• ۱۴۰۳ جمعه ۳۱ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4693 -
  • ۱۳۹۹ چهارشنبه ۲۵ تير

اسراييل چه مي‌خواهد؟

پروفسور ايلان پاپه ترجمه: ليدا ماموريان، سيد هادي برهاني

اشاره: پروفسور ايلان پاپه، استاد تاريخ و مدير مركز اروپايي مطالعات فلسطين در دانشگاه اگزتر است. روزنامه اعتماد درصدد است، مجموعه‌اي از مقالات ايشان را به چاپ برساند. اين مقاله در جولاي سال ۲۰۰۶ (و اندكي پس از آغاز هجوم همه‌جانبه اسراييل به جنوب لبنان) منتشر شد.

من 25 سال در دانشگاه‌هاي اسراييل تدريس كرده‌ام. چند نفر از دانشجويانم افسران عاليرتبه ارشد ارتش بودند. من شاهد بودم چگونه انتفاضه اول موجب كلافگي فزاينده آنها مي‌شده است. آنها از چنين تقابلي متنفر بودند، تقابلي كه به دليل حسن تعبير اساتيد امريكايي روابط بين‌الملل «تعارض كم شدت» ناميده شده است. از نظر آنها اين تقابل زيادي كم شدت بود. آنها براي مقابله با سنگ، كوكتل مولوتف و سلاح‌هاي ابتدايي ناچار بودند استفاده بسيار محدودي از زرادخانه عظيم ارتش داشته باشند. اين تقابل به هيچ‌وجه با توانايي، تمرينات و تخصص آنها در ميدان جنگ و منطقه جنگي ارتباط نداشت. حتي هنگامي كه ارتش (در اين تقابل) از تانك و اف 16 استفاده مي‌كرد، عمليات با گيم‌هاي جنگي كه افسران در ماتكال (قرارگاه) اسراييل و با استفاده از پيشرفته‌ترين و مدرن‌ترين سلاح‌هاي موجود در بازار – كه با پول ماليات‌دهندگان امريكايي خريداري مي‌شود - انجام مي‌دادند، متفاوت بود.
انتفاضه اول سركوب شد ولي فلسطيني‌ها از دنبال كردن راهي براي پايان اشغالگري بازنايستادند. آنها در سال 2000 دوباره قيام كردند. اما اين تقابل نيز همچنان كم شدت بود. و اين چيزي نبود كه ارتش انتظار آن را داشت، ارتش در آرزوي جنگي واقعي بود. پيش‌بيني شده بود در صورت وقوع قيام ديگري از سوي فلسطيني‌ها، مناطق اشغالي شورشي سه روزه را تجربه خواهد كرد كه به تقابل كامل با كشورهاي عربي همسايه به خصوص سوريه منجر خواهد شد. چنين تقابلي ضرورت حفظ قدرت بازدارندگي اسراييل را مطرح مي‌كرد و به فرماندهان اسراييل نسبت به انجام و اداره جنگي عادي (و تمام عيار) اطمينان مي‌داد.
هنگامي كه اين شورش سه روزه شش سال طول كشيد، كلافگي غيرقابل تحملي ايجاد كرد. امروزه نيز ديدگاه اصلي ارتش اسراييل در مورد ميدان نبرد ايجاد «شوك و هراس» است و نه تعقيب و شكار تك‌تيراندازها، بمب‌گذاران انتحاري و فعالان سياسي. جنگ «كم شدت» شكست‌ناپذيري ارتش را مورد ترديد قرار مي‌دهد و توانايي آن را براي شركت در جنگي «واقعي» مي‌فرسايد و از همه مهم‌تر، چنين تقابلي به اسراييل اجازه نمي‌دهد به‌طور يك‌جانبه ديدگاه خود درباره سرزمين فلسطين را كه مبتني بر عرب‌زدايي از اين سرزمين است، اجرا و تحميل كند. بيشتر رژيم‌هاي عربي به استثناي سوريه و حزب‌الله لبنان به اندازه كافي ضعيف بودند تا به اسراييل اجازه اجراي اين سياست را بدهند. اگر اين سياست يك‌جانبه‌گرايانه اسراييل بخواهد موفق باشد، اين دو كشور نيز بايد از دور خارج شوند.
پس از شعله‌ور شدن انتفاضه دوم در اكتبر سال 2000 بخشي از اين كلافگي با انداختن بمب‌هاي 1000 كيلويي روي خانه‌اي در غزه يا طي عمليات سپر دفاعي در سال 2002 هنگامي كه ارتش اردوگاه آوارگان جنين را زير و رو كرد، جبران شد. اما اين هم با آنچه قدرتمندترين ارتش خاورميانه مي‌توانست انجام دهد، خيلي فاصله داشت. به‌رغم سياه‌نمايي سبك مقاومتي كه توسط فلسطيني‌ها در انتفاضه دوم انتخاب شده بود - بمب‌گذاري انتحاري - فقط دو يا سه اف 16 و تعداد كمي تانك براي تنبيه دسته‌جمعي فلسطيني‌ها و تخريب كامل زيرساخت‌هاي انساني، اقتصادي و اجتماعي آنها كافي بود.
وزير دفاع، امير پرز، بدون هيچ تعللي درخواست ارتش براي نابود كردن نوار غزه و به توبره كشيدن خاك لبنان را پذيرفت. ولي شايد اين هم كافي نيست. اوضاع مي‌تواند به يك جنگ تمام عيار با ارتش بيچاره سوريه تبديل شود و دانشجويان سابق من، از طريق فعاليت‌هاي تحريك‌آميز ممكن است تلاش كنند اوضاع به سوي چنين احتمالي كشيده شود و اگر شما مطالبي را كه در مطبوعات محلي اينجا مي‌خوانيد، باور كنيد ممكن است جنگ به دورترها به جنگي با ايران - با چتر حمايتي امريكا - گسترش يابد. حتي يك‌طرفه‌ترين گزارش‌هاي مطبوعات اسراييل از آنچه توسط ارتش به دولت ايهود اولمرت به عنوان عمليات‌هاي ممكن طي روزهاي پيش‌رو ارايه مي‌شود، به وضوح نشان مي‌دهد چه چيزي در اين روزها فكر ژنرال‌هاي اسراييلي را مشغول كرده است. اين فكر، بي‌كم و كاست، تخريب كامل لبنان، سوريه و تهران است. 
به اين دليل تزيپي ليوني، وزير امور خارجه اسراييل توانست امروز در تلويزيون اسراييل صراحتا اعلام كند بهترين راه آزاد كردن دو سرباز اسير اسراييلي «تخريب كامل فرودگاه بين‌المللي بيروت است» مصاحبه‌كنندگان اين اظهارات را به چالش گرفتند: «اما آنها مي‌توانند با اتومبيلي سربازان را دزدكي (از لبنان) خارج كنند». وزير امور خارجه اسراييل در جواب گفت: «بله البته، به همين دليل ما بايد همه راه‌هاي لبنان به خارج را نيز نابود كنيم». اين البته خبري خوب براي ارتش است: تخريب فرودگاه‌ها، به آتش كشيدن تانكرهاي سوخت، منفجر كردن پل‌ها، تخريب راه‌ها و تحميل خسارت به مردم غيرنظامي. حداقل نيروي هوايي مي‌تواند قدرت واقعي‌اش را به رخ بكشد و تمام آن سال‌هاي بحراني «درگيري با شدت كم» را جبران كند؛ سال‌هايي كه بهترين و درنده‌خوترين افراد ارتش اسراييل را در كوچه پس كوچه‌هاي نابلس يا الخليل و در تعقيب پسربچه‌ها و دختربچه‌هاي (فلسطيني) خسته و كلافه كرده بود. نيروي هوايي در همين ايام توانسته پنج بمب اينچنيني در غزه بيندازد در حالي كه در شش سال اخير تنها يك‌بار فرصت انجام چنين كاري را يافته بود. اگرچه ممكن است اين براي ژنرال‌هاي ارتش كافي نباشد. آنها اخيرا به وضوح در تلويزيون گفتند: «ما اينجا در اسراييل نبايد دمشق و تهران را فراموش كنيم». تجربه‌هاي گذشته به ما مي‌گويد منظور آنها از چنين اظهاراتي چيست.
سربازان اسير در غزه و لبنان فراموش شده‌اند. الان موضوع از بين بردن حزب‌الله و حماس يك‌بار براي هميشه است و نه بازگرداندن سربازان به خانه. به‌طور مشابهي در تابستان 1982 افكار عمومي اسراييلي قرباني‌اي را كه به دولت مناخيم بگين بهانه داد به لبنان حمله كند، از ياد برد. او شلومو آراگوف سفير اسراييل در لندن بود كه توسط يك گروه كوچك فلسطيني مورد سوءقصد قرار گرفت. حمله به او از سوي آريل شارون به عنوان بهانه‌اي براي هجوم به لبنان و ماندن در آن براي مدت 18 سال مورد استفاده قرار گرفت.
راه‌هاي جايگزين براي اداره اين بحران حتي توسط جناح چپ صهيونيست در اسراييل نيز مطرح نمي‌شود. هيچ ‌كس مفاهيم متداولي مانند تبادل اسرا يا آغاز يك گفت‌وگو با حماس و ديگر گروه‌هاي فلسطيني را طرح نمي‌كند. براي دونالد رامسفلد، وزير دفاع امريكا، جنگ (مورد بحث عليه حزب‌الله)، جنگي درست عليه يك محور شرارت كوچك است كه از ايران و سوريه تشكيل شده است. اگر در عراق، به يك معنا امپراتوري (امريكا) به منافع يك نماينده (اسراييل) خدمت كرده بود، حمايت همه‌جانبه‌اي كه رييس‌جمهور بوش از حمله اسراييل به غزه و لبنان كرد، بيانگر اين است كه زمان جبران فرا رسيده است: اكنون نماينده بايد امپراتوري گرفتار را نجات دهد.
حزب‌الله مي‌خواهد بخشي از جنوب لبنان را كه اسراييل هنوز در اشغال خود دارد، به لبنان بازگرداند. آنها همچنين مي‌خواهند نقشي جدي در سياست لبنان داشته باشند و همبستگي ايدئولوژيكي با ايران و مبارزه فلسطين در كل و با اسلامگرايي به‌طور خاص نشان مي‌دهند. اين سه هدف همواره همپوشاني ندارند و در شش سال گذشته موجب تلاش‌هاي بسيار محدودي براي جنگ با اسراييل شده‌اند. شكوفايي توريسم در طرف اسراييلي مرز با لبنان شاهدي بر اين واقعيت است. بر خلاف ژنرال‌هاي اسراييلي، حزب‌الله به دلايل خاص خودش از درگيري با شدت خيلي كم خشنود است. هنگامي كه راه‌حلي جامع براي مساله فلسطين به دست آيد حتي اين انگيزه كوچك (براي درگيري با اسراييل) نيز از بين خواهد رفت. ورود صد ياردي به سرزمين اسراييل عملي از اين دست است. انتقام‌گيري از چنين عمليات سطح پاييني از طريق جنگ و تخريبي تمام‌عيار نشان مي‌دهد آنچه (در اسراييل) مهم است نقشه قبلي جنگ است و نه بهانه آن. 
البته اين چيز جديدي نيست. در ۱۹۴۸ فلسطيني‌ها در پاسخ به طرح تحميلي سازمان ملل كه نيمي از سرزمين آنها را به مهاجراني مي‌بخشيد كه بيشتر آنها پس از ۱۹۴۵ به اين سرزمين آمده بودند، درگيري كم ‌شدتي را آغاز كردند. رهبران صهيونيست كه مدت‌هاي مديدي براي چنين فرصتي انتظار كشيده بودند، عمليات پاكسازي نژادي فلسطيني‌ها را آغاز كردند كه موجب اخراج نيمي از جمعيت بومي و نابودي نيمي از دهكده‌هاي آنها شد و جهان عرب را به ورطه درگيري غيرضروري با غرب كشاند. غربي كه با پايان دوران استعمار در حال خروج از منطقه بود. اين دو نقشه به هم پيوسته هستند: گسترش بيشتر قدرت نظامي اسراييل، انجام كار ناتمام 1948، يعني عرب‌زدايي كامل فلسطين را تسهيل مي‌كند. هنوز براي متوقف كردن نقشه اسراييل كه واقعيت‌هاي وحشتناك و جديدي را ايجاد مي‌كند، خيلي دير نشده است. اما مجال بسيار كم است و جهان بايد قبل از اينكه خيلي دير شود، اقدامي انجام دهد. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون