• ۱۴۰۳ جمعه ۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4504 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۱۶ آبان

سعيد خاقاني، نويسنده كتاب «بلبشو» اين وضعيت را نه ساختار و نه آشوب مي‌داند

رند‌ها، ريش ‌سفيدها آچار فرانسه و زرنگ‌ها

نيلوفر رسولي

 

 

ويراژ موتورسواران در پياده‌رو، عابران پياده سرگردان ميان بوق و دود خيابان، اتومبيل‌هاي پارك شده در كوچه‌هاي فرعي، راه‌بندان، ترافيك، بوق و ناسزا. شايد اين تصوير آشناي شهرهاي ما چيزي جز آشوب و هرج‌و‌مرج و بي‌نظمي نباشد اما سعيد خاقاني، نويسنده كتاب بلبشو، جستاري در يك وضعيت اين بي‌قاعدگي‌ را به چارچوب درآورده است: بلبشو. اما بلبشو چيست؟ «بلبشو نوعي بي‌نظمي در ساختار است كه براي خود نظم عمل پيدا كرده.» اين تعريف مختصر و مفيد خاقاني از بلبشو در گفت‌وگو با «اعتماد» به مناسبت انتشار اين كتاب است. بلبشو علاوه بر اينكه نام متفاوتي را بر پيشاني دارد خود نيز مسيري متفاوت در زندگي آكادميك نويسنده‌اش بوده است. عضو هيات علمي گروه معماري دانشگاه تهران دكتراي خود را در رشته «تاريخ و تئوري معماري» از دانشگاه منچستر گرفته و نخستين كتابش را با عنوان Post-Structural Theory in Architectural History of Iran (نظريه پساساختارگرايي در تاريخ معماري ايران) در انگلستان منتشر كرده است. خاقاني با توسل به واژه‌اي برخاسته از فرهنگ عامه سعي كرده تا كتابي خلاف روال «ما چگونه ما شديم» بنويسد. او به ‌شدت معتقد است:«ما محصول يك شرايط تاريخي يا خلقيات و پديده ذاتي نيستيم بلكه ما نتيجه سازوكاري هستيم كه پياده مي‌كنيم.» اين سازوكار همان بلبشوست. وضعيتي كه نه ساختار است و نه آشوب اما در گذر زمان خود را بازتوليد مي‌كند. اين وضعيت بازيگران مخصوص خود را هم دارد كه مصداق‌هاي ايراني آن به زعم خاقاني ريش‌سفيد، زرنگ، رند و آچارفرانسه در دل همين وضعيت آشوب توليد مي‌شوند و همين بازيگران هم بنا به نفع شخصي خود اين چرخه معيوب را مي‌چرخانند. با اينكه خاقاني در كتابش تاكيد چنداني به جهان‌شمول بودن بلبشو نمي‌كند اما در گفت‌وگو تاكيد دارد كه بلبشو انحصارا وضع جامعه ايران نيست و مي‌تواند در هر جامعه ديگري هم مصداق‌هاي خود را داشته باشد. نكته متمايز كتاب خاقاني علاوه بر ارائه چارچوبي براي تحليل وضعيت فعلي جامعه ايران، پاسخ به سوال «چه بايد كرد؟» است. به زعم نويسنده كتاب: «در بلبشو تغيير بايد به عنوان فرآيند مطرح شود نه هدف يا ايده‌آل. بلبشو بايد به درستي عمل در اينجا و اكنون فكر كند. چه از بالا چه از پايين و اين امر به سهمي از فداكاري نياز دارد.»

 

بلبشو عنوان نخستين اثر شما به زبان فارسي است در حالي كه كتاب‌هاي قبلي شما به انگليسي و در حوزه تخصصي معماري نوشته شده بودند. چه شد كه برخلاف دو كتاب ديگر خود از معماري فاصله گرفتيد و به مردم‌نگاري زندگي روزمره رسيديد؟

اين اتفاق هم به شرايط ايران و هم به شرايط زندگي من مربوط است. دوران زندگي دانشگاهي يك تضادي را درون خود دارد، اينكه چقدر مي‌توانيم در دايره تخصصي خود بمانيم و مسائل بزرگ حول و حوش‌مان را ناديده بگيريم كه تعيين‌كننده زندگي‌مان هستند. بلبشو انعكاس واقعيت‌هايي بود كه من دور و بر خود مي‌ديدم. واقعيت‌هايي كه حتي اجازه نمي‌داد به فضاي تخصصي آكادميك بپردازم. همين امر مساله شخصي من شد و خواستم تا اين مسائل را براي خودم حلاجي كنم و بعد بتوانم دوباره به فضاي شخصي خود پناه ببرم. من موضوع بلبشو را انتخاب نكردم، بلبشو دور و بر من بود.

يعني اين كتاب حاصل مشاهدات روزمره شما پس از بازگشت به ايران است؟

بله دومين كتابم به انگليسي با عنوان سوژه، فضا و مطالعات روزمره در ايران بود. كاري كه منجر به آن كتاب شد، روزنوشت يا وقايع‌نگاري جهان دور و برم بود. در شهر قدم مي‌زدم و مشاهدات زندگي روزمره را ثبت مي‌كردم. بلبشو نوزادي كنار آن كار آكادميك بود.

آيا سوژه، فضا و مطالعات روزمره منتشر شده است؟

آن كتاب در دست چاپ انتشارات كمبريج است و در نوبت چاپ قرار دارد.

چند سال روي بلبشو كار كرديد و چه مدت زماني ايده نوشتن كتابي در مورد بلبشو را در ذهن داشتيد؟

خيلي سخت است كه آغاز و پاياني براي بلبشو بنويسيم. حدود 4 سال پيش يكي، دو متن به اسم زندگي در بلبشو در روزنامه‌هايي نوشته بودم و اين واژه خيلي وقت پيش در ذهن من بود. يادداشت‌ها براي چند سال پيش بود اما نگارش كتاب تابستان دو سال پيش صورت گرفت. بعد از نگارش هم براي مدتي كتاب را كنار گذاشتم. هميشه معتقدم بايد به نوشته‌هايم فرصتي بدهم و بعد از مدتي آنها را دوباره بخوانم و يك سال هم فرآيند انتشار آن طول كشيد.

بلبشو چيست و چرا اين واژه عاميانه را براي توصيف اين وضعيت انتخاب كرديد؟

ادبياتي دور و بر ماست تحت‌ عنوان جامعه‌شناسي خودماني يا چيزي كه امروز تحت عنوان ژانر خلقيات شناخته مي‌شود، يا كتاب‌هايي كه سعي در تبيين اين دارد كه ما چگونه ما شديم. در اين تبيين‌ها نوعي ذات‌گرايي جغرافيايي، سياسي يا اخلاقي به چشم مي‌خورد كه به شكلي ما را به عنوان قرباني‌هاي اين وضعيت مي‌شناسد. به نظرم رسيد ما خودمان سازوكاري براي جهان مدرنمان بر پا مي‌كنيم كه گاهي تحت عنوان واژه‌هاي غلطي چون گذار و در حال توسعه ‌بودن و جايي ميان سنت و تجدد خوانده مي‌شود. كسي به اين سازوكار از اين منظر توجه نكرده بود كه ما خودمان بازتوليدكنندگان همين سازوكار هستيم و نه قرباني آن. هدفم اين بود كه اول اين سازوكار را بفهمم اينكه مكانيسم‌هاي آن چيست و بعد بگويم كه ما محصول يك شرايط تاريخي يا خلقيات و پديده ذاتي نيستيم بلكه ما نتيجه سازوكاري هستيم كه پياده مي‌كنيم. دليل اينكه واژه بلبشو را انتخاب كردم در وهله اول شوكي بود كه اين واژه به عنوان واژه عاميانه براي تبيين جامعه‌شناختي داشت و اين شوك براي من خيلي مهم بود. به نظرم بلبشو يك پديده مدرن است و من با يك بي‌نظمي نصفه و نيمه طرف بودم، با يك جهان بي‌نظمي كه اين يك بي‌نظمي به معناي عام آن نيست بلكه دقيقا زاييده سازوكارهاي مدرن است. سازوكارهايي كه خواستيم پياده كنيم اما به دليلي يال و دم آنها زده شد.

مفهوم بلبشو در اين كتاب به چه معناست؟

زير عنوان اين كتاب ساختار‌شناسي، ساختارهاي ضعيف بود و به دليلي تبديل شد به جستاري در يك وضعيت. به نظرم بلبشو تبيين سازوكار ساختارهاي ضعيف است. ما براي شكل رفتارهاي جمعي خود چيزي به اسم ساختار پياده مي‌كنيم تا زمان، فضا و افراد جايگاه و رابطه‌شان مشخص شود. من حتي سعي كردم، ادعا كنم بلبشو يك وضعيت جهانشمول است. اين سازوكار به هم مي‌ريزد ولي از بين نمي‌رود و به شكل ظاهري وجود دارد اما لايه‌هاي پنهاني پيدا مي‌كند كه من تشبيه پاي شكسته‌اي كه بدجوش مي‌خورد و راه مي‌رود را براي آن به كار بردم. اين ساختارهاي ضعيف براي خود مكانيسم عمل پيدا مي‌كنند. هدف من اين بود كه بگويم، بلبشو يك بي‌نظمي در ساختار نيست بلكه بي‌نظمي است كه منطقي براي عمل خود پيدا كرده و در جامعه ما اين منطق شلخته شده و بلبشو مكانيسم عمل خاص خود را پيدا كرده و به زندگي خود ادامه مي‌دهد. جمله‌اي كه بتواند كتاب را معرفي كند، اين است: بلبشو نوعي بي‌نظمي در ساختار است كه براي خود نظم عمل پيدا كرده و هدف كتاب در اين است كه فلسفه عمل اين ساختار ضعيف را توضيح دهد.

شما در كتابتان به صراحت نامي از جامعه ايراني نمي‌بريد اما از مصداق‌هايي صحبت مي‌كنيد كه از اين جامعه هستند مثل آبدارچي، رند يا آچارفرانسه. بلبشو چقدر در جهان سوم يا ايران مصداق دارد و چقدر جهان‌شمول است؟

خب اگر بگوييم، جهان سومي خود مي‌تواند جهان‌شمول تعبير شود. من احتراز داشتم كه بگوييم اين امر فقط در ايران رخ مي‌دهد و بلبشو را به يك امر خاص تبديل كنم. من منطق بحث را بر مبناي ايدئالي وبري به نام ساختار گذاشتم. در قبال اين ساختار يك الگوي بي‌نظمي عام به وجود مي‌آيد كه نام آن را بلبشو گذاشتم. همين موضوع هم مصداق‌هاي خاص فرهنگي پيدا مي‌كند. مثلا ممكن است در ايران اين مصداق آبدارچي باشد و در جاي ديگر كار چاق‌كن يا مصداقي ديگر.

مصداق‌هاي آن را مي‌توان به جوامعي غير از ايران نسبت داد؟

بله. مثلا الگوي فساد بروكراتيك در كشورهاي ديگر جهان سوم در حال پيشرفت يا جاهايي كه ضعف ساختار اداري يا شهرهايي بي‌برنامه دارند. مكانيسم باندسازي، رشوه‌گيريي، تضاد ظاهر و باطن را مي‌توان ديد. من يك ترسي داشتم كه اين وضعيت را صرفا به ايران انتساب دهم و بلبشو را پديده‌اي متخص ايران معرفي كنم. خواستم بگويم، مصداق‌هاي ايراني آن چنين چيزهايي است اما اين مي‌تواند مكانيسم عام باشد كه ادعاي من هم همين است.

آقاي نعمت‌الله فاضلي در نقدي بر كتاب شما نوشته بود كه كتاب فاقد بينش تاريخي است و دو سده تاريخ ايران را يكسان ديده است. آيا واقعا اين كتاب بستر تاريخي ايران را عامدانه ناديده گرفته است. پاسخ شما به اين نقد چيست؟

ساختارگرايي مطالعه‌اي است كه ديد در زماني را كنار مي‌گذارد تا پديده‌اي را در يك مقطع خاص بررسي كند و سازوكار آن را تشريح كند. در واقع ساختارگرايي دغدغه زمان را كنار مي‌گذارد. منظور من چنين چيزي نبود كه ساختار در ايران به معناي درست نبوده يا روند شكل‌گيري ساختارهاي مدرن در ايران را زير سوال ببرم. ساختارگرايي، تاريخ را كنار مي‌گذارد و يك پديده را در يك موضع بررسي مي‌كند. به نظرم نقد ايشان درست اما خارج از چارچوب اين كتاب است. نقد ساختارگرايي مي‌گويد، كاري نداريم اين پديده چه روندي را طي كرده تا به اينجا برسد و پديده‌اي را از بستر تاريخي جدا مي‌كنيم و مكانيسم آن را توضيح مي‌دهيم. اينكه چه روند تاريخي‌اي سير شد كه بلبشو به وجود آمد، اينكه آيا هميشه بلبشو بوده يا خير سوال‌هايي هستند كه از چارچوب اين كتاب خارج است.

شما در اين كتاب از فضاي خاكستري، فضاي حاشيه و فضاي استثنا صحبت كرده‌ايد. اين فضاها در شهرهاي ما كدامند و آيا اين فضاها بر ساخت بلبشو هستند؟

ساختار يك نظمي است كه چارچوبي از يك فضا را در بر مي‌گيرد و سعي مي‌كند، نقش‌ها و روابط آن را تعيين و يك كليت تعريف كند. ساختار دو خاصيت دارد، نسبت به ترجيحات فردي خنثي است و دوم اينكه ادعاي قيموميت و كنترل كل فضا را دارد. بلبشو چند فضا كنار اين فضا به وجود مي‌آورد و اين سازوكار را به هم مي‌ريزد. اولي فضاي استثناست. فضايي كه جزء اين ساختار است ولي خود را مقيد به سازوكار ساختار نمي‌داند. فضاي موازي يا فضاي بيروني مثل نقبي كه كنار ساختار اصلي مي‌زند و تعداد مشخصي را از سازوكار فضاي اصلي بيرون مي‌گذارد و هدف آن هم رسيدن به بهره زودتر است. فضاي فراموش‌ شده برمي‌گردد به مساله قيموميت. در اين حالت ساختار به وجود آمده اما سهمي از اين فضايي كه بايد زير كنترل خود داشته باشد را تحت‌ كنترل ندارد و فراموش شده و در آخر فضاي به هم ريخته‌اي درون خود ساختار است. درون خود ساختار بايد روابط مشخص باشد اما با فضاهاي به هم ريخته‌اي طرف هستيم كه به افراد درون ساختار اجازه مي‌دهد آن سازوكار را به نفع منافع شخصي تفسير كنند. متناسب با اين فضاها بازيگراني هم به وجود مي‌آيند. مثلا ريش سفيدي كه گفتم، كسي است كه خود را برتر از ساختار مي‌داند. رند كسي است كه از فضاي تعريف‌ نشده، استفاده مي‌كند. زرنگ كسي است كه نقب‌ها و سوراخ‌هاي اين ساختار را مي‌داند. آچارفرانسه كسي است كه بازيگر فضاهاي تعريف ‌نشده، مي‌شود.

پس اين فضاها زاييده بلبشو هستند؟

زاييده و بازتوليد كننده بلبشو هستند. بعضي وقت‌ها فضاي استثنا توليدكننده بلبشو است. گروهي كه خود را از قاعده‌هاي ساختار بيرون مي‌دانند و اين فضاي استثنا را بازتوليد مي‌كنند كه به منافع خود برسند. يعني يك رابطه دو طرفه است. بلبشو اين فضاها را در خود دارد و اين فضاها و بازتوليدشان به دوام بلبشو كمك مي‌كنند. مثلا پليسي كه خود قانون‌شكني مي‌كند چون خود را خارج از اين ساختار مي‌داند. صف نانوايي يك ساختار خيلي ساده خطي دارد كه طبق اين ساختار ترتيبي شكل مي‌گيرد كه هر كس به سهم خود برسد. آشناييت يك فضاي موازي است كه باعث مي‌شود، فردي آشنا با نانوا بدون طي كردن اين سلسله ‌مراتب شخصي به خواسته‌اش برسد. يا كارمندي كه از امكانات اداره در جهت نفع شخصي استفاده مي‌كند از به هم‌ريختگي ساختار اداره در جهت نفع شخصي خود بهره مي‌گيرد. من در مورد فضاي انگلي هم صحبت كردم. فضاي انگلي جايي است كه يك حوزه عمومي شكل مي‌گيرد اما برخي بازيگرانش در فضايي وابسته به فضاي عمومي از منافع فضاي عمومي در جهت نفع شخصي استفاده مي‌كنند.

اگر بشود اين مصداق‌ها را در دل شهر بررسي كرد در اين صورت روگذرها و زيرگذرهاي متعدد و فضاهاي بي‌دفاع بين و پل‌هاي عابرپياده مي‌توانند فضاي بلبشو باشند؟

شايد پاسخ به اين سوال سخت باشد زيرا ما فضا را به معناي سنتي آن بررسي مي‌كنيم اما درباره فضاي شهري مي‌توانيم به فضاي خيابان اشاره كنيم. خيابان يك فضاي ساختاربندي شده براي تردد و حمل‌و‌نقل است. در خيابان بلبشو اين مكانيسم درست عمل نمي‌كند. مثلا راندن ماشين در فرعي مي‌شود، پيدا كردن فضاي موازي كه فرد به دنبال راه فراري براي رسيدن زودتر به مقصد به خاطر كارايي ضعيف فضاي اصلي است. فضاهاي تعريف ‌نشده مثل كوچه‌هايي داريم كه اسم فضاي تردد بر خود دارند اما هيچ كدام از كدهاي فضاي تردد روي آنها اعمال نيست. گويي يك توافق و اجماع رفتاري نانوشته كدهاي رفتاري را در اين فضاها معني مي‌كند وگرنه هيچ كد رفتاري در آنها تعريف نشده و اينها را مي‌توان فضاي فراموش‌ شده خواند. يا فضاهاي استثنا هم در شهر مصداق دارند. در شهرهاي ايراني اتفاقي افتاد كه طبق آن در سر كوچه‌ها زنجير مي‌انداختند و آن را به فضاي خصوصي تبديل مي‌كردند. چون مكانيسم‌هاي شهري امكان كنترل امنيت و كيفيت را در اين فضاها نداشت، بخشي از فضاي عمومي تحت تملك خصوصي قرار مي‌گرفت. بلبشو در شهر به معناي به هم‌ريختگي جايگاه‌هاي رفتاري است. وقتي خيابان درست عمل نمي‌كند، موتوري به پياده‌رو مي‌رود و سازوكار پياده به هم‌ مي‌ريزد و پياده وارد خيابان مي‌شود در نتيجه كل تعيين فضايي و كدبندي رفتار به هم مي‌ريزد.

اين وضعيت در نماهاي شهري چگونه است؟

در شهرهاي ما الگوي رفتار در فضاي مشخص تعريف نشده است. مثلا در مورد مرز مالكيت روي زمين، چارچوب‌هاي مشخص داريم اما بلبشو خود را در مرز فضاي خصوصي و عمومي نشان مي‌دهد. به دليل تفسيرهايي شخصي از قانون، پيش‌آمدگي ساختمان محلي است كه هر كسي مي‌تواند، سهمي شخصي از آن ببرد(حتي اگر جريمه بدهد كه خود تعبيري از بلبشو است) و بخشي از فضاي عمومي را تحت اختيار بگيرد. يا مساله ارتفاع شهرهاي ما. ما روي زمين مالكيت مشخص داريم اما در ارتفاع چنين نيست. قانون قابليت تعيين آن را ندارد و براي همين مي‌تواند، تراكم خريد و سهمي از حيات شهري را با پرداخت خصوصي به استفاده اختصاصي درآورد. در بلبشو مرز بين مالكيت شخصي و عمومي از بين مي‌رود. مثال ديگر پياده‌روهايي است كه به عنوان ملك شخصي افراد تعبير مي‌شود. مالكان خانه يا مغازه كه خيابان مقابل ملك يا مغازه را از آن خود مي‌خوانند و ماشينشان را به هر شكلي كه بخواهند، پارك مي‌كنند. يا مغازه‌داري كه جنس‌ها را در پياده‌رو مي‌چيند. به ‌طور كلي مشكل شهر بلبشو به‌هم‌ريختگي مرز فضاي عمومي و خصوصي است و اينكه در اين به‌هم‌ريختگي افراد فرصت اين را پيدا مي‌كنند كه سهمي از فضاي عمومي را تحت تملك شخصي درآورند.

يك خوانش سطحي از اين پاسخ مي‌تواند اين باشد كه مقصر به وجود ‌آمدن بلبشو مغازه‌دار يا دستفروشي است كه در خيابان بساط كرده و ساختار را به‌هم ريخته است. اما آيا فقط عامليت‌هاي خُرد در شكل‌گيري بلبشو مقصرند؟ به نظر شما چرا در فضاهاي شهري ايران مرز خصوصي و عمومي به هم مي‌ريزد و تعريف ‌نشدن صحيح فضاهاي عمومي و مرز آن با فضاي خصوصي چه سهمي در بلبشو دارد؟

اين همان دوتايي فرد و ساختار است. از طرفي ساختار درست عمل نمي‌كند و نيازهاي فردي و خصوصي را برآورده نمي‌كند و از طرف ديگر فرد و عاميلت‌ها مي‌بينند، ساختار به‌هم ريخته است و اجازه تعدي به فضاي عمومي و بهره‌وري از فضاي عمومي در جهت خواست خصوصي مي‌دهد و اين يك مكانيسم دو طرفه است. ما در بلبشو با ذهنيت بلبشو طرفيم، آينده نامشخص است و صورت ظاهر امور تضميني براي انجام كار نيست. اينجا سوژ‌ه‌هايي بي‌اعتماد به ساختار شكل مي‌گيرند كه به دنبال راه‌هاي موازي رتق و فتق امور خود هستند. اين عدم اعتماد به ديگري و رقابت ناسالم جهت رسيدن به منافع شخصي كه در تضاد با نفع جمعي است يك دور باطل بين فرد و ساختار مي‌سازد كه بازتوليدكننده بلبشو است. اولا ساختار به فرد نيازهايش را نمي‌دهد و فرد نيازهايش را در جايي خارج از ساختار برآورده مي‌كند و بعد خود فرد هم مي‌بيند كه ساختار عدم تعيين دارد كه به او اجازه تعدي مي‌دهد. مثلا يك اداره دولتي براي انجام كاري شكل مي‌گيرد. فردي در آن نقش عامليت دارد. اين شخص از جهت مالي راضي نمي‌شود و بنگاه شخصي خود را مثل انگل در كنار اين اداره مي‌زند. يعني او عمدا كاري كه بايد در اين ساختار عمومي انجام دهد را درست صورت نمي‌دهد تا بخشي از آن را به بنگاه خصوصي خود منتقل كند. يا معلمي كه بايد در مدرسه درس دهد. آموزشكده‌اي كنار مدرسه مي‌زند تا همان كاري را كه بايد در مدرسه انجام مي‌داد در آموزشگاه با دريافت هزينه ديگر ارايه كند. هم ساختار به فرد اجازه اين كار را داده و هم فرد در قبال عدم اعتماد و رضايت از ساختار اين شكل مريض را امتداد مي‌بخشد. اين يك رابطه دوسويه است.

قسمت مهم كتاب شما بخش آخر آن است با عنوان «چه كار بايد كرد». شما در اين بخش پيشنهادهاي متعددي را براي خروج از وضعيت بلبشو ارايه داده‌ايد. از ميان اين راه‌حل‌ها كدام را مناسب بلبشو و جامعه ايراني مي‌دانيد؟

در جامعه ما يك دور باطل اصلاحات به وجود آمده است. افراد جامعه مي‌گويند تا ساختار از بالا درست نشود، جامعه درست نمي‌شود و از طرف بالا مي‌گويند تا خود مردم نخواهند اين وضعيت درست نمي‌شود كه اين دور باطل اصلاحات است. اصلاحات بايد از جايي شروع شود بدون انتظار از طرف مقابل يعني تمركز بر وظيفه به جاي نتيجه. از طرف بالا هم ساختارها بايد بدون اعمال خواسته اضافي روي فرد اصلاح شوند تا بتوانند فضاهاي نام ‌برده مثل فضاهاي استثنا و موازي و فراموش شده را حذف كنند. مردم هم بايد شروع كنند، نقش‌هاي اجتماعي خود را به درستي انجام دهند و دوتايي به ظاهر متناقض فرد و اجتماع را براي خود حل كنند. اگر اشتباه نكنم به مرحوم حسابي گفته بودند، جهان سوم را تعريف كن و ايشان پاسخ داده بودند كه جهان سوم جايي است كه اگر در آن به خود برسي، جامعه را زير پا مي‌گذاري و اگر به اجتماع و بقيه فكر كني، مجبوري خودت را زير سوال ببري. در تغيير بلبشو هم به جايي مي‌رسيم كه فرد بايد مصلحت اجتماع را در تداوم مصلحت فردي خود ببيند. ما بايد هم از بالا و هم از پايين بدون انتظار از طرف مقابل در مقياس خرد كار كنيم. براي بلبشو نوشته‌ام، توانايي سخت‌افزاري كار بزرگ را ندارد. بلبشو ساختار به‌هم ريخته‌اي است كه اگر ايده‌آل‌هاي بزرگ بر سر راه آن قرار دهيد، نمي‌تواند به آن برسد و حتي ممكن است خرده‌حيات‌هاي درست خود را هم از دست دهد. بلبشو بايد به يك عقب‌نشيني عقلاني برسد و با اقداماتي كوچك هم از پايين و هم از بالا با تمركز بر مسائل پايه‌اي در مسير اصلاح پا بگذارد. من خودم اشتباهي در اين فصل انجام دادم و ايده‌آل‌هايي را مطرح كرده‌ام كه شايد نتوان به يك‌باره بدان رسيد اما يكي، دو جا تغيير را به عنوان فرآيند ديدم. در بلبلشو تغيير بايد به عنوان فرآيند مطرح شود نه هدف يا ايده‌آل. نمي‌توان براي بلبشو ايده‌آل در نظر گرفت زيرا بلبشو توانايي سخت‌افزاري و شناختي انجام آن را ندارد و بايد به بلبشو گفت از اينجا قدم بعدي چيست تا يك پله بهتر بشوي. بلبشو احتياج دارد، نتيجه را كنار بگذارد و به درستي عمل در اينجا و اكنون فكر كند. چه از بالا چه از پايين و اين امر به سهمي از فداكاري نياز دارد.


در شهرهاي ما الگوي رفتار در فضاي مشخص تعريف نشده است. مثلا در مورد مرز مالكيت روي زمين، چارچوب‌هاي مشخص داريم اما بلبشو خود را در مرز فضاي خصوصي و عمومي نشان مي‌دهد. به دليل تفسيرهايي شخصي از قانون، پيش‌آمدگي ساختمان محلي است كه هر كسي مي‌تواند، سهمي شخصي از آن ببرد، حتي اگر جريمه بدهد كه خود تعبيري از بلبشو است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون