• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4695 -
  • ۱۳۹۹ شنبه ۲۸ تير

ميم مثل مادر

حسن لطفي

مهر، فداكاري و عشق مادران آنقدر جذاب است كه نه تنها در واقعيت بلكه در سينما و ساير هنرها بارها به عنوان سوژه اصلي مورد استفاده هنرمندان قرار گرفته است. در سينماي ايران گويا دكتر اسماعيل كوشان اولين كسي است كه در سال ۱۳۳۱ با فيلم «مادر» به اين موجود فداكار و با احساس مي‌پردازد. بعد از آن هم كه تاريخ سينما پر مي‌شود از فيلم‌هايي كه بخشي يا كل فيلم را به ايثار، تلاش، اندوه و... مادران اختصاص داده است. در ميان اين آثار فيلم‌هاي «مادر»(علي حاتمي) «ميم مثل مادر»(زنده ياد رسول ملاقلي‌پور) و «هيس دختران فرياد نمي‌زنند»(پوران درخشنده) هر كدام به دليلي بيشتر در ذهنم مانده است. اولي فضاسازي و بازي‌هاش برام دلچسب است. در دومي بازي گلشيفته فراهاني و داستان جذاب و هشدار‌دهنده‌اش را دوست دارم. اما در فيلم هيس دختران فرياد نمي‌زنند حكايت چيز ديگري است. با آنكه مادر شخصيت محوري نيست، دردي كه هنگام اجراي حكم براي فرزندش مي‌كشد در هنگام تماشاي فيلم برايم تاثيرگذار و دردناك بوده است. شايد به خاطر همين درد مادرانه است كه هنگامي كه يكي محكوم به اعدام مي‌شود، عده‌اي به دنبال رضايت گرفتن از ولي دم و... هستند. شايد بيشتر به داغي مي‌انديشند كه اين مرگ بر دل مادران مي‌نشاند. مادراني كه فرزندشان را بيش از جان خودشان مي‌خواهند.
گمانم اين خصوصيت در بعضي از حيوانات هم ديدني است. اين را چند روز پيش بهتر فهميدم. از زماني كه پاي گربه‌اي با 4 نوزادش به ديوار خانه ما باز شد. اولش آنها را پذيرفتم اما بعد كه كيسه‌هاي زباله را در جست‌وجو غذا پاره كردند و گلدان‌هاي توي حياط را شكستند با خودم گفتم بهتر است، بترسانم‌شان و كاري كنم كه بروند و پشت سرشان را نگاه نكنند. يك روز وقتي وارد حياط شدم اين فرصت را پيدا كردم، گربه ماده و بچه‌هاش توي حياط بودند. به قصد ترساندن، تي گوشه حياط را برداشتم و حالت حمله گرفتم. بچه گربه‌ها ترسيدند و سعي كردند از درخت آلبالوي گوشه حياط خودشان را به بالاي ديوار برسانند. مادر اما با حالت حمله ور به من ماند و صداهاي ترسناكي از گلوش بيرون داد. اين اولين بار بود كه گربه‌اي عصباني و نترس ديدم. وقتي بچه گربه‌ها از درخت بالا رفتند، گربه مادر هم برگشت و تند و چالاك از درخت بالا رفت. اما روي ديوار كه رسيد، ماند و نگاهم كرد. نگاهي كه انگار مي‌خواست بگويد، حواست باشد تو با يك مادر و خشم هنگام دفاع از فرزندانش روبه‌رويي.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون