روايت توماس مان از دنكيشوت روي عرشه كشتي
بهمن زارع
به تازگي كتابي با عنوان «سفر دريايي با دنكيشوت» اثر توماس مان از سوي نشر نو وارد بازار كتاب شده است. اين كتاب را محمود حدادي ترجمه كرده و حاوي يادداشتهايي است كه مان در دهه 30 ميلادي درباره رمان ميگل سروانتس ساآودرا نوشته است. جريان اين يادداشتها از اين قرار است كه توماس مان در سال 1934 براي سخنرانيهايي در امريكا به دعوت ناشر امريكايي آثارش به اين كشور سفر كرده بود. وسيله سفر مان، كشتي بود، چراكه در آن زمان سفر از اقيانوس اطلس با وسيلهاي جز آن امكان نداشت و تنها وسيله عبور از آن اقيانوس، كشتي اقيانوسپيما بود. سفري كه چيزي حدود 10 روز به طول ميانجاميد. طبيعي است كه در سفري تا اين اندازه طولاني، سرنشين كشتي بايد به فكر فراهم كردن وسيلهاي براي سرگرمي خود باشد و اگر مسافر مورد نظر نويسنده و اهل ادبيات و قلم باشد، بالطبع آن وسيله سرگرمي چيزي جز خواندن و نوشتن نخواهد بود. اين سفر امكاني پديد آورد براي اينكه مان با آرامش خاطر رمان دنكيشوت را بخواند و همزمان درباره اين كتاب معروف و جهاني، به ويژه وجه طنزش، يادداشتهايي را قلمي كند. آن يادداشتها همان مطالبي هستند كه شما امروز در كتاب «سفر دريايي با دنكيشوت» ميخوانيد. كتاب حاوي نكتهسنجيهاي موشكافانهاي است كه ابعاد تازهاي از اين اثر معروف را به خواننده نشان ميدهد. طبيعي است كه در نوشتن يادداشت درباره يك كتاب، علاوه بر خود كتاب، نوع نگاه و تجربههاي زيست شده نويسنده يادداشت و حتي وضعيت روحي و رواني او در زمان نوشتن يادداشت هم تاثيرگذار است و ياداشتهاي توماس مان درباره دنكيشوت هم از اين قاعده خارج نيست. مان در زمان سفر به امريكا، خود را آواره از وطنراندهاي ميديد كه نظام ديكتاتوري هيتلر او را از سرزمينش دور كرده و به جلاي وطن واداشته است. سفر مان به امريكا يك سال پس از به قدرت رسيدن هيتلر در آلمان بود و مان از وطن دورمانده درد آوارگي و بيم از وقوع جنگ را با خود به امريكا حمل ميكرد. اين تجربه، جنبه ويژهاي به يادداشتهاي توماس مان درباره دنكيشوت در سفر دريايياش داده است. گفتني است تفسير جذاب و خواندني هاينريش هاينه، شاعر آلماني قرن نوزدهم از دنكيشوت هم پيوست كتاب «سفر دريايي با دنكيشوت» است كه با يك چهرهنگاري از شاه فيليپ دوم، خودكامه اسپانيايي همروزگار سروانتس همراه شده است.