• ۱۴۰۳ شنبه ۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4579 -
  • ۱۳۹۸ چهارشنبه ۱۶ بهمن

مروري بر سومين روز جشنواره

شوخي با نهنگ و مامور

علي وراميني

خاطرم هست كه چند سال پيش اجراي ميز نقد و بررسي جشنواره با منتقدان بود. البته كه منتقدان توانايي اجرايي‌شان به درجات از مجريان معروف پايين‌تر بود، اما شأن و جايگاه ميز نقد و بررسي حفظ مي‌شد. مرادم از شأن جايگاه و مختصات اين پنل است و نه قصد اينكه بگويم شأن والايي دارد يا پايين. منتقدان مي‌دانستند كه جلسه پرسش و پاسخ نه جاي اين است كه مانند جشن‌ها دايم از حضار بخواهيم دست بزنيم و نه اينكه جاي دادن اطلاعاتي كه پرسش‌كننده‌ها را به سمت سوالات عميق‌تري سوق دهد با لوس‌بازي‌هاي مرسوم زمان بگذراند. از ديگر سو هم سطح پرسش بعضي از خبرنگاران به شيوه‌اي است كه آدمي را به حيرت وا مي‌دارد و مي‌گويد مولانا اشتباه مي‌كرد كه هم سوال از علم خيزد هم جواب! براي همين‌هاست كه جز حاشيه چيزي از كنفرانس‌هاي خبري جشنواره فجر در نمي‌آيد و رغبتي براي شركت در آنها نمي‌ماند. اما روز سوم جشنواره هم نااميدمان كرد. به خصوص كه نااميدي مضاعف وقتي پديد مي‌آيد كه از نامي كه توقع داريد، نااميد شويد. با اين مقدمه نيم‌نگاهي به روز سوم جشنواره داريم، روزي كه يكي از فيلم‌ها چنان بود كه تا پايانش نتوانستم بنشينم و نيمه‌هاي آن سالن را ترك كردم.

 

مامور امنيتي هاليوودي

ملكان بعد از چهره‌پردازي و تهيه‌كنندگي سراغ كارگرداني آمده است. پرواضح است كه وقتي متوجه مي‌شويم محور فيلمنامه چيست و از ديگر سو هم فيلم محصول موسسه اوج، همكار هميشگي ملكان است، مختصات اثر كم و بيش دست‌مان مي‌آيد. داستان عبدالمالك ريگي، شهيرترين تروريست ايراني چيزي نيست كه ديگر كسي نداند؛ اينكه كه بود، چه كرد و چگونه دستگير شد. چيزي كه از مالك نمي‌دانيم اما اين است كه چه شد كه مالك سر بر آورد و چه شد كه عده‌اي همراه او شدند؟ روز صفر كه فيلمنامه‌اش نوشته بهرام توكلي، هم تيمي سال‌هاي اخير ملكان است از همان ابتد تكليفش را مشخص مي‌كند كه آن طرف است و نمي‌خواهد زياد به زيست جهان مالك ريگي وارد شود و قرار است كه ما را با نيروهاي امنيتي- اطلاعاتي ايراني همراه كند و با ريگي از آن سو برخورد كنيم. براي مخاطب ايراني كه صفر تا صد داستان دستگيري ريگي را مي‌داند، خيلي سخت است كه اين قصه را چنان جذاب تعريف كنيد كه مخاطب را همراه كند و احساس نكند يك چيز تكراري را دايم مي‌شنود. هر چند ملكان سعي كرده است با الگوگيري از فيلم‌هاي امنيتي هاليوودي شخصيت جذاب از يك مامور امنيتي مرموز بسازد و اكشن خوش‌ساختي دربياورد، اما شمايل هاليوودي يك مامور امنيتي در بستر و مختصات ايراني و همچنين شعارزدگي كاملا واضح فيلم كه حتي آخر آن بيشتر به بيانيه‌اي خوانده شده در اخبار نيمروزي شبكه يك شبيه مي‌شود، فيلم را از نفس مي‌اندازد. ريگي داستان با انتخاب بازيگري كه قرار است نقش او را بازي كند از پيش كاريكاتوري شده است، مامور امنيتي هم هيچ شباهتي با ماموران امنيتي اكنوني و اينجايي ندارد. انگار روباتي بي‌هويت است كه جز كشتن اكت ديگري ندارد و البته هميشه و از همه هم طلبكار است.

 

ملال‌انگيز

دوستداران سينماي مجيد برزگر بايد قبول كنند كه هر فيلمساز خوبي هم فيلم بد در كارنامه‌اش دارد و ابر بارانش گرفت فيلم بد اين كارگردان است. داستان فيلم، داستان تحول پرستار زني است كه عقلاني بيماران محتضر را از شر درد كشيدن خلاص مي‌كند و به ناگاه بيماري كه همه قطع اميد كردند را احساسا مي‌خواهد كه زنده نگه دارد. اين شيفت از نگاه عقل سودانديش به جهان به نگاهي اشراقي مي‌توانست به عنوان يك اثري همچون فلسفه‌ورزي در مديوم سينما شكل بگيرد، اما محصول كار به يك فيلم ملال‌انگيزي تبديل مي‌شود. فيلمنامه‌نويس و كارگرداني كه سعي افراطي در بيان جزييات دارند از قضا در بعضي اوقات چنان از كليات غافل مي‌شوند كه فراموش مي‌كنند بيان اين همه جزييات و زندگي روزمره در خدمت چه چيزي است؟ در خدمت كدام شخصيت است؟ مثلا اگر شوهر پرستار به كل در فيلم وجود نداشت چه لطمه‌اي به پرداخت شخصيت او يا اصلا كل فيلم مي‌زد؟ اما مهم‌ترين ايراد فيلم برزگر با يك پرسش كلي نمايان مي‌شود؟ چطور كسي كه مقيد اخلاق است، درد و رنج انسان‌ها در يك رويكرد عقلاني مطلق برايش مهم شده است و فارغ از احساساتش به راحتي براي بيمارانش اتانازي خودنخواسته تجويز و اجرا مي‌كند به يكباره با حركت ليواني روي ميز متحول مي‌شود؟

 

اكران دورهمي

در سانس آخر اكران پرديس ملت مستند جايي براي فرشته‌ها نيست، پخش شد. مستندي كه به آماده‌سازي تيم هاكي دختران براي يك تورنمنت آسيايي مي‌پرداخت. مستند 90 دقيقه‌اي سام كلانتري مازادي جز روانشناسي‌هاي زرد و انگيزشي نداشت. نه مساله‌اي داشت نه توان درگير ساختن مخاطب. حضور بيش از اندازه مستندساز در تمام پروسه بيرون مي‌زد و حتي در جاهايي هم براي خود كاراكترها آزار‌دهنده مي‌شد. كارگردان اسير حجم راش‌هايش شده بود و هيچ دلش نيامده بود چيزي را حذف كند براي همين فيلم به درازه‌گويي افتاده بود، حوصله هركس جز آنان كه در فيلم درگير بودند را سر مي‌برد. بعد از آن با تاخير چند دقيقه‌اي فيلم كوتاه «امتحان» ساخته «سونيا حداد» پخش شد كه سر جمع هشت نفر در سالن نمانده بودند. فيلمي كه از اساس براي جشنواره‌هاي خارجي نوشته و ساخته شده، وگرنه ديگر در كدام مدرسه دخترانه امروز به سبك دهه شصت ناظم اخمو سر برداشتن ابرو ، دختري را به باد فحش و ناسزا مي‌گيرد و اصلا كدام ناظم امروز چنين جراتي دارد؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون