• ۱۴۰۳ سه شنبه ۲۸ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4453 -
  • ۱۳۹۸ يکشنبه ۱۰ شهريور

بزرگداشت شهيد عراقي در چهلمين سالگرد شهادت

مساله ايران براي حاج مهدي مهم بود

مجيد تفرشي

محسن آزموده| ساعت هفت صبح يكشنبه 4 شهريور، حاج مهدي عراقي و پسرش حسام به همراه حاج حسين مهديان به سمت محل كار خود در موسسه كيهان عازم بودند كه توسط موتورسواران گروه فرقان ترور شدند. در اين حادثه حاج مهدي در دم به شهادت رسيد، اما حسام و حاج حسين به بيمارستان ايران‌مهر قلهك منتقل شدند. حسام در راه شهيد شد و حسين مهديان در بيمارستان بهبود يافت. بدين‌سان دفتر عمر مبارزاتي يكي از بنيانگذاران موتلفه اسلامي و از ياران قديمي فداييان اسلام بسته شد؛ چهره‌اي كه در سال‌هاي مديد زندان، به يكي از انقلابيان مذهبي شاخص بدل شد و در بدو انقلاب نقش موثري در پيروزي انقلاب و تحكيم جمهوري اسلامي ايفا كرد. از آن زمان چهل سال مي‌گذرد و درباره شهيد مهدي عراقي بسيار سخن گفته شده است. به تازگي نيز عبدالرضا نعمت‌اللهي، كارگردان و مستند‌ساز در فيلم مستند چهار قسمتي به نام «يكه‌سوار» تلاش كرده از جنبه‌هاي مختلف و از نگاه‌هاي متفاوت به نقش مهدي عراقي در تاريخ ايران بپردازد. به مناسبت ساخت اين مستند و به دليل همزماني با ايام شهادت (4 شهريور) و سالروز تولد (16 شهريور) شهيد عراقي، مراسمي در باغ‌موزه قصر با حضور شماري از همراهان و ياران قديمي مهدي عراقي و پژوهشگران تاريخ برگزار شد. آنچه در صفحه پيش رو مي‌خوانيد، روايتي از سخنراني‌هايي است كه در اين مراسم ارايه شد.

 

من سخنگوي متعارفي براي جلسات مشابه نيستم زيرا اولا
به طور معمول در مراسم بزرگداشت و تقدير و تشكر از افراد شركت نمي‌كنم و ثانيا فكر مي‌كنم اولين بار در تاريخ نزديك به 55 ساله‌ام است كه در مجلسي مربوط به فداييان اسلام و موتلفه شركت مي‌كنم، نه اينكه صحبت كنم. در عين حال اگر فكر مي‌كنيد به خاطر خواهش و دعوت و تعارف دوستان در اين جلسه شركت و سخنراني مي‌كنم، اشتباه مي‌كنيد. به ‌شدت علاقه‌مند بودم كه در اين جلسه شركت كنم و اگر از من دعوت نمي‌شد از برگزاركنندگان خواهش مي‌كردم اجازه دهند چند دقيقه حرف بزنم. اين سخنان با هم تناقض دارد اما در واقع شخصيت مهدي عراقي باعث شده كه اين اتفاق بيفتد.

صحبت كردن درباره زندگي و زمانه و كارنامه شهيد مهدي عراقي كار ساده‌اي نيست زيرا درباره او هم مثل خيلي از شخصيت‌ها، جريان‌ها و چهره‌هاي دوران قبل از انقلاب و انقلاب و بعد از انقلاب، قضاوت‌هاي متعدد همراه با افراط و تفريط وجود دارد كه بخشي به خود او بازمي‌گردد و بخشي به بستر حضور و ظهور او مربوط مي‌شود. قبل از هر چيز قضاوت‌هاي جريان تاريخ‌نگاري غيرمذهبي در مورد فداييان اسلام و موتلفه و نهضت انقلاب اسلامي وجود دارد و بعد از آن حتي در جهت تاريخ‌نگاري انقلاب اسلامي در ميان نحله‌هاي مختلفي كه درباره آنها كار كرده‌ام نيز روايت يكساني در اين باره وجود ندارد. ما يك روايت تاريخ‌نگاري مذهبي و سنتي غيرانقلابي داريم، يك روايت تاريخ‌نگاري مربوط به فداييان اسلام و شعباتش داريم، يك روايت تاريخ‌نگاري مربوط به طرفداران مرحوم آيت‌الله كاشاني داريم و يك روايت چهارمي هست كه بعد از انقلاب جنبه غالب گرفته و سعي مي‌كند كه هر 3 روايت پيشين را با هم آشتي دهد و بگويد كه اينها با هم هيچ مشكلي نداشتند كه واقعا اين طور نبوده و مشكلات زياد بوده است. اگر به خاطرات چاپ شده خود شهيد عراقي مراجعه كنيد به اين نكته وقوف پيدا مي‌كنيد. بنابراين، اين اختلاف نظرها و تنوع ديدگاه‌ها و منظرها كار را دشوار مي‌كند براي منتقدي كه مي‌خواهد در مورد شهيد عراقي هم منصف باشد، هم شفاف بنويسد، هم بي‌رحم باشد و هم واقع‌بينانه بنويسد.

 

يك چهره حيرت‌انگيز

من در زمان كودكي و پيش از ورود به دانشگاه در اوايل انقلاب به دليل اينكه در يك خانواده سنتي و محيط مذهبي بزرگ شده بودم با نام فداييان اسلام و موتلفه و مرحوم آقاي عراقي آشنايي داشتم و ارتباطات خانوادگي باعث مي‌شد كه از ايشان بيشتر بشنوم. اما بعد از ورود به دانشگاه تهران و ادامه تحصيل و اقامت در خارج از كشور، مساله مهدي عراقي برايم روز به روز شكل جديدتري گرفت. طبيعي است كه با توجه به نوع مطالعات و تحصيلات خارج از كشور قاعدتا بايد نظام فكري تاريخ‌نويسي سكولار و عرفي و غيرمذهبي، من را از توجه به آدمي مثل مهدي عراقي دور كند. اما براي من بر عكس شد زيرا به خصوص وقتي براي ادامه تحصيل از ايران خارج شدم، برايم شرايطي پيش آمد كه با توجه به كارهاي شخصي خودم يا نيازهاي پژوهشي با كساني ارتباط برقرار كردم كه صاحب خاطراتي بودند. اين افراد گرايش‌هاي متفاوتي داشتند از ملي و مذهبي و چپ گرفته تا سكولار و سلطنت‌طلب. تمام كساني كه اسم مهدي عراقي را شنيده بودند يا با او معاشرتي داشتند، چه آنهايي كه خارج از زندان بودند يا داخل زندان، چهره‌اي از مهدي عراقي براي من ارايه كردند كه براي من حيرت‌انگيز بود. يعني كساني كه جزو سران سازمان مجاهدين خلق بوده يا حزب توده يا چريك‌هاي فدايي خلق يا گروه‌هاي ملي كه پيش از انقلاب در زندان بودند و بخت اين را داشتند كه همنشين مهدي عراقي بشوند، روايت‌هايي از او ارايه مي‌كنند كه شگفت‌انگيز است. هيچ بچه حزب‌اللهي نمي‌بينيد كه چنين با شوق و افتخار و احترام از عراقي تعريف كند. او سواي آقاي حجتي‌كرماني كه راجع به او نيز بسيار شنيده‌ام و سواي مرحومان آيت‌الله طالقاني و آيت‌الله منتظري در بين غيرروحانيون تنها كسي بود كه در جبهه مخالف و رقيب از او چنين با احترام ياد مي‌شود.

البته اين امر حيرت‌انگيز بعدا براي من معنادار شد، يعني وقتي به زندگي و زمانه و كارنامه عراقي ورود پيدا كردم، علت اين امر را دريافتم. بخش مهمي از اين اطلاعات به دليل كتاب اثرگذار «ناگفته‌ها» است كه در آخرين سال‌هاي اقامتم در ايران منتشر شد. اين كتاب به‌‌رغم همه نواقصي كه دارد و با وجود مشكل عمده‌اش يعني اينكه در آستانه ورود عراقي به زندان قطع مي‌شود، اهميت بسياري دارد. البته يكي از مهم‌ترين جنبه‌هاي زندگي شهيد عراقي 13 سال حضور ايشان در زندان است كه متاسفانه تاريخ معاصر ايران بسيار به آن كم پرداخته است. با اين همه و با وجود مشكلات جزيي كه در ضبط برخي اسامي دارد، اين كتاب، يكي از الماس‌هاي منابع مهم تاريخ‌نگاري معاصر ايران است كه نظير ندارد.

 

عراقي و تختي: متولدين يك سال

من پس از مطالعاتم، زندگي كمتر از 50 ساله شهيد عراقي را به 7 قسمت تقسيم كردم. روز چهارم شهريور ماه اگرچه سالروز شهادت شهيد عراقي (1358-1309) است و امسال نيز چهلمين سالمرگ اوست اما اين روز تقارن با يك تاريخ ديگر نيز دارد يعني پنجم شهريور، سالروز تولد مرحوم غلامرضا تختي(1309-1346) است و امسال هشتاد و نهمين سالروز تولد اين دو شخصيت كه هر دو متولد يك سال هستند، اگرچه تفاوت‌هايي با هم دارند اما شباهت‌هاي جالب توجهي نيز با يكديگر دارند. اگرچه تختي عضو جبهه ملي بود و آقاي عراقي در جهت ديگري حركت مي‌كرد. البته پرداختن به اين موضوع بحث ديگري دارد.

 

دروغ سپيده دم

دوره اول زندگي شهيد عراقي را مربوط به سال‌هاي 1309 تا 1324 مي‌دانم. شهيد عراقي در اين دوره يك بچه مذهبي جنوب شهري تهران است و زندگي‌اش در اين دوره شكل مي‌گيرد. شكل‌گيري فكري او مربوط به سال‌هاي بعد از شهريور 1320 است يعني زماني كه متفقين ايران را اشغال كردند و رضا شاه از ايران خارج شد. بر خلاف سخناني كه به خصوص در گفتمان غالب سلطنت‌طلبي در سال‌هاي اخير گفته مي‌شود و متاسفانه به دليل ضعف تاريخ‌نگاري ما و به مدد شبكه‌هاي خارج از كشور رشد پيدا كرده اين دوره به هيچ وجه درخشان نبود. به خصوص رفتن رضا شاه از ايران صرفا بر اثر اشغال ايران توسط متفقين نبود. سقوط و فروپاشي رضا شاه حداقل از دو سال پيش از آن يعني از سال 1318 شروع شده بود. اين روزها هشتادمين سالگرد آغاز جنگ جهاني دوم است و من روي اسناد جنگ جهاني دوم و آغاز آن در ايران كار كرده‌ام. در اين اسناد مي‌بينيم كه آن نگاه منحط و غيرتاريخي و غالب سلطنت‌طلبي كه متاسفانه اين روزها در جوانان ما بسيار نفوذ كرده و با عنوان كتابي منتشر شده از سوي دربار با عنوان «ناگهان يك سپيده دم» مي‌توان آن را شناخت، دروغ محض است و زوال حكومت رضا شاه تقريبا از دو سال قبل شروع شده و اسناد و شواهدش كاملا آشكار است. عراقي در چنين بستري در سال‌هاي 1320 كه 11 ساله بود، شروع به فعاليت مي‌كند و با آشنايي با شخصي به نام سيدمجتبي ميرلوحي معروف به نواب صفوي و فداييان اسلام در سن بسيار پايين يعني در 15 سالگي وارد عرصه سياست‌ورزي حرفه‌اي مي‌شود.

 

تكوين شخصيت يك مبارز

بخش دوم زندگي شهيد عراقي از همين جا يعني سال 1324 شروع مي‌شود و تا 1334 را در بر مي‌گيرد، يعني يك دهه تا زماني كه نواب و گروهش به اعدام محكوم مي‌شوند و به شهادت مي‌رسند. در اين دوره مهدي عراقي يك نورس و تازه‌واردي به عرصه سياست و زندگي انقلابي است و اين دوره، دوران شكل‌گيري فكري و ذهني اوست. اين مساله باعث مي‌شود كه تا پايان عمر وامدار آموزه‌ها و نظريه‌هاي نواب باشد و به عنوان يك انقلابي چريك شناخته مي‌شود، اگرچه خودش شايد هيچ وقت اقدام چريكي و مسلحانه به صورت حرفه‌اي انجام نداد. اما در يك گروه مسلح كه قائل به حركت مسلحانه بودند، حضور داشت.

بخش سوم زندگي مهدي عراقي مربوط به سال‌هاي 1334 تا 1340 است. در اين دوره مهدي عراقي به دنبال گم گشته خودش است. يعني اعتقادي به روحانيت منفعل ندارد ضمنا نواب هم ديگر نيست. در اين دوره 6 ساله مهدي عراقي و هم‌فكرانش به دنبال يك رهبري هستند، آنها سربازاني هستند كه فرمانده ندارند. از زمان فوت مرحوم آيت‌الله‌العظمي بروجردي در سال 1340 و ظهور نهضت انقلابي و ظهور پديده‌اي به نام حاج آقا روح‌الله امام خميني(ره) نواب دوباره در ذهن مهدي عراقي ظهور پيدا مي‌كند، در يك پديده و در يك دوران جديد.

 

عراقي در زندان

اگر دوره 3 ساله فعاليت آقاي عراقي در گروه موتلفه را در نظر بگيريم، مي‌بينيم كه اين دوره، زمانه تلاقي انديشه‌هاي نواب و امام خميني(ره) در زندگي مهدي عراقي است. در اين دوره مهدي عراقي به تدريج از يك چهره پشت پرده و ميانه به سطوح بالندگي و تاثيرگذاري و تصميم‌گيري بدل مي‌شود. به نظر من يكي از نقاط ناديده گرفته شده زندگي مرحوم عراقي كه كمتر به آن توجه شده و خوشبختانه در فيلم «يكه سوار» به آن توجه شده، دوران 13 ساله زندان آقاي عراقي است. در دوران 13 ساله زندان، عراقي تبديل به فردي بي‌بديل در تاريخ معاصر نهضت انقلابي ايران مي‌شود. يعني اگر تا سال 1343 ايشان يكي از 10 نفر اعضاي فداييان اسلام و موتلفه است كه تاثيرگذار و مهم هم بوده و تدريجا بالا آمده از 43 تا 56 تبديل به آدمي مي‌شود كه تقريبا انديشه‌هاي انقلابي و حتي چريكي‌اش را كنار نمي‌گذارد اما با وجوه ديگر مبارزه آشنا مي‌شود، آن هم به دليل هم‌نشيني اجباري با دگرانديشان در زندان. يعني يك آدم مجبور است كه 13 سال در زندان باشد، ديگراني كه مثل او فكر نمي‌كنند و آرمان‌ها و آرزوهايي غير از او دارند، ديگراني كه رهبران ديگري دارند، برخي دلبستگي ملي دارند، برخي خالصا مذهبي هستند، برخي دلبسته به كشورهاي ديگر مثل همسايه شمالي هستند، در ميان آنها جاسوس هست، فريب خورده هست و در ميان آنها خالص هم هست.

مذاكره و حفظ اصول

در اين شرايط مرحوم آقاي عراقي يك نقش محوري و كليدي را پيدا مي‌كند كه تا روز شهادتش نيز ادامه مي‌يابد. او در اين دوره به اين نتيجه رسيد كه گره‌ها را هميشه نمي‌توان و نبايد با دندان باز كرد. عراقي اولين كسي است كه از ميان گروه‌هاي به اصطلاح «تندرو» مذهبي- كه خودم به اين تعبير چندان اعتقاد ندارم- در زندان به جاي قهر و دوري گزيدن از گروه‌هاي ديگر و دگرانديشان كه دوره‌هايي در زندان اكثريت را داشتند و شايد اقليت نبودند، كسي است كه مي‌تواند با اينها گفت‌وگو كند و آنها را سر ميز آشتي بنشاند و مصالحه كند ضمن اينكه از ارزش‌هاي خودش نيز مطلقا عدول نكند. اين كار دشواري است. مذاكره كار ساده‌اي است، يعني شما مي‌توانيد مذاكره كنيد و از ارزش‌ها عدول كنيد همچنين مي‌توانيد مذاكره نكنيد و پاي ارزش‌هاي خودتان بايستيد. مذاكره‌اي كه با حفظ ارزش‌ها و اصول باشد بسيار كار پيچيده و دشوار و چند لايه‌اي است. به نظر من با توجه به مطالعاتي كه در خاطرات ديگران داشتم و از گفت‌وگوهاي شفاهي با خيلي از اعضا و سران گروه‌هاي ديگر شنيده‌ام، آقاي عراقي در دوران 13 سال زندان به اين نتيجه رسيده است. من در اين زمينه تقريبا 15 مورد مصاحبه داشته‌ام كه متاسفانه بسياري از اينها حاضر نيستند جلوي دوربين بنشينند. اما حرف‌هاي خصوصي در اين زمينه بسيار شنيده‌ام و بخشي از آنها را نيز ضبط كرده‌ام. اما آنچه از اين گفت‌وگوها و مطالعات برمي‌آيد، چهره عراقي به عنوان يك رقيب يا دشمن محترم است؛ انساني كه اگرچه مثل ما فكر نمي‌كند اما نهايت اعتبار و احترام را دارد. من مشابه اين چهره را در تاريخ معاصر زندان در ايران نديده‌ام. البته چنانكه گفتم در ميان علما چنين چهره‌اي حضور داشته است اما در ميان غيرروحانيون چنين چهره‌اي نديده‌ام كه فرمانده زندان باشد و همه به او احترام بگذارند. مثلا فرخ نگهدار به من گفت زماني كه افتضاح سازمان مجاهدين پيش آمد و ماركسيست شدند و به جان هم افتادند و بدكاري‌هاي رجوي پيش آمد، بيژن جزني به من گفت، كاش مهدي عراقي، رهبر مجاهدين خلق بود و اينها را از اين منجلاب نجات مي‌داد زيرا تنها او مي‌توانست اينها را نجات بدهد. اين سخن كمي نيست از زبان بيژن جزني، كسي كه پير دير و قطب جنبش چريكي در ايران است. البته سخنان مشابهي از ديگران هم شنيده‌ام.

 

بدون ترس از نام و نان

در سال‌هاي بعد از زندان يعني يك سال و خرده‌اي از 1356 تا 1357 در نوفل لوشاتو و بعد از انقلاب در تهران، اين ويژگي شخصيتي مهدي عراقي تداوم مي‌يابد به علاوه يك ويژگي ديگر. ما كمتر شخصيتي را در تاريخ معاصر ايران سراغ داريم (خواه پيش از انقلاب و خواه پس از آن) كه ضمن اثبات وفاداري و اصرار در حفظ اصول و موازين و مباني اعتقادي، نگاه نقادانه، مشفقانه و تاثيرگذاري داشته باشد بدون ترس از نان و نام در برابر رهبران. او حرف خود را در مقاطع مختلف زد بدون اينكه بترسد مورد شماتت رهبران و غضب ايشان واقع و طرد شد. در گفته‌ها، نوشته‌ها و مستنداتي كه از زندگي شهيد عراقي وجود دارد، مي‌بينيد كه آقاي عراقي ضمن حفظ اصول و اثبات وفاداري و ثبات خودش، حرف خودش را مي‌زند و آن نگاهي كه به منافع ملي و مصالح راهبردي نهضت و بعد نظام جمهوري اسلامي دارد را حفظ مي‌كند. اين امري است كه ما در كشور خودمان معمولا كم داشتيم و به آن كم توجه كرده‌ايم. در اين زمينه شهيد عراقي جزو نوادر است و بايد به آن بيشتر توجه كرد. ما نيازمند كساني هستيم كه در مواقع حساس بتوانند حرف حق بزنند و روشنگري بكنند ضمن توجهي كه به احترامات و اصول و وفاداري قائل هستند.

نكته ديگري كه شايد ديگران به آن اعتقاد نداشته باشند اما من به آن اعتقاد دارم و با ترس و لرز به آن اشاره مي‌كنم، اين است در بين كساني كه در جنبش اسلامي ايران از دهه 1320 حداقل تا آغاز جنگ ايران و عراق حضور داشتند، مهدي عراقي از كساني است كه توجه ويژه و خاصي به مساله ايران و منافع ملي ايران دارد. قبل از آن منافع اسلام و انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي مطرح بود. اما در كتاب «ناگفته‌ها» و ساير منابعي كه در مورد شهيد عراقي هست شاهد مساله ايران براي حاج مهدي عراقي هستيم، فردي كه تحصيلاتش در حد ديپلم بود. مساله‌اي كه براي بسياري از تحصيلكردگان ما چه چپ و چه ملي و چه مذهبي مفقوده بود. عموما دنبال منافع خودشان بودند اما مساله ايران برايشان مهم نبود. براي مهدي عراقي در كنار اسلام و منافع انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي، ايران مهم بود و اينها را با هم مغاير نمي‌دانست بلكه مكمل و در كنار يكديگر مي‌ديد. اين ويژگي مهم و از مسائلي است كه بايد به آن توجه شود.

فيلم «يكه سوار» از نظر تاريخي يك حادثه مهم است. اولا گفت‌وگوهايي كه انجام شده با كساني است كه خاطرات منحصر به فردي درباره او داشتند و تصاوير بديع و فيلم‌هاي ارزشمندي يافته شده است. به نظر من اين فيلم از نظر كمي و كيفي يكي از حوادث تاريخ مستندسازي ايران است ضمن اينكه در اين فيلم آن نگاه سنتي اهورا- اهريمني وجود ندارد و سياه و سفيد ديده نشده است بلكه سعي شده، قضاوت محترم و منحصري در آن باشد. نكته آخر اينكه به نظر من به‌‌رغم صحبت‌هايي كه راجع به شهيد عراقي و اين فيلم شده هنوز جاي نگارش مقالات و كتاب‌هاي بيشتر در بررسي و تحليل زندگي و زمانه او خالي است. مهدي عراقي قبل از رسيدن به 50 سالگي به شهادت رسيد و براي ما اين مساله يك ضايعه بزرگ و جبران‌ناپذير است. عراقي كسي است كه ميزان نفوذ و تاثيرگذاري‌اش در نهضت انقلابي و جمهوري اسلامي‌ بي‌نظير بود. همين كه به ياد او هستيم و وجدان عمومي جامعه ما و روشنفكران ما، ديني و غيرديني به او توجه مي‌كنند، خواه او را دوست داشته باشند يا خير، نشانگر بزرگي و ماندگاري اوست.

 


روز چهارم شهريور ماه اگرچه سالروز شهادت شهيد عراقي
(1358- 1309) است و امسال نيز چهلمين سالمرگ اوست اما اين روز تقارن با يك تاريخ ديگر نيز دارد يعني پنجم شهريور، سالروز تولد مرحوم غلامرضا تختي(1346-1309) است. اين دو شخصيت كه هر دو متولد يك سال هستند، اگرچه تفاوت‌هايي با هم دارند اما شباهت‌هاي جالب توجهي نيز با يكديگر دارند.

فرخ نگهدار به من گفت زماني كه افتضاح سازمان مجاهدين پيش آمد و ماركسيست شدند و به جان هم افتادند و بدكاري‌هاي رجوي پيش آمد، بيژن جزني به من گفت، كاش مهدي عراقي، رهبر مجاهدين خلق بود و اينها را از اين منجلاب نجات مي‌داد زيرا تنها او مي‌توانست اينها را نجات بدهد. اين سخن كمي نيست از زبان بيژن جزني؛ كسي كه پير دير و قطب جنبش چريكي در ايران است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون