برنامهاي براي مالكيت بازار نفت
فرشاد توماج| امريكا در حال تغيير ماهيت بازار نفت به قسمي است كه علاوه بر رفع وابستگي بتواند تبديل به نيرويي قدرتمند در شكلدهي مختصات بازار جهاني نفت شود. به عبارتي همان كه ترامپ در سخنراني هفته قبل خود در پنسيلوانيا تاكيد كرد: چشمانداز ما تبديل امريكا از واحدي «وابسته به نفت» به كشوري «مسلط به نفت» است. ترامپ تشريح كرد، هدف منافع بلندمدت اقتصادي و نتايج سياسي اين چرخش، اقتصادي است. هر چند كه اذعان دارد در مقابل، برخي از منفعتهاي كوتاهمدت مالياش احتمالا از بين خواهد رفت. امريكا نه تنها ميخواهد وابستگي خود به كشورهاي توليدكننده نفت را كاهش دهد بلكه با مسلط كردن مولفه تقاضا بر عرضه و كنترل قيمت و الگوي توزيع، هم توليدكنندگان و هم كشورهاي مصرفكننده را تحت كنترل خود درآورد. با همين سياست است كه باعث ميشود به اقداماتي نظير محدوديتزدايي و تسهيل سرمايهگذاري در بخش حفاري، ظرفيت توليد نفت خود را به ميزاني افزايش دهد كه عملا كاهشي در واردات نفت خام داشته باشد. طبق آمارها امريكا در سال 2016 حدود 10 ميليون بشكه نفت خام وارد ميكرد در حالي كه پيشبيني ميشود در سال جاري به كمتر از 4 ميليون بشكه برسد. ادامه اين روند بازار را به اين باور ميرساند كه امريكا قادر است در آيندهاي نزديك به كشوري با تراز مثبت صادرات نفت تبديل شود. براي بسياري از كشورهاي صادركننده نفت، يك تهديد عظيم اقتصادي و امنيتي است. براي درك چرايي برنامهريزي امريكاييها بايد كمي عقب برگرديم: قدرتمندترين ابزار سالهاي قبل امريكا براي تاثير بر بازار نفت ذخاير استراتژيك نفتي خود بود كه در سال ۱۹۷۵ به قصد مقابله با تهديدات امنيتي ناشي از اختلال در عرضه نفت ايجاد و بعدها به ابزار كنترل بازار تبديل شد. كل اين ذخاير حدود ۶۵۰ ميليون بشكه است اما كمتر از ۱۰درصد اين ذخاير را ميتوان براي تاثيرگذاري بر بازار استفاده كرد. معنايش اين است كه توليد يك هفته امريكا ميتواند تا حدي احساس خطر را در باقي كشورهاي توليدكننده ايجاد كند. در واقع امريكا درصدد است كه با ابزار نفتي خود بتواند رشد اقتصادي كشورهاي عمده توليد و مصرفكننده نفت مانند چين و هند را با تسلط بر بازار نفت در دست بگيرد. اين دقيقا چشماندازي است كه امريكا با سرعتي حيرتآور در حال حركت به سمت آن است تا آن را در ۵ سال آينده عينيت بخشد. اجراي اين برنامه براي اقتصاد امريكا بدون درد و خونريزي نيست و از سويي باقي كشورها هم در مقابل اين تهديد بدون ابزار نيستند. امريكا توليدكننده قدرتمند نوظهور بازار است اما هنوز بزرگترين مصرفكننده نفت جهان جلوتر از چين و هند باقي مانده است. اقتصاد و رشد اقتصادي امريكا وابسته به قيمت نفت است. برنامه امريكا و مشخصا ترامپ اين بود كه با استفاده از فرصت رونق اقتصادي بعد از سال ۲۰۱۴ كه هنوز ادامه دارد با قبول وارد شدن آسيب نسبي به رشد صنايع و توليد امريكا، مخصوصا صنايع متوسط و كوچك اندازه، اقتصاد امريكا را به نفت بالاي ۵۰ دلار عادت بدهد، عددي كه نفت امريكا در آن توجيه اقتصادي پيدا ميكند و در بلندمدت ميتواند به حيات خود ادامه بدهد. كشورهاي متضرر از اين نقشه، قبل از بلوغ آن بايد در حركتي مشترك با آن مقابله كنند. خبر خوب اين است كه هنوز وقت است و هنوز ابزارهايي وجود دارد كه ميتواند آن را به چالش بكشد. اولين ابزار دقيقا همان است كه تولد و بقاي اين اسلحه را ممكن كرده؛ قيمت نفت. نفت شيل امريكا در قيمتهاي 40 دلار به پايين نميتواند حيات بلندمدتي داشته باشد. بر حسب تجربه، اين قيمتي است كه ساير كشورهاي توليدكننده نفت ميتوانند با آن نيازهاي حياتي خود را تامين كنند. معني ديگر اين ابزار در اين است كه ايران بايد وارد يك اتحاد فرا اوپكي با مصرفكنندگان عمده بازار براي نيل به اين هدف شود. خبر خوب هم اينكه اگرچه براي افزايش قيمت نفت احتياج به نصف تامين بازار است اما براي كاهش آن، ظرفيت توليد ۳ ميليون بشكه كفايت ميكند كه در توانايي ايران هست. كوتاه اينكه ايران توانايي لازم براي تاثيرگذاري موثر را دارد اگر سياست در كنار اقتصاد، هماهنگ عمل كنند. دومين ابزار چشماندازي است كه بازار در اختيار قرار داده است. با وجود رشد نسبتا خوب اقتصاد امريكا، ماههاست كه اقتصاددانان نسبت به كاهش رشد و وقوع بحران در امريكا هشدار ميدهند. نيويوركتايمز كاهش رشد جهاني را باعث تشديد شرايط امريكا ارزيابي ميكند. پليتيكو هم در مقالهاي كه چندي پيش منتشر كرد به تحولات بازار بورس و نشانههايي پرداخت كه گواه ايجاد ركود در امريكاست. معناي همه اينها اين است كه اگر ترامپ انتخابات بعدي را ميخواهد بايد هزينههاي توليد و... را كاهش بدهد يا حداقل ظرفيت سياسي كمتري براي تحمل تبعات اقتصادي ناشي از پذيرش نفت گران را به وجود آورد. ابزار سوم، تمركزگرايي است. در دو سال اخير تمركزگرايي افراطي مانند آنچه كه در تقابل با مفهوم كلاسيك جهاني شدن مدنظر است، تصويري از آسيبپذيري امريكا پيش روي چشمان ساير كشورها به نمايش گذاشته است. حتي براي كشورهايي مانند كانادا و مكزيك كه ترجيح دادند با امريكا مقابله نكنند. اما به نظر نميرسد هيچكس با امريكا در صلح به سر ببرد؛ حتي آتشبسهاي صورت گرفته در راستاي ايجاد ظرفيتهايي براي استفاده تقابلي است. اين به اين معناست كه يك ظرفيت عظيم سياسي و اقتصادي در برابر ساير كشورها براي تسيهل اتحاديههاي كوچكتر اقتصاد و سياسي در برابر امريكا و نقشههايش ايجاد شده است. ايران، هند، چين، اتحاديه اروپا، ژاپن و حتي كره شمالي دلايل بيشتري دارند تا به هم به چشم متحداني ناگزير نگاه كنند. كاهش سهم دلار در معاملات چين، روسيه و هند، ايجاد سيستمهاي مستقل از دلاري از جنس اينستكس و تقويت بازارهايي از جنس سازمان همكاري شانگهايي و حركت چين به سمت ايجاد كمبرند حمل و نقل شرق و تصرف بازارهاي آفريقا در راستاي همين امر است. ايران هم بايد سوار اين قطارها شود كما اينكه تحرك خوبي براي آنها نشان ميدهد. كوتاه اينكه بايد هشيار باشيم. تاثيرات اقدامات امريكا در بازار نفت در بلندمدت و بعد از سلطه بر اقتصاد و سياست ايران بسيار قدرتمند و مخرب است اما در كنارش بايد به آن به چشم يك فرصت براي مقابله با تسلط اقتصادي و سياسي ناشي از آن نگاه كنيم. ايران ديگر آن كشور ضعيف چند دهه قبل نيست كه تعهدش با قدرتهاي بازار به وابستگي تعبير شود؛ ميتواند شجاعانهتر وارد همكاريهاي گسترده و تعهدات جامعتر متقابل با قدرتها و اتحاديههايي شود كه در اين جنگ با ايران ميتوانند همسنگر و همنفع باشند.