده به فكر فرو برود. بخش‌هايي از فيلم خنده‌دار، وحشتناك، ناراحت‌كننده است و اگر باعث شود مخاطبان هنگام ديدن فيلم درباره ايده‌هاي‌شان صحبت كنند، بيشتر از اين چيزي نمي‌خواهم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون