• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4649 -
  • ۱۳۹۹ يکشنبه ۲۸ ارديبهشت

مطمئن نيستم چه چيزي

مرتضي ميرحسيني

سال 1968 براي فرانسه سال ناآرام و پرالتهابي بود. تقريبا از اواخر مارس آن سال اعتراض و خشونت در چند شهر بزرگ و اصلي آن بالا گرفت و بسياري از كارهاي عادي اين كشور مختل شد. پايه‌هاي حكومت فرانسه لرزيد و تا يك قدمي سقوط پيش رفت، اما آن انقلابي كه به نظر قطعي و حتي اجتناب‌ناپذير مي‌رسيد اتفاق نيفتاد. چون دانشجوياني كه جنبش اعتراضي را رهبري و نمايندگي مي‌كردند نتوانستند گروه‌هاي ديگر جامعه- و حتي جنبش‌هاي كارگري را كه تقريبا هميشه پاي ثابت اعتراض و تظاهرات به شمار مي‌روند- با خود همراه كنند. از آن مهم‌تر اينكه از ابتدا معلوم نبود لابه‌لاي آن همه شعار و فرياد چه مي‌خواهند و بعد هم كه درباره هدف نهايي به يك فهم كلي رسيدند، راه تحقق آن را نمي‌شناختند. آن جوانان كه برخي‌شان بسيار پرشور و باشهامت بودند در جست‌وجوي آزادي‌هاي اجتماعي بيشتر، اقتدار نسل گذشته را رد مي‌كردند و تن به پذيرش قوانين و هنجارهاي متعلق به دوره پدران‌شان نمي‌دادند. اما درباره اينكه چه دولتي، چگونه خواسته‌هاي جنبش را محقق مي‌سازد توافقي ميان‌شان وجود نداشت. كتاب «1968: سالي كه جهان را تكان داد» نوشته مارك كورلانسكي (ترجمه هوشنگ جيراني، انتشارات اميد صبا) تصوير روشني از حوادث آن روزهاي فرانسه به ما نشان مي‌دهد. نويسنده در روايت خود به جمله معروفي اشاره مي‌كند كه همان روزها روي ديوار سن‌سير نوشته شد؛ جمله‌اي كه بيشتر از هر تحليل و تفسيري واقعيت‌هاي فرانسه را در بهار آن سال نشان مي‌دهد: «من مي‌خواهم چيزي بگويم، ولي مطمئن نيستم چه چيزي.» فرانسوا چروتي كه خودش از شاهدان آن برهه از تاريخ بود، مي‌گفت: «من دانشجوياني را مي‌ديدم كه سنگربندي مي‌كردند، اما اينها كساني بودند كه هيچ چيزي درباره انقلاب نمي‌دانستند. بچه دبيرستاني بودند. حتي سياسي هم نبودند. هيچ سازمان و برنامه‌اي وجود نداشت.» اين جنبش با همه آشفتگي‌اش، نسلي از جوانان و نوجوانان فرانسوي را به خود جذب كرد. يكي از پوسترهاي جنبش، پياده‌رو سنگفرش‌شده‌اي را - كه سنگ‌هايش تقريبا راحت جدا مي‌شد -  نشان مي‌داد و روي آن نوشته شده بود: «جوانان زير 21 سال، اينجا صندوق آراي شماست.» شورش‌ها و اعتراض‌هاي آن سال فرانسه چند نقطه اوج داشت كه يكي از آنها به چنين روزهايي از ماه مه، زماني كه فرانسه در تدارك ميزباني مذاكرات صلح ويتنام بود برمي‌گشت. از يك سو دولت دوگل براي احياي جايگاه جهاني فرانسه كه بعد از جنگ دوم جهاني افت كرده بود مي‌كوشيد، اما جوانان فرانسوي ـ  يا دست‌كم بخش بزرگي از آنان ـ  دغدغه ديگري داشتند و چيز متفاوتي مي‌خواستند. به قول كوهن بنديت كه يكي از سران جنبش و در آن دوره «عزيز رسانه‌ها» بود: «ما تغييرات اساسي در زندگي را مطالبه مي‌كرديم.» دوگل كه رياست‌جمهوري را به دست داشت معترضان را درك نمي‌كرد، ذره‌اي همدلي به آنان نشان نمي‌داد و حتي گاهي سران جنبش را بازي‌خورده توطئه خارجي مي‌خواند. يكي از هنرمندان طرفدار جنبش، همان روزها پوستري طراحي كرد كه روي آن سايه دوگل كنار جواني كه پوزه‌بند به دهان داشت ديده مي‌شد و اين جمله زير آن بود: «جوان باش و خفه شو.» اما تلويزيون دولتي فرانسه تا آنجا كه مي‌شد تظاهرات و درگيري‌ها را درست و منصفانه پوشش مي‌داد. حتي در مقطعي از بحران، كاركنان اين رسانه هم اعتصاب كردند و دوگل را در تنگناي شديد‌تري گذاشتند. اما دوگل با سياسي‌بازي و مانورهاي زيركانه‌اش از بحران گذشت و جنبشي را كه فقط يك قدم تا زيرورو كردن همه‌چيز فاصله داشت از تكاپو انداخت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون