درختهاي پاييزي
سروش صحت
برگ درختهاي كنار اتوبان رنگي شده است. نارنجي، زرد، قرمز، قهوهاي. مردي كه جلوي تاكسي نشسته بود، گفت: «چقدر اين درختها قشنگ شدن.»
راننده چيزي نگفت. مرد نگاهي به راننده كرد و گفت: «درختها را ديديد؟»
راننده گفت: «بله.» مرد گفت :«خيلي عجيب و غريب نشدن؟... هزار رنگ...» راننده گفت: «بله.»
مرد گفت :«ولي انگار خيلي براتون جالب نيست.» راننده گفت: «شما چون گاهي از اين مسير رد ميشي، درختها و رنگشون برات جديد و جالبه، من چون روزي دهبار اين مسير رو ميرم و مييام اصلا درختها را نميبينم كه بخوام رنگ برگهاشون را ببينم.»
مرد با تعجب پرسيد: «شما درختهاي به اين قشنگي را نميبينيد؟»
راننده گفت: «نه... آدم چيزهايي كه بهش خيلي دور يا خيلي نزديك هستند را نميبينه.» زني كه عقب تاكسي نشسته بود، نفس عميقي كشيد.