• ۱۴۰۳ جمعه ۳۱ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4452 -
  • ۱۳۹۸ شنبه ۹ شهريور

دريغا ‌اي عقيقِ يمن

سيدعلي صالحي

بر زدن باران و آب دهان به روزگار حرامخوار‌گان همين است. پيوند زدن سيم خاردار با گل انار، همين است به ايام عجب و عذاب. اين قبايل از كجا آمده‌اند كه كاري جز غارت اعتبار ديگران و باري جز درهم فروشي دعا و دشنام ندارند. هولناكانه مرتكب قضاوت قيچي كور مي‌شوند. مي‌گويند چه عيبي دارد شاعر رويابين بيايد و فالگير بدفهمان شود؟ مي‌گويند چه عيبي دارد بازيگر هزار و يك نقش بيايد و شعر هم بنالد؟ مي‌گويند چه عيبي دارد به بيداد اين ‌همه ورطه واژه‌خوار، منتقد مومن و حاسد هرزه‌گو هر دو يك رخسار از يك تنديس تاريكي‌پرست باشند؟ تكليف را بگذار براي بعد، فعلا تاريكي را دوقلو بچسب! روزگارِ ورود ويروس واژه‌هاي مفت و مفنگي است. ديگر چيزكي به نام چراغ حيثيت روشن نيست. كيل دشنام‌خوري خوبان...فراخناكي بي‌پاياني دارد...وه...كه بازار تهمت، هي حباب بر حباب مي‌آورد. هم به قامت رعناي اهريمن! ناروا... نرخ معيني ندارد. قيمت شعبده شناور است. اين هول و هجمه، حلال حاسدان و گاف ناغافل است. حيرتا... بي‌بته خارزاده، جاي بوته گل سرخ را گرفته است. البته عيبي ندارد بازيگر فيلمفارسي بيايد و شعر هم بنالد، متل هم بخايد، زر زر هم بزايد، اما آه... سانتي‌مانتي ماليزم ماله‌كش ممدوح! درد مزمن مردم فهميده و غمگين ما همين است كه چرا كسي سر جاي خودش نيست، مگر به ندرت! چرا همه سيمرغ ستمديده سياه‌پوش را، جاي كلاغ مي‌گيرند. حيرت ندارد. سوال هم ندارد! بيداد نه حيرت دارد و نه سوال، خاصه موسم بر زدن عطر ليمو با تعفن فاضله الحسود و المحسود! داستان در هم فروشي ِ دعا و دشنام است، به بيداد جهل انگشت‌نما... بپرس اينجا ديگر كجاست؟ فالگير شياد و رقصنده باشكوه را چنان در هم بُر زده‌اند كه تشخيص كارت ملي با ژتون دشوار است. من هيچ ايرادي به دوگانه سوز شدن عده‌اي ندارم، اما تو اول شاعر شو، بعد «بندبازي» پيشكش. تو اول بازيگر شو، بعد هم بنويس.

بقيه‌اش با ديگر گزينش شعر بهمان ناشر. ببين! اين همه بگو نگوي بيهوده بر سر توهمي كه رفيق پونه و شريك مار است. اين چه شهر و شرايطي است كه هيچ‌ كس سر جاي درست خود نيست؟! شاعران چه عيبي دارند كه «بازيگر» نشوند؟ و بازيگران چه نقصاني دارند كه «شاعر» نشوند؟

آه... كاتبان به درد اندر، از خانه بِدر شويد و گرنه در به در خواهيد شد...آه...فالوورا، ورا...! به شتر گفتند چرا مثل ماهي «شاخ» نداري؟ شتر فرمود: «آه چه كار...‌اي بيكار؟!» پس پيغام آوردند اين است راز شهرت به روزگار پيشاب و پساب و چند پس و پيش پياده ديگر!

بر زدن باران با آب دهان، دلالت دنيا رو به دوزخ است. پس به زاويه بگريز برادر! يكي از همين دوستانِ عادت كرده به درد و دل، پيغام فرستاد كه چه كنم سيد؟! ناشر حق القلم نمي‌دهد. بعد هي چاپ از پي چاپ مي‌آورد، اما باز مي‌زند چاپ اول!

من هم پيرو تلگرام ايشان واتس‌اپ زدم: «ماهي هم شاخ دارد ‌اي برادر! دست از شعر بدار و برو بازيگر شو! نمي‌بيني بازيگران پا به شعبده شعر آورده و الحمد و الفاتحه... ‌اي سيمرغ، كلاغ را درياب وگرنه دير خواهد شد.

با اين حال، صبور باش كه اين نيز بگذرد. تو تنها زنهارگوي خويش باش، سيم خاردار هم روزي شكوفه خواهد كرد؛ فقط فراموش نكن:

هر شيشه گلرنگي، عقيق يمني نيست

هر پير شترداري، اويس ِ قرني نيست

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون