• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4686 -
  • ۱۳۹۹ سه شنبه ۱۷ تير

نگاهي به فيلم «باكورائو»، ساخته كلبر مندونسا فيليو و جوليانو دورنلي

شكارچيان كاپيتاليست انسان

احسان زيورعالم

 

هنوز دهه 1930 پا نگرفته بود كه ارنست شودساك، يكي از كارگردان عجيب و غريب هاليوود تصميم به اقتباس از رمان «خطرناك‌ترين بازي‌ دنيا» مي‌گيرد. اين تصميم يك سال پيش از ساختن اثر مهم «كينگ‌كونگ» به دست شودساك است. شودساك كارگردان ماجراجويي بود و خيال آن نداشت همانند ديگر فيلمسازان جهان در نظام استوديويي قصه‌اي آدميزادي روايت كند. او همان كسي است كه در 1925 عازم ايران مي‌شود و فيلمي مستند از كوچك ايل بختياري با نام «علف» مي‌سازد. بيشتر آثارش بويي از توحش طبيعت و تلاش براي بقا دارد و رمان ريچارد كانل نيز براي او چنين ويژگي‌هايي داشت؛ با اين تفاوت كه اين‌بار طبيعت به ذات بشر تقليل مي‌يابد و آن‌كس كه قرار است براي بقا بجنگد انساني است در برابر انسان. «خطرناك‌ترين بازي‌ دنيا» اولين فيلم با موضوع شكار انسان است، هر چند در دلش يك روس هم حضور دارد اما هنوز اين زيرژانر دوگانه‌سوز وحشت و تريلر جنبه‌هاي پر از جزييات اين روزها را كسب نكرده بودند. شكار انسان نوعي هيجان سينمايي بود كه تلاش‌هاي قهرمان براي بقا را بيش از هر شكل ديگري از تقلاهاي حياتي برجسته مي‌كرد. سنت شودساك تا به امروز پابرجا مانده ، فيلم‌هاي مهمي در اين زيرژانر ساخته شده است و هر چه به قرن 21ام نزديك‌تر شده‌ايم، مضامين و مفاهيم تازه‌تري بدان افزوده شده است. اخيرا از ميراث شودساك با همان نام «خطرناك‌ترين بازي دنيا» به سريال بدل شده است.
در يك سال گذشته حداقل سه فيلم با موضوع شكار انسان توجه منتقدان و مخاطبان را جلب كرده است: «پلتفرم» با اغماض، «شكار» و «باكورائو». در هر سه فيلم يك مضمون مشترك به خوبي ديده مي‌شود. گروهي از انسان‌ها انتخاب مي‌شوند تا توسط افرادي شكار شوند كه صاحب ثروتند. در «پلتفرم» اين ثروتمندان آنتاگونيست نهانند و ديده نمي‌شوند؛ ولي هژموني قدرت آنان در ساختار معماري به خوبي ديده مي‌شود. با اين حال اين قدرت لايزالي نه محكوم مي‌شود و نه منكوب؛ بلكه نظام سلطه‌اي مي‌شود كه شخصيت‌ها بايد بپذيرند هر چند در پايان به واقعيتي نصف و نيمه دست پيدا مي‌كنند. به نظر مي‌رسد در فيلم با آنكه نقدي به سيستم ليبراليستي و كاپيتاليستي زده مي‌شود اما كارگردان در نهايت رويه اخلاقي اتخاذ مي‌كند و مي‌پذيرد بايد در سايه چنين نگرش‌هاي سياسي و اقتصادي ادامه حيات دهيم.
«شكار» اما كمي متفاوت است. او معماران جهان ما را نشان مي‌دهد. آنتاگونيست‌هايي كه به نحوي لو رفته‌اند و تصميم مي‌گيرند افرادي را خارج از چارچوب اخلاقي خويش شكار كنند. طعمه‌ها نژادپرستان و دست‌راستي‌هاي افراطي طرفدار خشونتند كه همگي سر به نيست مي‌شوند، جز يك نفر كه آن كسي نيست كه تصور مي‌شود. به هر حال، گروه شكارچيان هم واجد همان اخلاق ليبراليستي پلاستيكي‌اند و به نوعي با ارتجاع‌زدگي اخلاقي روبه‌رو مي‌شوند تا جايي كه براي آنچه انجام مي‌دهند منطقي اخلاقي نمي‌يابند جز آنكه افراطيون آنان را به چنين نقطه‌اي رسانده‌اند وگرنه آنان منفعلان سياسي و اقتصادي بودند و بس. در «شكار» هم مقصر وضعيت موجود به گردن مردمان معمول انداخته مي‌شود كه شايد غيرمعمول‌ترين‌شان در فيلم رستگار مي‌شود. هر دو فيلم توسط نتفليكس و در فضايي كاملا سرمايه‌دارانه ساخته شده است.
اما گزينه سوم با دو فيلم ديگر فرق اساسي دارد. نخست آنكه فيلم در ساختار سرمايه‌دارانه ساخته نشده و اثري است مستقل. دوم آنكه كلبر مندونسا فيليو و جوليانو دورنلي، دو كارگردان برزيلي فيلم دقيقا واكنشي سياسي به شرايط روز كشور خود نشان مي‌دهند. اين‌بار خبري از آنتاگونيست‌هاي اخلاق‌گرا يا ارول‌محور نهان نيست. همه‌چيز حي و حاضر در برابر مخاطب است؛ آن‌هم از ابتداي فيلم جايي كه راوي فيلم اشكال جديد راهزني را در مسير زادگاهش مي‌بيند. «باكورائو» داستان روستايي است كه توسط يكي از سياستمداران به گروهي از ثروتمندان غيربرزيلي فروخته مي‌شود تا آنان را شكار كنند. اهالي روستا رابطه خوبي با سياستمدار ندارند و با مرگ شمن روستا، جنگ آغاز مي‌شود. فيلم نسبتا طولاني برزيلي بسان يك وسترن نشان مي‌دهد چگونه اهالي روستا اين‌بار بدون دوازده دلاور موفق به شكست نظام سرمايه‌داري مي‌شوند. آنان كه در ابتدا قربانيان شكارچي مي‌شوند، خود بدل به شكارچيان قهاري مي‌شوند كه هدف‌شان حفظ تماميت ارضي است.
كمي به عقب بازگرديم و دريابيم كه «باكورائو» در چه فضايي ساخته مي‌شود؟ برزيلي كه آنان به تصوير مي‌كشند، چگونه برزيلي است؟ ساكنان اين روستاي كوهپايه‌اي برآمده از چه سيستمي هستند؟ در سال‌هاي اخير با سقوط دولت چپگراي ديلما رسوف و به قدرت رسيدن ژايير بولسونارو، برزيل وارد فاز سياسي متفاوتي مي‌شود. وجه لاتين دونالد ترامپ در برزيل، تلفيقي از شعارهايي است از ليبراليسم عنان‌گسيخته و پايبندي به سنت‌ها. نوعي نگاه دست‌راستي كه معتقد است در پناه سنت‌هاي ملي مي‌توان با قدرت حداكثري از ظرفيت‌هاي طبيعت سود جست و ثروت اندوخت. «باكورائو» در نقطه مقابل چنين ديدگاهي قرار مي‌گيرد، هر چند به نوعي چنين نگاهي را بازتاب مي‌دهد. روستايي كه بسيار شبيه فيلم‌هاي وسترن حاشيه جنوبي امريكا، محل تلاقي امريكا و مكزيك است، تلفيق سنت و مدرنيته مي‌شود. كاكتوس‌ها، جنگل‌هاي تُنُك درختان كوتاه‌قامت و خاك رس تيره‌رنگ، خانه‌هاي خاص مناطق صحرايي و يك شمن درگذشته با مفاهيمي چون GPS، زمين چمن با نورهاي فوق‌العاده و سيستم يكپارچه ارتباطي با كمك شبكه‌هاي مجازي تلفيق مي‌شود اما نتيجه آن چيزي نيست كه دولت دست‌راستي مي‌خواهد.
زماني كه اهالي روستا، شكل زندگي مدرن را صرفا ابزاري براي ادامه حيات مي‌دانند و به جهان سنت پايبند مي‌مانند، دولت در مقابل روستاييان قرار مي‌گيرد. توجه داشته باشيم كه سنت روستا به‌ نوعي بدوي به حساب مي‌آيد. رابطه ترزا و پاكوته به عنوان دو جوان محصول مدرنيته، كماكان در وجه عاشقانه بدوي است. نوعي لذت زيست در فضاي خارج از عرف‌هاي حكومتي در روستا حاكم است كه همين وضعيت در تقابل با شخصيت توني جونيور، شهردار منطقه قرار مي‌گيرد. تقابل دو وضعيت به ‌ظاهر مشابه منجر به يك جنگ خونين مي‌شود.
توني جونيور روستا را به چند خارجي مي‌فروشد، چيزي كه شايد در ايران با عنوان كاپيتولاسيون تداعي مي‌شود، هر چند در معنا متفاوتند. روستا از نقشه‌هاي اينترنتي محو مي‌شود. معلم مدرسه نمي‌تواند با كمك GPS و ماهواره موقعيت جغرافيايي روستا را نشان شاگردانش دهد. قدرت مركزي روستا را از صفحه روزگار محو كرده است. حالا روستاي باكورائو در وضعيت بدوي قرار مي‌گيرد. داشتن ابزار مدرنيته موجبات مرگ را فراهم مي‌كند. خانواده صاحب خودرو تلاش مي‌كنند از روستا بگريزند اما آنچه در انتظارشان است، آبكش شدن توسط شليك بي‌امان سلاح‌هاي اتوماتيك خارجي‌هاست. در تصويري ديگر، دو ساكن روستا تصميم مي‌گيرند اسب‌هاي رميده را به مزرعه بازگردانند. تا زماني كه سوار بر اسبند از گزند تيرهاي آتشين در امانند اما به محض سوار شدن بر موتوسيكلت مرگ نصيب‌شان مي‌شود؛ گويي اسب‌ها ناجيان طبيعتند.
ورق ماجرا زماني در فيلم عوض مي‌شود كه خارجي‌ها تصميم مي‌گيرند وارد روستا شده و همه را قتل‌عام كنند اما روستا ديگر چيزي از مدرنيته دولتي ندارد. يك بدويت شمن‌محور در روستا حاكم است. جايي زوج چراغ كشتن اولين خارجي را روشن مي‌كنند. آنان در بدوي‌ترين شكل ممكن ظاهر مي‌شوند. اهالي روستا اقدام به مصرف نوعي مخدر مي‌كنند كه ريشه در گذشته ساكنان منطقه دارد. به ‌ظاهر عدم ‌تعقل ناشي از مخدر - به نشانه سنت - ناجي روستاييان مي‌شود اما واقعيت آن است كه آنان با تغيير برخي مفاهيم مدرن موفق از معركه خارج مي‌شوند. آنان در برابر مفهوم ليبراليسم به ‌نوعي سوسياليسم دست مي‌يابند. زماني كه پاكوته از اهالي جدا شده از روستا تقاضاي كمك مي‌كند، آنان مرز ميان خود و روستا را حذف مي‌كنند و در جنگ شركت مي‌جويند. حالا روستا در همان قالب اجتماع‌وارش به حياتش ادامه مي‌دهد و هر آنچه از مدرنيته نيز به عاريه گرفته شده، قرار بر حفظ چنين وضعيتي است؛ در حالي كه چيزي شبيه شبكه‌هاي اجتماعي عامل افتراق بشري بودند تا اجتماع و باكورائو جايي است متفاوت از همه جهان؛ جايي كه شكارچيان انسان شكار مي‌شوند.


ورق ماجرا زماني در فيلم عوض مي‌شود كه خارجي‌ها تصميم مي‌گيرند وارد روستا شده و همه را قتل‌عام كنند اما روستا ديگر چيزي از مدرنيته دولتي ندارد. يك بدويت شمن‌محور در روستا حاكم است. جايي زوج چراغ كشتن اولين خارجي را روشن مي‌كنند. آنان در بدوي‌ترين شكل ممكن ظاهر مي‌شوند... واقعيت آن است كه آنان با تغيير برخي مفاهيم مدرن موفق از معركه خارج مي‌شوند. آنان در برابر مفهوم ليبراليسم به ‌نوعي سوسياليسم دست مي‌يابند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون