• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4632 -
  • ۱۳۹۹ دوشنبه ۸ ارديبهشت

پايان موسوليني

مرتضي ميرحسيني

معمولا موسوليني را با فاشيسم به ياد مي‌آوريم، اما مي‌گويند او سال‌هاي جواني‌اش سوسياليست بود و براي نشريات چپ مي‌نوشت. در گذر از تجربيات بعدي زندگي‌اش از اين محافل فاصله گرفت و راه خود را از همفكران سابق جدا كرد. زمان جنگ اول جهاني در ارتش كشورش ايتاليا جنگيد و همان‌جا بود كه هسته اوليه فاشيست‌ها را از مردان ناراضي و ستيزه‌جو شكل داد. اين اصطلاح از واژه فاشو، به معني «يك دسته» ساخته شده بود كه هم در زبان ايتاليايي يكدلي و يكپارچگي را در ذهن تداعي مي‌كرد و هم به واژه لاتين مشابهي اشاره داشت كه اصل و منشا آن به امپراتوري روم باستان برمي‌گشت. فاشيست‌ها در آغاز فقط گروه كوچكي از ناراضيان بودند، اما در تغيير و تحولات بعدي ايتاليا شمار بيشتري را دنبال خود كشيدند و به متن حوادث قدم گذاشتند. از آنجا كه بحران‌هاي اقتصادي سال‌هاي بين دو جنگ و از آن مهم‌تر معاهدات بد و غيرمنصفانه‌اي كه فاتحان جنگ اول، امضا و بر اجراي آن توافق كرده بودند بسياري از جوامع را آشفته و سرخورده كرده بود، بستر مساعدي براي ظهور و نقش‌آفريني احزاب و چهره‌هاي افراطي و ستيزه‌جو وجود داشت. مردان عاقل و معتدل به حاشيه رانده مي‌شدند و كمتر كسي به حرف‌ها و برنامه‌ها و دلسوزي‌هاي آنان اعتنا مي‌كرد. موسوليني و فاشيست‌هاي ايتاليا كه او آنان را رهبري مي‌كرد نمونه تمام‌عيار اين فعل و انفعال بودند. البته محافل بانفوذ ايتاليا و آن اقليتي كه جريان ثروت را در اين كشور به دست داشتند هم از موسوليني حمايت مي‌كردند، زيرا از نگاه آنان او مي‌توانست از تبديل‌شدن ايتاليا به كشوري كمونيستي جلوگيري كند. اما موسوليني از حد و مرزي كه آنان احتمالا در ذهن داشتند فراتر رفت. گام به گام نهادهاي قانوني و مراكز تصميم‌گيري را از آن خود كرد و سرانجام قدرت را در دست و انحصار خود گرفت. فاشيست‌ها با سانسور و سركوب به جان مطبوعات افتادند و نشريات را يا تعطيل يا عقيم كردند، اتحاديه‌ها و تشكل‌ها را يك‌جا از كار انداختند و جلوي فعاليت تمام احزاب ديگر ايتاليا را گرفتند. شماري از آنهايي را كه تسليم‌شان نمي‌شدند كشتند و بسياري ديگر را هم شكنجه و زنداني يا تبعيد كردند (كارلو لِوي، نويسنده كتاب «مسيح هرگز به اينجا نرسيد» يكي از همين تبعيدي‌ها بود). موسوليني در سخنراني‌هاي خود همه مرام و مسلك‌ها را بي‌اعتبار و دروغ مي‌شمرد و از «ضرورت‌ها» و «واقعيت‌ها» حرف مي‌زد. مي‌گفت ايتاليا به رهبري لايق و جسور نياز دارد تا ملت را متحد و اقتصاد را منظم و بازسازي كند. او در تحقق اين هدف- دست‌كم به ظاهر- به موفقيت‌هايي هم دست يافت، اما ايتاليا بهاي سنگيني براي آن پرداخت. فاشيست‌ها تا نيمه‌هاي جنگ دوم جهاني هم بر اوضاع مسلط بودند و موسوليني تا جايي كه مي‌توانست يكه‌تازي كرد. اما ضدحمله متفقين شرايط را تغيير داد. تابستان 1943 بود كه امريكايي‌ها، سيسيل را گرفتند و جبهه دشمنان داخلي موسوليني را-  كه اكثريت‌شان چريك‌هاي چپ بودند- تقويت كردند. رژيم فاشيستي بخشي از ايتاليا را از دست داد و بعد از مدتي مقاومت، پس از حدود دو دهه سيطره سقوط كرد. خود موسوليني هم كه به تنگنا افتاده بود و همه راه‌ها را بسته مي‌ديد تصميم به فرار گرفت. اما چريك‌ها پيش از خروج او از كشور پيدا و شكارش كردند و زير مشت و لگد كشتند (27 آوريل 1944). بعد هم به قول رابرت پالمر «جسدش را چون خوك سر بريده‌اي به ‌دار آويختند» و به نمايش عموم گذاشتند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها