• ۱۴۰۳ شنبه ۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4693 -
  • ۱۳۹۹ چهارشنبه ۲۵ تير

تنها مرجع اميد به ترقي؟

محسن آزموده

دانشگاه و موسسات موسوم به آموزش عالي، يكي از اصلي‌ترين نهادهاي جديد هستند كه از زمان تاسيس و شكل‌گيري تا به امروز، مهم‌ترين حاملان انديشه‌ها و ايده‌هاي نو در ايران به حساب مي‌آيند. اگرچه نخستين دانشگاه ايراني يعني دانشگاه تهران در سال 1313 بنا شد، يعني در سال‌هاي اوج قدرت پهلوي اول و به همت دانشوران اهل سياستي چون عيسي صديق، علي‌اصغر حكمت، محمدعلي فروغي و... اما انديشه ضرورت يادگيري و آشنايي با دانش و معرفت جديد از سال‌هاي آغازين سده نوزدهم ميلادي، در ذهن و ضمير نخبگان ايران زمين شكل گرفت. از ميانه آن قرن هم كوشش‌هايي از سوي برخي دلسوزان آگاه در اين زمينه صورت گرفت كه دارالفنون ناصري و پس از آن مدرسه علوم سياسي و مدرسه فلاحت، تجربه‌هايي در اين راستا ارزيابي مي‌شوند. 
تحقيقات و پژوهش‌هاي اخير نشان مي‌دهد كه تامل راجع به دانشگاه و چيستي و ضرورت آن، اگرچه با اندكي تاخير، از همان بدو تاسيس دانشگاه تهران و بلكه پيش از آن، در جريان بوده. براي نمونه عيسي صديق از بنيانگذاران دانشگاه تهران، در سال 1310 در دانشگاه كلمبيا از رساله‌اي با عنوان «ايران مدرن و نظام آموزشي آن» دفاع كرده يا پژوهش اخير قاسم زائري با عنوان «اقتراح تعليم ابتدايي يا تعليم عاليه» آشكار مي‌كند كه در سال‌هاي 1304 و 1305، نه فقط بحث از ضرورت تحول نظام آموزشي ايران مطرح بوده، بلكه اين پرسش ذهن و ضمير شماري از برجسته‌ترين روشنفكران ايراني همچون سيد‌حسن تقي‌زاده و محمدعلي فروغي را به خود مشغول داشته كه آيا بايد اولويت و ارجحيت را به آموزش عمومي داد يا آموزش عالي. 
همسو با گسترش نظام آموزش عالي جديد، تامل درباره دانشگاه و شرايط و بايسته‌هاي آن در دهه‌هاي بعد نيز ادامه يافت. مثلا عباس كاظمي در كتاب «دانشگاه از نردبان تا سايه‌بان» نشان داده كه محمود صناعي، استاد برجسته روانشناسي دانشگاه تهران در دهه 1330 به نقد و ارزيابي نظام آموزش عالي ايران پرداخت و گفت دانشگاه ايراني در عمل به نردباني براي تربيت كارمندان و كاركنان دولت بدل شده و دانشگاه از خويش‌كاري اصلي خويش دور افتاده است. 
اما توسعه چشمگير و فزاينده دانشگاه بعد از انقلاب رخ داد. دانشگاهيان به عنوان نيروهاي آموزش‌ديده، با‌سواد و فرهيخته طبقه متوسط، از پيش برندگان و عاملان اصلي انقلاب بودند. در دهه 1360 هم كه جو انقلابي و فضاي جنگ و درگيري نيروهاي مختلف سياسي در جريان بود، دانشگاه همچنان يكي از اصلي‌ترين مراكز محل مناقشه ميان جريان‌هاي مختلف سياسي و اجتماعي بود. 
بعد از جنگ، با شروع عصر پساانقلاب، همسو با سياست‌هاي نوين اقتصادي، طرح گسترش كمي و كيفي دانشگاه‌ها به لحاظ افزايش تنوع دانشگاه‌ها در دستور كار دولت به عنوان اصلي‌ترين متولي نهاد آموزش عالي در ايران قرار گرفت. مساله فقط تكثير واحدهاي دانشگاه آزاد نبود كه طرح اوليه آن به سال‌هاي آغازين دهه 1350 بازمي‌گشت و اولين واحد آن در سال 1361 به پيشنهاد اكبر هاشمي‌رفسنجاني، با عنوان دانشگاه آزاد اسلامي بنا شد. در طول دهه 1370 تكثر و تنوع دانشگاه‌هاي دولتي نيز به شكل روزافزون زياد شد، ضمن آنكه موسسات و پژوهشگاه و پژوهشكده‌هاي متعددي به صورت غيرانتفاعي و خصوصي و غيردولتي بنا شدند.  اين گسترش بي‌سابقه تعداد و تنوع دانشگاه‌ها و موسسات آموزش عالي، در غياب تاملات و پژوهش‌هاي بايسته درباره دانشگاه و موسسات آموزشي صورت گرفت و جز معدودي همچون مقصود فراستخواه و غلامرضا ذاكرصالحي، كمتر پژوهشگري به مساله نظام آموزش عالي و دانشگاه پرداخت. از اوايل دهه 1380 روند پولي شدن دانشگاه‌ها، به شكل بي‌سابقه‌اي چشمگير شد به‌گونه‌اي كه از ميانه اين دهه، صداي منتقدان در آمد. در وهله نخست در مطبوعات و رسانه‌ها مطالب و گفتارها و يادداشت‌هايي در اين زمينه منتشر شد. اما كماكان دانشگاه به عنوان يك موضوع مستقل و حايز اهميت، كمتر محل مداقه و تحقيق بود و ذهن پژوهشگران علوم اجتماعي، عمدتا متوجه موضوعاتي ديگر بود.
اما در سال‌هاي اخير، پيامدها و نتايج اين عدم توجه جدي به دانشگاه، نه فقط در سطح كلان و ساختاري بلكه در عرصه زندگي روزمره نيز مشهود شده است. شاهد اين مدعا، حجم كثير آثار درباره دانشگاه و نهادهاي آموزش عالي است. در اين سال‌ها محققان و پژوهشگران در حوزه‌هاي مختلف علوم انساني همچون فلسفه، جامعه‌شناسي، ارتباطات، اقتصاد، علوم سياسي، روانشناسي، مطالعات فرهنگي و... به مطالعه درباره دانشگاه پرداخته‌اند، چهره‌هايي چون زنده‌ياد محمدامين قانعي‌راد، هادي خانيكي، جواد طباطبايي، عباس كاظمي، مرتضي مرديها، ابراهيم توفيق، ناصر فكوهي، تقي آزادارمكي، رضا ماحوزي، مهدي منتظرقائم، نعمت‌الله فاضلي، محمد فاضلي و... حتي برخي اساتيد علوم پايه و علوم فني-مهندسي مثل رضا منصوري كه دغدغه‌هاي جدي در مساله آموزش دارند، گفتارها و نوشتارهاي قابل‌توجهي در اين زمينه عرضه كرده‌اند. شمار آثار ترجمه‌اي در اين زمينه نيز قابل‌توجه است. 
كوتاه سخن آنكه به نظر مي‌رسد وجدان دغدغه‌مند انديشه ايراني، در يك دهه اخير به شكل جدي متوجه اهميت بازانديشي و تامل در مساله دانشگاه شده و عموم دانشوران جامعه دريافته‌اند كه اگر اميدي به نجات و رستگاري باشد، تنها از طريق دانش و معرفت و «گاه» و پايگاه آن يعني دانشگاه ممكن است. استاد فقيد تاريخ دانشگاه تهران، زنده‌ياد محمدابراهيم باستاني‌پاريزي نوشته است: «اگر اميدي در ترقي اين مملكت باشد- به همين چارديواري دانشگاه بسته است- كه اتفاقا در طرح توسعه فيزيكي هم هست. متاسفانه هيچ ‌جاي ديگر سراغ ندارم كه اين اميد را برآورده كند. رسيده‌ام به همان مرحله كه خاقاني مي‌فرمود: با همه نااميدي‌ام روي سوي آسمان كنم/ آه كه قبله دگر، نيست وراي آسمان» اما مي‌توان نه از آن استاد فقيد كه از خودمان بپرسيم كه منظور كدام دانشگاه است؟ آيا مراد همين ساختمان‌هاي متعددي است كه باز به تعبير استاد باستاني‌پاريزي به راحتي مي‌توان آنها را توسعه فيزيكي داد يا براي بناي دانشگاه، بايد طرحي نو در انداخت و انديشه‌اي تازه در كار كرد؟

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون