• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4466 -
  • ۱۳۹۸ چهارشنبه ۲۷ شهريور

به مناسبت سالروز تولد خالق هركول پوآرو و خانم مارپل

آگاتا كريستي در شيراز

احسان رضايي

 

 

احتمالا خيلي‌ها بعد از شنيدن اسم رمان پليسي ياد آگاتا كريستي مي‌افتند و هركول پوآروي وسواسي كه از وقتي از پليس بلژيك بازنشست شده و به انگلستان آمده، دارد به كمك سلول‌هاي خاكستري مغزش معما حل مي‌كند. يا شايد هم خانم مارپل را به ياد بياورند كه در جلسات عصرانه، ضمن خوردن قهوه و كاموا بافتن و از دل حرف‌هاي خاله‌زنكي جواب معماها را بيرون مي‌كشد.

اما جالب است بدانيد كه آگاتا كريستي، يك داستان پليسي دارد كه در همين ايران خودمان اتفاق مي‌افتد. ماجرا از سفري شروع مي‌شود كه آگاتا كريستي در 38 سالگي با قطار سريع‌السير شرقي كه از لندن به بغداد مي‌رفت. رمان‌هاي «قتل در قطار سريع‌السير شرق» و «بازگشت به بغداد» را كريستي تحت تاثير همين سفر بغدادش نوشت. در جريان اين سفر، آگاتا كريستي به منطقه باستان‌شناسي «اور» مي‌رود، جايي كه در سال‌هاي اخير در خبرهاي مربوط به گروه داعش اسمش را مي‌شنيديم. بعد از يكي دو بار رفت و آمد، آگاتا كريستي با باستان‌شناس جواني آشنا مي‌شود به اسم ماكس مالون. كريستي در اين ايام از همسر اولش، سرهنگ آرچيبالد كريستي جدا شده بود كه اتفاقا او هم يك باستان‌شناس معروف بود، منتها در شناخت مصر تخصص داشت.

آگاتا كريستي با اينكه نام فاميلي‌اش را از شوهر اول گرفت و با آن معروف شده بود، اما از زندگي مشتركش راضي نبود. حتي يك بار مدتي خودش ناپديد شد كه در مطبوعات آن روز انگلستان حسابي سر و صدا كرد. دست آخر از سرهنگ كه هم دست بزن داشت و هم سر و گوشش مي‌جنبيد جدا شد و براي فراموش كردن آن زندگي سفري به شرق آمد كه دست بر قضا با ماكس مالون كه 15 سال از او كوچك‌تر بود آشنا شد. خيلي زود كار آگاتا و ماكس مالون به ازدواج كشيد.

آگاتا كريستي و ماكس مالون براي ماه عسل به ايران و شيراز آمدند؛ زمان اين سفر تابستان 1310 شمسي بود. وقتي كه هنوز هيچ چيزي از كريستي به فارسي ترجمه نشده بود. آنها براي اقامت به نارنجستان قوام رفتند كه آن موقع هنوز ملك خصوصي بود. آگاتا كريستي در اتوبيوگرافي‌اش درباره شهر شيراز و زيبايي‌هاي آن نوشته: «خوب يادم مي‌آيد كه شيراز چقدر قشنگ بود. باغ‌هاي شيراز مثل يك زمرد سبز خالص بودند كه رگه‌هايي از خاكستري و قهوه‌اي را در خود جاي داده بودند. شيراز يك زمرد سبز زيباست!» كريستي بعدها با نوشتن يك داستان كه محل وقوعش شيراز است، به اين زيبايي اداي دين كرد.

اسم اين داستان «خانه‌اي در شيراز» است كه عنوانش را به يكي از مجموعه داستان‌هاي آگاتا كريستي هم داده. ماجراي قتلي كه در شيراز و در خانه‌اي اتفاق افتاده كه توصيفاتش شبيه همان نارنجستان قوام است. اين كتاب كه دو بار هم به فارسي ترجمه شده، يكي از معدود كتاب‌هاي داستان كوتاه آگاتا كريستي است. به علاوه فرق ديگرش با بقيه آثار خانم كريستي در اين است كه اينجا خبري از هركول پوآرو يا خانم مارپل نيست، بلكه كارآگاه ديگري با عنوان پاركر پاين حضور دارد كه به شكل گروهي كار مي‌كند؛ يعني درست برخلاف ‌شيوه‌اي كه پوآرو يا مارپل ماجراهاي خود را دنبال مي‌كردند. آگاتا كريستي و ماكس مالون دوبار ديگر هم به ايران آمدند و در شيراز و اصفهان و تهران ساكن شدند. بعدها وقتي فيلم «ده هندي كوچك» را از روي رمان معروفش ساختند، خود كريستي هتل شاه‌عباسي اصفهان را به عنوان لوكيشن به فيلمساز پيشنهاد داد كه بخشي از كار هم همان‌جا فيلمبرداري شد.

در سفر اول كريستي و مالون با هواپيماي پست به همدان و تهران رفته بودند و بعد به شيراز آمدند، در سفر دوم كه 28 سال بعد بود هر دو هفته سفر را در شيراز به سر بردند و خانم كريستي از اين سفر خاطراتي در زندگينامه‌اش آورد.

آخرين سفر كريستي به ايران سال 1350 بود؛ شش سال قبل از مرگ آگاتا كريستي. در اين زمان ديگر آگاتا كريستي حسابي در ايران معروف بود طوري كه تعداد كتاب‌هايي كه از آگاتا كريستي در ايران منتشر شده و هنوز هم مي‌شود، بيشتر از 73 جلد رمان پليسي خودش است. حتي گاهي نويسندگان ايراني خودشان داستاني مي‌نوشتند و آن را به عنوان ترجمه اثري از آگاتا كريستي جا مي‌زدند. مي‌گويند كه در همين سفر آخر بود كه كتابي را پيش خانم كريستي مي‌برند تا امضا كند، پرسيد كدام كتابش است؟ اسم را گفتند، نشناخت. داستان را برايش تعريف كردند. خوب گوش داد و گفت: «اينكه مي‌گوييد داستان پليسي خوبي است، اما مال من نيست!»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون