• ۱۴۰۳ شنبه ۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4452 -
  • ۱۳۹۸ شنبه ۹ شهريور

همي خواند آن كس كه دارد خرد-4

چرا شاهنامه؟

عليرضا قراباغي

يكي از ارزشمندترين داشته‌هاي ايران‌زمين، سرايندگان انديشمندي هستند كه در نقش فيلسوفان و جامعه‌شناسان قلم به دست گرفته‌اند؛ دردهاي‌ روزگار خود را در قالب شعر بازتاب داده‌اند و كوشيده‌اند با اثرگذاري بر فرهنگ جامعه، راه برون‌رفت از بحران و رسيدن به فردايي درخشان را نمايان كنند. گرايش به هر يك از اين شاعران حكيم و گزينش هر گوشه از اين گنجينه عظيم، نه‌تنها به حال و هواي ذهني فرد، بلكه به شرايط عيني جمع نيز بستگي دارد و در هر برهه تاريخي، يكي از اين شاهكارها بهتر و بيشتر به‌كار مي‌آيد. اگر در دنياي نوميد و پوچ‌گرا، شعر مولانا بيشتر آلودگي را از روح مي‌تكاند، جامعه آكنده از رنگ و ريا، به زمانه حافظانه بيشتر مي‌ماند. كشور ما در اين ساليان، بيش از هرچيز به خردگرايي فردوسي سخندان و به عشق ژرف و شور شگرف او نسبت به يكپارچگي ايران و به آن كوشش فراوان با گذشتن از مال و جان براي زنده نگه‌داشتن فرهنگ ايرانيان و سر دادن سرود صلح و دوستي در جهان نياز دارد.

زمانه ما از يك نظر شباهتي بسيار با دوران فردوسي دارد. بي‌گمان در آن زمان در شمال و شمال شرقي ايران كنوني شاهد جنبشي بوده‌ايم كه ضمن پذيرش اسلام، مي‌كوشيد «ملت» را نه در زير چتر خليفه و در مفهوم كلي «امت»، بلكه به عنوان يك واحد سياسي - جغرافيايي - فرهنگي مستقل مطرح كند. پيش از فردوسي، جنبش شعوبيه با تكيه بر آيه «انا خلقناكم من ذكر وانثي وجعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله اتقاكم» تاكيد داشت كه جنسيت و مليت و قوميت، نشانه برتري نيست بلكه اين تفاوت‌ها براي شناخت بهتر از يكديگر است و برتري تنها با پرهيزكاري به دست مي‌آيد. پس عرب فضيلتي بر ديگران ندارد و ملت‌ها بايد مستقل و متفاوت بمانند تا به غناي فرهنگي هم ياري برسانند. پذيرش خداي واحد هيچ ربطي به پذيرش نماينده واحد براي خدا در روي زمين به نام ظل‌الله ندارد و منافع باورمندان يك دين، ممكن است در چارچوب سرزميني، متفاوت باشد. اين تضاد ميان دو مفهوم امت و ملت، در زمانه ما نيز از آغاز انقلاب و در متن قانون اساسي، در هدف‌گذاري‌ها و تدوين برنامه‌ها به صورت نطفه‌اي وجود داشته و روزبه‌روز بيشتر نمايان مي‌شود. همين شرايط، روي آوردن به شاهنامه را به يك ضرورت تبديل كرده است.

عكس اين موضوع نيز صادق است. آن زماني گفته مي‌شد ما ايراني هستيم و ايراني خواهيم ماند و پذيرش دين اسلام ربطي به پذيرش سروري مهاجمان ندارد، اما اكنون نيروهاي بيگانه مي‌كوشند با دامن زدن به تفاوت‌هاي قومي و ملي، ايران عزيز را چند پاره كنند. در اين شرايط تنها شاهنامه است كه مي‌تواند همه ايرانيان را زير نخل بلند خود گرد آورد. كسي كه شعار ايران براي همه ايرانيان را مي‌دهد، ناگزير است بر اين ريسمان وحدت چنگ بيندازد زيرا تمامي ايرانيان، طي قرن‌ها از بركت وجود شاهنامه بهره برده‌اند.

از سوي ديگر عده‌اي با افسانه‌پردازي درباره ايران باستان، يك مدينه فاضله دروغين مي‌سازند و شاهنامه را به ستايش شاهان و سلسله‌هاي ساسانيان و اشكانيان و هخامنشيان فرو مي‌كاهند. اين ستم بزرگي بود كه در حق فردوسي بزرگ و اثر سترگ او در سال‌هاي پيش از انقلاب رفت و به جاي آنكه شاهنامه را از ديد چگونگي شكل‌گيري يك ملت و اسطوره‌هايش و ارزش‌هاي اخلاقي و فرهنگي‌اش بررسي كنند؛ به جاي آنكه شاهنامه را با سمفوني‌ها، سرودها، سروده‌ها، ترانه‌هاي فولكلوريك، نقاشي‌ها، فيلم‌ها و نمايشنامه‌هاي هنري درآميزند و به كمك آن روح ملي و فرهنگ غني ايراني را در جامعه بدمند، كوشيدند سه‌گانه واپس‌مانده «خدا، شاه، ميهن» را به فردوسي خردمند بچسبانند و جامعه را از شناخت اسطوره‌هاي ملي و افتخار به پهلوانان حماسي وارهانند و از دل گرايش مردمي به شاهنامه، نوعي عوام‌گرايي قهوه‌خانه‌اي به سبك شعبان جعفري برويانند و آن گرايش انسان‌دوستانه و ملي‌گرايانه و ميهن‌پرستانه را به انديشه‌هاي فاشيستي و نژادپرستانه پيوند زنند.

اگر نبود حماسه‌سرايي كسرايي‌ها و اخوان‌ها و ديگر بزرگان فرهنگ و ادب اين سرزمين، چه بسا برخي تحصيلكرده‌هاي ما ميان شاهنامه و داستان حسين كرد تفاوتي نمي‌گذاشتند! گرچه خوشبختانه نقالان و مرشدها و شاهنامه‌خوانان به ويژه در ميان عشاير پهلوان و دلاوران مرزبان و شيفتگان شهرستان و روستانشينان، پابه‌پاي دانشگاهيان و ديگر فرهيختگان، ارزش اين اثر ملي را با رگ و پوست خود حس مي‌كردند و جايگاه والاي آن را حفظ مي‌كردند.

شاهنامه برخلاف برداشت عاميانه كه آگاهانه به آن دامن زده شده است، داستان ديو و پري و افسون و جادوگري نيست. يكي دانستن شاهنامه با داستان‌هاي عاميانه از جنگ و كشتار، تصور باطلي است كه دشمنان داناي طوس كوشيده‌اند در ميان درس‌خوانده‌ها چنان جا بيندازند كه حافظ‌خواني و مولوي‌خواني نشانه كمال و شاهنامه‌خواني نشانه عوام‌زدگي باشد! ولي همچنان‌كه فردوسي بزرگ مي‌فرمايد:

«بر اين نامه‌ بر، سال‌ها بگذرد / همي خواند آن كس كه دارد خرد»

شوربختانه برخي از مدعيان شاهنامه، آن را طبق سليقه خود تحريف مي‌كنند. گاه از آن اخلاقيات و فلسفه اسلامي بيرون مي‌كشند، گاه آن را زير پوشش خراسان بزرگ، پايه جدايي قرار مي‌دهند و گاه از آن سلطنت‌طلبي بيرون مي‌كشند. در حالي كه شاهنامه نه تنها ستايشگر شاهان نيست، بلكه تا جايي كه خردورزي در آن زمانه امكانپذير بوده است، از انديشه‌هاي سلطنت موروثي، خودكامگي، فره ايزدي، افسون و جادو و حتي پذيرش نقش موبدان و روحانيان در پيشبرد امور دنيوي دور مانده است. فردوسي بزرگ برخلاف آنچه شاهنامه نخوانده‌هاي ستايشگر ايران باستان مي‌پندارند، هرگز اسلام ستيز نبوده و شاهنامه را براي عزا گرفتن در سقوط ساسانيان نسروده‌ است. بلكه به عنوان يك ايراني وطن‌دوست، تلاش دارد با ديدي انتقادي، گذشته را واكاوي كند. ما نيز بيش از هميشه نياز داريم كه شاهنامه را «خردمندانه» بخوانيم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون