• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3229 -
  • ۱۳۹۴ يکشنبه ۶ ارديبهشت

درباره حال و هواي جامعه‌شناسي دين در ايران

جامعه‌شناسي جديد كمتر بر دين متمركز مي‌شود

شهيد مطهري :   خداي اسلام و در واقع خداي انبياي واقعي با خداي هندي‌ها در يك چيز - نمي‌گويم در ذات- فرق دارد و آن اين است كه در خداي اسلام اين صفات قبل از هرچيز جلوه مي‌كند: رحمان است، رحيم است، رئوف است، هادي و راهنماست؛ [لذا] در همان مرحله اول، انسان به خدا متوجه و متمسك مي‌شود كه به سوي او برود. ولي اين صفات در خداي فلاسفه و همچنين خداي هندي‌ها بروز و ظهور ندارد. وقتي كه بشر به خداي فيلسوفان توجه مي‌كند مثل اين است كه يك منجم دارد درباره سياره نپتون فكر مي‌كند كه آيا وجود دارد يا وجود ندارد. اگر وجود دارد، كه چيزي در دنيا وجود دارد و اگر هم وجود ندارد، كه وجود ندارد. تازه اگر هم وجود دارد يك شيء بيگانه از ما وجود دارد. ولي در خداي انبياي حقيقي، از همان اول اول، آن چيزي كه به چشم انسان مي‌خورد يگانگي‌اش با انسان است؛ مقصودم از يگانگي، آن رابطه دوستي و آن رفاقتش با انسان است
از افراط‌گرايي ضد ديني نيز، كه در چهره جريانات ضداسلام‌گرايي كه امروز اروپا شاهد آن است نبايد غافل بود. در عين حال مي‌توان ظهور پديده‌هايي چون جنبش‌هاي جديد ديني را  يا بازگشت به سنت و احياي دين عامه (كه بيشترين مقاومت را دربرابر امواج مدرنيزاسيون و سكولاريزاسيون داشته است) پاسخي به اين جابه‌جايي مرزها و شكننده شدن تعلقات و هويت‌ها دانست
مهم‌ترين چهره دين امروز، هويت است. دين، امروز در چهره هويتي خود است كه بيش از هر زمان بروز و ظهور يافته است؛ هويت‌هايي در واكنش به جهاني شدن، به رنگ باختگي مرزها، تمايزات، تعلقات. چه، به تعبير كاستلز، «هرچه جهان وسيع‌تر مي‌شود، ميل به كوچك كردنش افزايش مي‌يابد.» اين شرايط به واكنش‌هاي هويت‌گرا انجاميده است؛ «هويت‌هايي مرگبار»، خـشن، حـذف‌كننده

 

  سينا چگيني  / حال و هواي جامعه‌شناسي دين در ايران جداي از وضعيت خود اين رشته نيست. دين و پديده‌هاي ديني از ابتداي تاسيس جامعه‌شناسي يكي از موضوعات اصلي تاليفات و تحقيقات اجتماعي و فلسفي بوده‌اند. مثلث كلاسيك جامعه‌شناسي يعني كارل ماركس، اميل دوركيم و ماكس وبر جسته و گريخته يا به نحوي منظم و سيستماتيك، دين و پديده‌هاي اجتماعي با محتواي ديني را محور بناي آراي خود قرار داده‌اند. دست‌كم و شايد در مقام قياس، كلاسيك‌هاي جامعه‌شناسي نسبت به متاخرين توجه بيشتر و جدي‌تري به دين و پديده‌هاي ديني
داشتند.
 بخشي از ايده جامعه‌شناسي كه برگرفته از روشنگري يا در واكنش به آن بود برگرفته از مناقشه نقش و محتواي دين در دنياي جديد بود. در دهه‌هاي پس از نسل اول، كمابيش همان اتفاقي افتاد كه در پيش-تاريخ دين و حتي تاريخ تحول دين درباره نسبت دين با علم، سياست و اقتصاد رخ داده بود. پس از كلاسيك‌ها، جامعه‌شناسي به مرور از تمركز اصلي روي دين دست برداشت و از آن به طور مستقيم فاصله گرفت و بر حوزه‌هاي ديگر زندگي اجتماعي همچون آموزش، بهداشت، سياست و اقتصاد نزديك شد. به اين نحو تقسيم كار دروني جامعه‌شناسي متاثر از گسترش تقسيم كار جامعه جديد جزيي‌تر و دقيق‌تر شد.
 چيزي كه سابق بر اين كلي‌ترين چيز بود يا دعاوي كلي داشت، به چيزي جزيي يعني يك موضوع مطالعاتي خاص بدل شد. به هر حال توجه آن مثلث اصلي نيز به همين «دعوي كلي» نهفته در دين بود؛ چيزي كه در نهايت حتي در اين رشته نيز از طريق تخصصي شدن، صرفا به يكي از چندين حوزه مطالعاتي بدل شد. اما در طول چند دهه گذشته و تحت تاثير وقايع حاد جهاني و به هزار و يك دليل ديگر، مباحثه درباره دين و پديده‌هاي واجد محتوا يا فرم ديني
 مهم شد.
در ايران شايد نخستين نوشته‌ها يا تاملات درباره دين و نقش‌هاي سياسي و اجتماعي آن به سخنراني‌هاي علي شريعتي برمي‌گردد. اما در طول چند سال گذشته، انگار تاريخ در اين خصوص دوباره (به معناي ماركسي و غيرماركسي كلمه) تكرار شده است. پس از سه دهه غروب شريعتي در بازار رسمي فكري ايران، فرزند خلف او و اين‌بار در كسوت يك آكادميسين و استاد جامعه‌شناسي عرصه‌اي براي مطالعات اجتماعي دين باز كرده است. اما پروژه فرزند در عين پيوند با سنتي كه پدر بنا نهاد، تمايزات روشني نيز با آن دارد (شريعتي‌هاي ايراني در اين خصوص شايد چيزي شبيه العطاس‌هاي پدر و فرزند در مالزي باشند، با پيشروي و پس‌روي مشابه با آنها).
سارا شريعتي آكادميسين است و متخصص در جامعه‌شناسي دين. در نگاه نخست، دو كلمه آكادمي و تخصص شايد ما را اميدوار كند به پيدايش آثاري روش‌مند و دقيق. دست‌كم بخش اصلي همايش سه‌روزه‌اي كه هفته پيش در دانشگاه تهران برگزار شد، برآيند و نتيجه تلاش نظري او در ايجاد پروژه‌ها يا برنامه‌هاي تحقيقاتي با «موضوعيت دين» در چند سال اخير بود.
 اما فهم محتوا و فرم كلي آثاري كه تحت عنوان پايان‌نامه در اين همايش ارايه شد، شايد امكاني بود براي درك كليت پروژه‌هاي جامعه‌شناسي دين در ايران.
با وجود پيدايش آثاري دست اول در برخي زمينه‌ها كه تاكنون كسي به آنها توجه نمي‌ كرد (منجمله جشن‌هاي مذهبي، تقويم و غيره) اما هنوز سوالات مشخصي مي‌توان از پروژه جامعه‌شناسي دين در ايران طرح كرد. از خلال مروري كلي بر عناوين و محتواي پايان‌نامه‌هاي دكترا و كارشناسي ارشد، مي‌توان به وضوح پي برد كه جامعه‌شناسي دين در ايران هنوز برنامه‌هاي تحقيقاتي منسجم و متمايزي ندارد.
 اين نقيصه از چيدمان پنل‌ها نيز مشخص بود. افراد حاضر در پنل‌ها تقريبا در هيچ چيز اشتراك نداشتند مگر در ابژه كردن دين در معناي كلي كلمه، به گونه‌اي كه يكي به سنجش پوزيتيويستي ميزان دينداري جوانان پرداخته بود، ديگري به تغيير و تحولات تقويم در ايران، سومي به مساله زيارت و ديگري به سنجش نسبت دين و علوم اجتماعي و قس عليهذا.
شايد اندكي مهارت، دست‌كم در اجراي نشست‌ها يا چينش پنل‌ها مي‌توانست افرادي را كه با پارادايم‌هاي نزديك به هم به تحقيق پرداخته‌اند، كنار هم بنشاند تا از خلال گفت‌وگو با يكديگر از يك سو به انسجام رويكرد مشترك خويش كمك كنند و از سوي ديگر به تعميق اين رويكرد از خلال نقد دست يازند.
در هر حال آشفتگي و پراكندگي رويكردها امكان گفت‌وگوي واقعي درباره موضوعات ديني را تضعيف مي‌كند. هر چند اين آشفتگي، احتمالا ريشه در فقدان برنامه‌هاي تحقيقاتي منسجم در ميان استادان اين رشته در ايران دارد. صرف موضوعيت بخشيدن به دين نمي‌تواند ميانجي درستي براي درگرفتن يك گفت‌وگوي واقعي آن هم در فضايي آكادميك باشد. اين آشفتگي خود را در بازخورد همايش در ميان دانشجويان جامعه‌شناسي نشان داد. دانشجويان يا مخاطبان چنداني به اين همايش نرفتند، مگر همان كساني كه سخنران نشست‌ها بودند (البته اين به آن معنا نيست كه هر استقبال شكوهمند و پرشوري به معناي ثمربخش بودن يك نشست آكادميك است) . فقدان رويكرد و سنت مشخص تنها مساله‌اي مختص به جامعه‌شناسي دين نيست بلكه مساله مركزي كل جامعه‌شناسي ايران است. صرف نظر از توجيهات عقل سليمي از قبل اينكه «دست‌كم كساني كه درباره دين كار كرده‌اند دور هم جمع شوند و با هم حرف بزنند»، نمي‌توان از پيدايش سنت مشخصي در جامعه‌شناسي (دين) در ايران حرف زد اما اين نقيصه تا حدي به محدود‌سازي پروژه‌هاي جامعه‌شناسي دين به قالب‌هاي از پيش تعيين شده نيز مرتبط است. اگرچه در سطح رتوريك (فن خطابه)، استادان جامعه‌شناسي دين در پي گسترش تحقيقات مربوط به پديده‌هاي ديني هستند اما در عمل خود را محدود به حوزه‌هايي پراكنده و خاص كرده‌اند؛ چيزهايي كه هنوز همچون بقايايي موروثي نقل مي‌شوند. جامعه‌شناسي دين در اين شرايط بايد از چنگ قالب‌هاي از پيش تعيين شده خارج شود و پروژه خود را وسعت بخشد. اين وسعت بخشي در دو قطب قابل بحث و مناقشه است.
نخست از طريق پيوند بيشتر با جهان نظري جامعه‌شناسي دين از طريق ترجمه روش‌مند متون و معرفي كامل متفكران اين حوزه، دوم از طريق وسعت بخشي به پروژه جامعه‌شناسي دين در داخل ايران و خروج آن از قالب‌هاي پيشيني و عام صرفا ديني و در يك كلام: پيوند يافتن آن با زندگي مردم. يك مثال ساده: براي نمونه يكي از حرف‌هاي اصلي سخنرانان اين همايش اين بود كه جامعه‌شناسي دين بايد از حوزه خاص خود فراتر رود، سوالات را گسترش دهد.
جامعه‌شناسي دين تنها از خلال پرسش است كه مي‌تواند از حصارهاي بسته و مفرد خويش خارج شود و در جامعه به مداخله بپردازد. از اين نظر سنتي كه شريعتي پدر بنا نهاد، بسي گسترده‌تر و مردمي‌تر از سنت كنوني جامعه‌شناسي دين است و صد البته، انتقادي‌تر.
    
سخنراني سارا شريعتي در همايش مطالعات اجتماعي دين
دين مهاجر يا مهاجرت ديني
سارا شريعتي، استاد دانشگاه تهران با تخصص جامعه‌شناسي دين است. شريعتي دكتراي جامعه‌شناسي خود را در مدرسه عالي مطالعات علوم اجتماعي پاريس گذرانده است. پژوهش‌هاي او عمدتا در حوزه جامعه‌شناسي دين، جامعه‌شناسي هنر و مطالعات زنان است. او از جمله برجسته‌ترين جامعه‌شناسان ايراني است كه بر نقش دين در تحولات اجتماعي، سياسي و فرهنگي ايران متمركز است و اثر مهمي در گسترش جامعه‌شناسي دين در عرصه مطالعات اجتماعي در ايران داشته است. او مقالات و ترجمه‌هايي نيز در حوزه جامعه‌شناسي دين از اميل دوركيم و هانري دروش انجام داده است. متن زير سخنراني او در مراسم افتتاحيه روز دوم همايش مطالعات اجتماعي دين است كه در سالن كنفرانس انجمن جامعه‌شناسي ايران، واقع در دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران برگزار شد:
من بحث خود را مي‌خواهم بر پرسش از اهميت و ضرورت مطالعات اجتماعي دين متمركز كنم و با اجازه شما، با توجه به محدوديت وقت، از نتيجه‌گيري آغاز مي‌كنم و بعد به مقدمات مي‌پردازم. نتيجه بحث من اين است: چهره جديد دين امروز، ديني كه در صدر اخبار جهاني قرار دارد، تنها با مفاهيم متافيزيكي صورت‌بندي نمي‌شود، بلكه از وجه فردي و ايماني خود فراتر رفته و بيش از هر زمان صورتبندي اجتماعي يافته است. با سياست و انواع امور اجتماعي پيوند خورده است. از اين رو در دانشگاه نيز با انتخاب هر سوژه‌اي، ناگزير، به نوعي و با درجاتي، مستقيم يا غيرمستقيم با پرونده دين مربوط مي‌شويم.
 مهم‌ترين چهره دين امروز، هويت است. دين، امروز در چهره هويتي خود است كه بيش از هر زمان بروز و ظهور يافته است؛ هويت‌هايي در واكنش به جهاني شدن، به رنگ باختگي مرزها، تمايزات، تعلقات. چه، به تعبير كاستلز، «هرچه جهان وسيع‌تر مي‌شود، ميل به كوچك كردنش افزايش مي‌يابد.» اين شرايط به واكنش‌هاي هويت‌گرا انجاميده است «هويت‌هايي مرگبار»، خشن، حذف‌كننده. هويت‌هاي محافظ، مقاوم، مشروعيت‌بخش. هويت‌هايي كه دربرابر نظم مسلط، حامل نظمي ديگرند. اين نتيجه‌گيري من است.
 و اما مقدمات بحث: تغيير موقعيت دين از سطح يك باور شخصي يا يك فرهنگ تاريخي به سطح يك داده ژئوپولتيك و هويت بخش در نتيجه يك فرآيند اتفاق افتاده است؛ فرآيندي كه با جهاني شدن پيوند مي‌خورد. در اينجا من تنها به نقش يك عامل يعني مشخصا مهاجرت تكيه مي‌كنم. چرا؟ چون هويت همواره يك واكنش است؛ واكنشي به تهديد و نفي هويت. يكي از مهم‌ترين عواملي كه دين را به يك عامل هويتي بدل كرده است، مهاجرت است. مهاجرت در تحول موقعيت دين نقش تعيين‌كننده‌اي داشته و نقشه ديني جهان را تغيير داده است. مهاجرت پيروان اديان، با سفر و جابه‌جايي جغرافيايي و مهاجرت خود اديان از طريق گروش (conversion) . مهاجرت را مي‌توان در همه اديان بزرگ تاريخي مشاهده كرد. در عين حال مي‌توان به تركيب‌هايي كه باز هم محصول مهاجرت است، اشاره كرد. تركيب از طريق ازدواج دو فرد متعلق به دو دين متفاوت كه در بروز واكنش هويتي درنسل‌هاي بعد و همچنين در گسترش اديان نقش داشته است. نمونه‌ها بسيارند. در دوره اخير مهاجرت وسيع يهوديان از اروپا بعد از جنگ جهاني دوم، تبعات بسياري داشته است.
مسيحيت به نوبه خود با پديده گروش روبه‌رو بوده است به طوري كه مسيحيت كه همواره با اروپا پيوند خورده بود، دارد آفريقايي و آسيايي مي‌شود و اروپا امروز فقط يك‌چهارم مسيحيان جهان را در خود جا داده است. نيجريه امروز، دو برابر آلمان پروتستان دارد و كره جنوبي و چين كانون رشد و پيوست به پروتستانتيزم است. نمونه ديگر، مهاجرت اسپانيايي‌تبارها به امريكاست كه در نتيجه آن، امريكاي پروتستان بيش از بيش دارد كاتوليك مي‌شود. اسلام به نوبه خود، با مهاجرت و با زمينه استعماري و پسا استعماري درگير است. استعمار و دوره پس از استعمار، در تحول فرهنگي مستعمرات مسلمان نقش مهمي داشته و مهاجرت يكي از مهم‌ترين پديده‌هاي كشورهاي پسااستعماري مسلمان است؛ پديده‌اي كه به ظهور اسلام اروپايي انجاميده است.
 در عين حال اسلام دارد چهره‌اي آسيايي مي‌يابد. اكثريت مسلمانان جهان امروز در آسيا زندگي مي‌كنند و نصف مسلمانان جهان، ساكن چهار كشور اندونزي، پاكستان و هند و بنگلادش‌ هستند. فرآيند مهاجرت و جهاني شدن تبعات بسياري داشته است. در اينجا من به دو نمونه از نتايج اين مهاجرت‌ها اشاره مي‌كنم: نخست، گسست دين از فرهنگ، به اين معنا كه برخي اديان از خاستگاه فرهنگي و تاريخي خود دارند جدا مي‌شوند. مسيحيت از اروپا جدا مي‌شود.  همچنان كه پيش‌تر بوديسم از خاستگاه خود هند جدا شد.
عامل دوم، رشد همزمان افراط‌گرايي است. مهم‌ترين چهره افراط‌گرايي ديني، جريانات سلفي و تكفيري‌‌اند، اما از افراط‌گرايي ضد ديني نيز كه در چهره جريانات ضداسلام‌گرايي كه امروز اروپا شاهد آن است نبايد غافل بود. در عين حال مي‌توان ظهور پديده‌هايي چون جنبش‌هاي جديد ديني را (كه با ساخت كمونوته‌هاي معنوي مي‌خواهند بر شكنندگي پيوندهاي سنتي غلبه كنند)، يا بازگشت به سنت (كه بيشترين مقاومت را دربرابر امواج مدرنيزاسيون و سكولاريزاسيون داشته است) پاسخي به اين جابه‌جايي مرزها و شكننده شدن تعلقات و هويت‌ها دانست.
 مي‌پرسيد چرا به جريانات عقلاني، روشنفكري و اصلاحي اشاره نمي‌كنم؟ چون به نظر مي‌رسد در اين شرايط جديد، در شرايطي كه دين در چهره هويت‌گرايي بروز پيدا كرده است، اين جريانات قدرت بسيج اجتماعي ديروز خود را از دست داده‌اند. ضرورت مطالعات اجتماعي دين در همين جاست. مطالعات اجتماعي دين، جدا از نقش پژوهشي خود، در فهم امر ديني و در پالايش و مديريت آن نقش تعيين‌كننده‌اي دارند.
اين همايش كه به پايان‌نامه‌ها با موضوع دين در عصرجديد و در جامعه ما اختصاص دارد، مي‌تواند منبع تحقيقاتي در ساخت تصوير و ارائه تفسيري از موقعيت امروز دين باشد؛ تفسيري كه ضرورت دارد به عنوان پيش‌شرط تغييراين موقعيت
 قلمداد شود. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون