سارا معصومي| معادلههاي سياسي در جهان پساكرونا چگونه خواهد بود؟ آيا ويروس كوويد 19 همچنان كه كشور به كشور و قاره به قاره پيش ميرود در رابطههاي سياسي ميان كشورها نيز تاثيري ماندگار و سرنوشتساز خواهد گذاشت يا همه چيز با پيدا كردن راه درماني براي اين بيماري به وضعيت سابق بازميگردد؟ تحليلگران بسياري در چند ماه اخير درباره تاثير شيوع اين ويروس و نحوه مديريت آن در كشورهاي متفاوت بر روابط دو و چندجانبه كشورها نوشتهاند. بيشترين تمركز در حال حاضر بر روابط دوجانبه ايالات متحده و چين متمركز است. دو كشوري كه همچنان كه با ويروس كرونا در جنگ هستند، جدالي دوجانبه و روزافزون را هم تجربه ميكنند. دولت دونالد ترامپ شمشير را براي چينيها از رو بسته و اين در حالي است كه پكن نيز پس از خروج از لاك محافظهكاري و صبوري استراتژيك، اقدام به مقابله به مثل كرده و براي هر اتهام مطرح شده از سوي رييس جمهمور ايالات متحده، پاسخي مستدل رديف ميكند. محسن شريعتينياز استاد روابط بينالملل دانشگاه شهيد بهشتي و تحليلگر ارشد مسائل چين در گفتوگو با «اعتماد» تاكيد ميكند كه ترامپ استراتژي دو وجهي سرزنش چين و باجگيري از اين كشور را پيش ميبرد. او اصطلاح جنگ سرد ميان دو كشور را چندان قبول نداشته و آن را غليظ ميداند:
دولت دونالد ترامپ، رييسجمهور ايالات متحده، چين را به تلاش براي تاثيرگذاري بر انتخابات 2020 و كمك به شكست او در اين انتخابات متهم ميكند. ترامپ و سياستهايش در دور نخست رياستجمهوري را تا چه اندازه در راستاي منافع كلان چين و يا در مسير مخالف آن ميدانيد؟ برخي از تحليلگران اعتقاد دارند كه اتفاقا چين از سياستهاي يكجانبهگرايانه امريكاي ترامپ بيشترين استفاده را براي بسط نفوذ سياسي و اقتصادي خود در نقاط مختلف كرده و طبيعتا تداوم حضور ترامپ در كاخ سفيد به نفع پكن است.
پديده ترامپ آثار چندگانهاي بر سياست خارجي چين و موقعيت بينالمللي اين كشور داشته است. از يك سو با وانهادن نظم بينالملل ليبرال پنجره فرصت جديدي براي چين فراهم آورده و از ديگر سو با دامن زدن به ناسيوناليسم اقتصادي و پيشبينيناپذير كردن محيط رواني و عملياتي سياست خارجي چين و تحميل چالش تجاري بيسابقهاي به اين كشور، رهبران آن را با استرسهاي مهمي مواجه كرده است. برداشتم اين است كه چينيها در دوره ترامپ به جمعبنديهاي جديدي رسيدهاند مبني بر اينكه الگوي همكاري و رقابت كه از دوره نيكسون بر اين رابطه حاكم بوده به دلايل ساختاري در مسير دگرگوني به الگوي رقابت و همكاري قرار گرفته است و تغيير روساي جمهور در امريكا در اين مسير تفاوتهاي فاحشي ايجاد نميكند. تمركز آنان بر مديريت رابطهاي است كه بهطور فزايندهاي پررقابت و كم همكاري ميشود .
فكر ميكنيد سياست ترامپ در تلاش براي مقصر جلوه دادن چين در شيوع ويروس كرونا به گونهاي كه حتي سرويسهاي اطلاعاتي اين كشور را هم براي مقصر جلوه دادن پكن تحت فشار قرار داده است، تا چه اندازه ميتواند در انتخابات آتي به كمك ترامپ بيايد؟ كم و بيش ميشنويم كه رفتارهاي نژادپرستانه عليه شهروندان چيني در امريكا بالا گرفته است.
پرسش دشواري است. به گمانم تا هفتههاي آخر نميتوان در مورد تاثيرگذاري متغيرها بر نتيجه انتخابات چندان قضاوت كرد، سيستم سياسي بسيار پيچيدهاي بر اين كشور حاكم است و روندها به سرعت تغيير ميكند. مهمترين برگ برنده ترامپ در سال انتخابات وضعيت مطلوب اقتصادي امريكا بود كه در نتيجه بحران كرونا بر باد رفته است. او و تيمش در حال تست اهرمهاي جديدي براي مصرف داخلي و احياي اقتصاد هستند و دستكاري رابطه با چين يكي از اين اهرمهاست. اما دستكاري اين رابطه به دليل تنيدگي چين در زنجيره جهاني ارزش براي امريكا آسان نيست. ترامپ استراتژي دو وجهي را به پيش ميبرد: سرزنش چين و باجگيري از اين كشور. چين را سرزنش ميكند تا مسووليت بحران كرونا در امريكا و جهان را بر گردن اين كشور بيندازد، فضاي داخلي مناظرات در مورد مسووليت خود در اين بحران را تغيير دهد و در سطح بينالمللي چين را خفيف كند.
از ديگر سو ميكوشد با گروگان گرفتن توافق تجاري اخير ميان دو كشور به نوعي از چين باجگيري كند و اين كشور را واردار به واردات محصولات بيشتري از ايالات متحده كند و از اين مسير به كاهش بحران كمك كند. اما اينكه اين استراتژي تا چه ميزان به او و تيمش كمك ميكند چندان مشخص نيست.
فكر ميكنيد عمر اعتراضها به چين در سطح بينالمللي به دليل مديريت بحران كرونا تا چه زماني باشد؟ آيا قدرت اقتصادي و نفوذ سياسي چين به علاوه ديپلماسي عمومي كه با ارسال كمك و تجهيزات به كشورهاي متعدد در پيش گرفته، ميتواند اين انتقادها را خاموش يا كماثر كند؟
اعتراض به چين عمدتا از سوي امريكا و تا حدي اروپا بوده و سايرين ساكت ماندهاند. اين اعتراض و سرزنش از سوي امريكا تداوم خواهد يافت و اروپا خواهد كوشيد در سايه امريكا حركت كند. بازي سرزنش چين بخشي از استراتژي كلان امريكا در قبال اين كشور است. پيش از بحران كرونا امريكا در موضوع مسلمانان سين كيانگ، سرقت صنعتي و حملات سايبري مرتب چين را سرزنش ميكرد. سرزنش بخشي از استراتژي رقابت است و تداوم خواهد يافت.
برخي كارشناسان اعتقاد دارند كه ايالات متحده براي تحت فشار قرار دادن چين به دنبال تلافي اقتصادي ميرود و تصميم چين براي استفاده از ارز ديجيتال يا حذف دلار از تجارت را هم در همين راستا ميدانند. ميدانيم كه ثبات رو به صعود اقتصادي براي چين از اهميت فوقالعادهاي برخوردار است. فكر ميكنيد با توجه به اينكه يمين و يسار چين را در منطقه دوستان امريكا گرفتهاند در چند ماه آتي بايد منتظر بحراني اقتصادي در چين باشيم؟ ميشنويم كه كمپانيهاي ژاپني و امريكايي در حال ترك چين هستند و اين در شرايطي است كه بخشي از اقتصاد چين با استفاده از همين سرمايهگذاريها به جايگاه امروزش رسيد.
اين پرسش هم دشوار است. در كوتاهمدت بعيد ميدانم بحراني در اقتصاد سياسي چين رخ دهد. روندهاي ميانمدت و درازمدت هم چندان قابل پيشبيني نيست. هنوز براي بحث حذف دلار از اقتصاد چين بسيار زود است. اين مباحث عمدتا در رسانههاي ما مطرح ميشود. جايگزين كردن نظام دلاري كار سادهاي نيست و اگر چين چنين تصميمي داشته باشد سالها زمان خواهد برد. چين در نظام دلاري موجود و حاكم بر اقتصاد جهاني منافع بسيار دارد. از همين رو براي تغيير آن اولا ناگزير است محتاطانه حركت كند و منتظر نتايجي در طولانيمدت باشد. آنچه اكنون در ميان چين پژوهان مطرح است آنكه اقتصاد چين و امريكا در مسير گسست از يكديگر قرار گرفتهاند و تداوم اين روند ميتواند منافع مشترك اقتصادي كه بهطور تاريخي ترمز رقابتهاي راهبردي طرفين بودهاند را تضعيف كند و راه را بر تكرار جنگ سرد بگشايد. البته جدايي اقتصاد دو كشور از يكديگر هم هنوز با اما و اگرهاي مهمي مواجه است.
اخيرا «جوزپ بورل» مسوول سياست خارجي اتحاديه اروپا مدعي شده بود كه اروپاييها اندكي در قبال چين سادهلوح بودهاند حال آنكه اكنون قصد دارند رويكردي به مراتب عملگرايانهتر را در قبال اين كشور اتخاذ كنند. به ادعاي او، چين و اتحاديه اروپا در حمايت از «چندجانبهگرايي» در يك جبهه هستند حال آنكه اين لزوما به معناي همعقيده بودن آنها در باب مديريت جهاني نيست و چين بر خلاف اروپاييها، رويكردي گزينشي به چندجانبهگرايي دارد كه مبتني بر فهمي متفاوت از نظم بينالمللي است. فكر ميكنيد در روزهاي پساكرونا رابطه چين با كشورهاي اروپايي دستخوش تغيير قابل توجهاي بشود يا اين اظهارنظرها را مقطعي و فاقد قدرت تاثيرگذاري سياسي ميدانيد؟
به گمانم توزيع قدرت در سطح سيستم بيشتر و بيشتر به سوي نوعي دو قطبي ميل ميكند. در اين دو قطبي اروپاييها، روسها و ژاپنيها اهميت ثانويه دارند. برداشتم اين است كه چينيها اروپاييها را رقيب خود نميدانند. آنها امريكا را تنها رقيب برميشمارند و استراتژي كلان خود را بر مبناي رقابت با آن گذاشتهاند. در روزهاي اخير اروپاييها در برابر چين كوتاه آمدند و حتي بيانيهاي كه در مورد منشأ كرونا منتشر كردند با فشار دولت چين اصلاح شد. در گذشته نيز چين با فشار بر اروپاييها توانست حمايتهاي آنان از دالايي لاما را كاهش دهد و با سرمايهگذاري بر يونان و مخالفتهاي مكرر اين كشور، مانع كنشهاي حقوق بشري اروپا شود. افزون بر اين چين با تمركز بر دوجانبهگرايي با كشورهاي اروپايي، قدرت اين بلوك را در برابر خود كاهش داده است. روند بازتوزيع قدرت بينالمللي بهطور فزايندهاي موازنه قدرت در روابط چين و اروپا را به سود چينيها تغيير ميدهد. به نظر ميرسد اروپاييها هم اين وضعيت را درك كردهاند و انعطاف بيشتر و بيشتري نشان ميدهند.
آغاز جنگ سرد ميان چين و ايالات متحده اصطلاحي است كه به كرات در رسانهها ميشنويم. تعداد موافقان با استفاده از اين عبارت در توصيف رابطه فعلي پكن و واشنگتن بيش از مخالفان آن است. تا چه اندازه با اين تعبير موافق هستيد؟
جنگ سرد پس از يك تغيير تكتونيك در سيستم بينالمللي به وجود آمد. جنگ جهاني دوم در چند سال، توزيع قدرتي كه حداقل 200 سال اروپا محور بود را در چند سال به كلي دگرگون كرد و جهاني نو ساخت. در اين جهان امريكا و شوروي با منافع مشترك حداقلي و تعارضات فزاينده به سرعت درگير رقابت نفسگيري تحت عنوان جنگ سرد شدند. خيزش چين در متن تاريخي متفاوتي رخ ميدهد. جهان شبكهاي در هم تنيدهاي است كه هر حركت راديكالي در آن ميتواند تمام سيستم را به لرزه درآورد و بر منافع دو كشور تاثيرات ويرانكنندهاي بگذارد. به همين دليل تعبير جنگ سرد قدري غليظ است. من تعبير الگوي رقابت و همكاري را توضيحدهندهتر ميدانم. دو كشور در حوزههاي مهمي با يكديگر رقابت دارند و در عين حال همكار يكديگرند. جنبههاي رقابت در اين الگو روزافزون است. اين نكته اهميت دارد كه چينيها هنوز هم از به چالش كشيدن امريكا پرهيز دارند، بدان دليل كه هنوز به درجاتي ضعيفند و مهمتر آنكه زمان را به سود خود ميدانند.
چين همواره در بسط قدرت اقتصادي و سياسي خود دور از سر و صدا و حاشيه عمل كرده و تلاش داشته در اين مسير رقبا را تحريك نكند. با اين همه در چند هفته اخير با بالاگرفتن حملات واشنگتن به پكن، چينيها آن محافظهكاري را كنار گذاشتهاند. فكر ميكنيد در نتيجه اين شرايط ميتوانيم انتظار داشته باشيم كه چين و امريكا از رقابت اقتصادي فاصله گرفته و بيشتر به سمت رقابت ژئوپليتيك حركت كنند؟
اين روند در دولت ترامپ رخ داده است. ابعاد همكاري دو كشور رو به كاهش است و حوزههاي رقابت آنها فزاينده. پرسش كليدي آن است كه آيا ترامپ يك «لحظه» در سياست چيني امريكاست يا يك «روند» است. به گمانم يك روند است و رييسجمهور بعدي امريكا هم با چين مهربان نخواهد بود.
چين و ايالات متحده در ماه ژانويه توافقنامه اقتصادي (البته در يك فاز) امضا كردند و قرار بود كار براي نهايي سازي توافق را ادامه بدهند. فكر ميكنيد بايد اين توافق را مرده فرض كنيم؟ در حال حاضر اگر ترامپ هم بخواهد به سمت اين توافق حركت كند از سوي جو بايدن به ضعف در برابر چين متهم خواهد شد.
نه لزوما. اين توافق تعهدات مهمي بر چين بار كرده است. افزايش شفافيت در حفاظت از حقوق مالكيت فكري شركتهاي امريكايي، مجبور نكردن شركتهاي امريكايي به انتقال فناوري به شركاي چيني، كاهش دادن موانع صادرات محصولات كشاورزي امريكا به چين، گشودن بخش خدمات به روي شركتهاي امريكايي و شفافيت ارزي بيشتر از اين جملهاند. اما يكي از بندهاي اين توافق در شرايط فعلي بيشتر مورد توجه ترامپ است و آن اينكه چين متعهد شده است كه واردات كالا از ايالات متحده را در سالهاي 2020 و 2021 به حجم حداقل ۲۰۰ ميليارد دلار افزايش دهد تا ناموازنه شديد تجاري ميان ۲ كشور اندكي كاهش يابد. به علاوه چين متعهد شده تا در سالهاي پس از ۲۰۲۱ نيز همچنان به افزايش واردات از ايالات متحده ادامه دهد تا زمينه براي كاهش ناموازنه شديد تجاري ميان دو كشور فراهم آيد. حالا و با شرايط كرونايي احتمال اينكه چين نتواند اين حجم از واردات صورت دهد، مطرح شده و ترامپ ميكوشد نه تنها به اين عدد در 2020 برسد بلكه چينيها را وادار كند كه واردات بيشتري نيز صورت دهند. بنابراين بحث هنوز بر سر كليت توافق نيست بلكه اجراي يكي از بندهاي آن است. البته سخنان ترامپ حداكثر يك هفته اعتبار دارد ممكن است در آينده نزديك اين توافق را هم بر هم بزند.
بسياري از نشانههاي اقتصادي حاكي از آن است كه چين با سرعت بيشتري به نسبت ساير كشورهاي درگير كرونا در حال احياي اقتصادي خود است و همين مساله ميتواند هزينه تلافي اقتصادي براي ترامپ را افزايش بدهد. فكر ميكنيد اين محاسبهها با توجه به شخصيتي كه از ترامپ سراغ داريم، بتواند به ترمزي براي تصميمگيريهاي آتي او درقبال چين تبديل شود؟
همين الان هم اين اتفاق رخ داده است. ترامپ در رسانهها بيپروا چين را به باد انتقاد ميگيرد. اما در صحنه عمل هنوز فشار معناداري به چين نياورده است. برخورد با چين آسان نيست و ترامپ هم به اين نكته توجه دارد. چينيها هم با اينكه امتيازاتي به او بدهند مشكل چنداني ندارند. اما او احتمالا تا زمان انتخابات به سرزنش چين و فشار رواني بر اين كشور و وعده برخورد جديتر با آن ادامه خواهد داد. اينها عمدتا مصرف انتخاباتي دارد.
فكر ميكنيد تداوم رفتار ايالات متحده با چين، پكن را به سمت تقويت رابطه با روسيه سوق بدهد؟ نگاه روسيه به تشديد رقابت ميان چين و ايالات متحده را چگونه ميبينيد؟
پوتين زماني گفته بود روسيه ميمون زيركي است كه نبرد ببرها (چين و امريكا) را تماشا ميكند و منتظر نتيجه آن ميماند. توصيف دقيقي است. نوعي مثلث راهبردي كه ميان چين- امريكا-شوروي در جنگ سرد شكل گرفت و تا حد زيادي سرنوشت آن جنگ را تعيين كرد اكنون ميان روسيه- چين- امريكا شكل گرفته است. روسيه با توجه به وضعيت رقابت دو قطب روابط خود را با آنها تعريف ميكند. در سالهاي اخير كه فشار غرب عليه روسيه زياد بوده به سمت چين سوق يافته است اما هنوز از اتحاد دو كشور نميتوان سخن گفت.
درگيري ميان چين و امريكاي ترامپ در روزهاي حساسي براي ايران صورت گرفته است. ايران از ابتداي آغاز بحران كرونا تلاش كرده كنار چين بايستد و در چند نوبت موضعگيريهاي دولت ترامپ در قبال چين در مقصر دانستن اين كشور براي شيوع كرونا را هم مردود دانسته است. همزمان با حاد شدن وضعيت پرونده برجام در سطح بينالمللي و طرح نيت امريكا براي تمديد تحريم تسليحاتي ايران، چين به عنوان كشوري كه حق وتو دارد و عضو برجام است از اهميت فوقالعادهاي برخوردار است. فكر ميكنيد تا چه اندازه چين در اين شرايط شريك قابل اعتمادي ميتواند براي ايران باشد ؟
شرايط به گونهاي نيست كه ايران بتواند بين چين و امريكا انتخابي صورت دهد. بنابراين اينكه ايران در كنار چين ايستاده است به لحاظ نظري دقيق نيست. روابط ايران و چين به صورت نامتقارن راهبردي شده است بدان معنا كه هسته منافع ملي ايران به رابطه با چين گره خورده است در حالي كه رابطه با ايران در لايه چهارم اولويتهاي سياست خارجي چين قرار ميگيرد و هيچ حوزهاي از هسته منافع ملي آن را درگير نميكند. البته اين عدم تقارن تا حدي طبيعي است اما تحريمها آن را تشديد كرده است. اينكه چين قابل اعتماد است يا نه براساس ميزان درگيري منافع آن در بحران موجود ميان ايران و امريكا قابل تحليل است. چين از سعدآباد تا كنون عامدانه در حاشيه اين بحران مانده، رويكردهاي چندجانبهگرايانه را ترجيح داده، تعهدي نداده، توقعي آن چناني ندارد و سعي ميكند با وضعيت تطبيق پيدا كند. احتمالا اين رفتار ادامه خواهد يافت.
بازي سرزنش چين بخشي از استراتژي كلان امريكا در قبال اين كشور است.
در كوتاهمدت بعيد ميدانم بحراني در اقتصاد سياسي چين رخ دهد.
چين با تمركز بر دوجانبهگرايي با كشورهاي اروپايي، قدرت اين بلوك را در برابر خود كاهش داده است.
روند بازتوزيع قدرت بينالمللي بهطور فزايندهاي موازنه قدرت در روابط چين و اروپا را به سود چينيها تغيير ميدهد. به نظر ميرسد اروپاييها هم اين وضعيت را درك كردهاند و انعطاف بيشتر و بيشتري نشان ميدهند.
رييسجمهور بعدي امريكا هم با چين مهربان نخواهد بود.
پوتين زماني گفته بود روسيه ميمون زيركي است كه نبرد ببرها (چين و امريكا) را تماشا ميكند و منتظر نتيجه آن ميماند. توصيف دقيقي است.
روابط ايران و چين به صورت نامتقارن راهبردي شده است بدان معنا كه هسته منافع ملي ايران به رابطه با چين گره خورده است، در حالي كه رابطه با ايران در لايه چهارم اولويتهاي سياست خارجي چين قرار ميگيرد و هيچ حوزهاي از هسته منافع ملي آن را درگير نميكند. البته اين عدم تقارن تا حدي طبيعي است اما تحريمها آن را تشديد كرده است.
ترامپ استراتژي دو وجهي را به پيش ميبرد: سرزنش چين و باجگيري از اين كشور. چين را سرزنش ميكند تا مسووليت بحران كرونا در امريكا و جهان را بر گردن اين كشور بيندازد، فضاي داخلي مناظرات در مورد مسووليت خود در اين بحران را تغيير دهد و در سطح بينالمللي چين را خفيف كند.
به گمانم توزيع قدرت در سطح سيستم بيشتر و بيشتر به سوي نوعي دو قطبي ميل ميكند. در اين دو قطبي اروپاييها، روسها و ژاپنيها اهميت ثانويه دارند. برداشتم اين است كه چينيها، اروپاييها را رقيب خود نميدانند. آنها امريكا را تنها رقيب برميشمارند و استراتژي كلان خود را بر مبناي رقابت با آن گذاشتهاند.
تعبير جنگ سرد درباره وضعيت رابطه چين و ايالات متحده قدري غليظ است . من تعبير الگوي رقابت و همكاري را توضيحدهندهتر ميدانم . دو كشور در حوزههاي مهمي با يكديگر رقابت دارند و در عين حال همكار يكديگرند. جنبههاي رقابت در اين الگو روزافزون است. اين نكته اهميت دارد كه چينيها هنوز هم از به چالش كشيدن امريكا پرهيز دارند، بدان دليل كه هنوز به درجاتي ضعيفند و مهمتر آنكه زمان را به سود خود ميدانند.
ترامپ در رسانهها بيپروا چين را به باد انتقاد ميگيرد. اما در صحنه عمل هنوز فشار معناداري به چين نياورده است. برخورد با چين آسان نيست و ترامپ هم به اين نكته توجه دارد. چينيها هم با اينكه امتيازاتي به او بدهند مشكل چنداني ندارند. اما او احتمالا تا زمان انتخابات به سرزنش چين و فشار رواني بر اين كشور و وعده برخورد جديتر با آن ادامه خواهد داد.