• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4708 -
  • ۱۳۹۹ يکشنبه ۱۲ مرداد

به مناسبت نمايشگاه پرتره «قرق» از ميلاد پورحقگو در گالري ويستا

پرتره‌هاي اصيل به مفسرين مجال تفسير نمي‌دهند

فاروق مظلومي

ديگر دوره امپرسيونيست‌ها نيست كه ونگوگ در 35 سالگي مي‌توانست جريان‌هاي جديدي در نقاشي نشان دهد. ميلاد پورحقگو هم در اواسط دهه چهارم زندگي‌اش و به عنوان فارغ‌التحصيل در مقطع كارشناسي ارشد نقاشي در جاي درستي ايستاده است.  كاري به نوابغ و اتصالات روحي نداريم. اغلب ممارست در كار و مشاهده و مطالعه كارهاي ديگران، وضعيت خلق هنر اصيل را در هنرمند ايجاد مي‌كند. از اين ‌رو صبور بودن و تجربه مهم است. من با كارهاي اين هنرمند خوب ارتباط برقرار كردم چون اين آثار نمي‌خواستند حرفي بزنند. و قرار هم نيست كه تصوير هميشه مانيفيست‌هاي اخلاقي و اجتماعي متني صادر كند. تصوير اصيل، بستر پيام‌هايي نيست كه مي‌شود به زبان آورد يا نوشت. تصوير، روايت نيست؛‌ تصوير در برابر هرگونه روايت مقاومت مي‌كند. به قول جان كيج: تصوير ديگر آن جويباري نيست كه از روي سنگ‌ها عبور كند و از نقطه‌اي آغاز و به نقطه پاياني برود. حالا هم كه ديگر پلتفرم‌هاي متن‌‌پايه مثل واتساپ، تلگرام و... حرفي براي گفتن در رسانه‌هاي ديگر نمي‌گذارند.  اما جواد سروش در استيمنتي كه براي آثار پورحقگو نوشته بود عقيده‌اي ديگر داشت كه مي‌تواند به طرح بحث مهم «تصوير راوي است يا نه؟» كمك كند. در اين استيتمنت مي‌خوانيم:  «قُرُق (جايي كه آن را خلوت كنند) كسي پشت آن ديوار سبز افتاد، كسي از پشت ديوار آجري افتاد، كسي را از پشت ديوار سيماني انداختند، كسي پشت ديوار سنگي انداخته شده. نمي‌بينمش؛ نمي‌بيني‌اش. پس بيا فرض كنيم كه كسي جايي از ديواري افتاده‌ است و سرش شكسته است. و شكسته است. فرض كن كه شكسته‌ايم. يا شكسته شده‌ايم. فرضِ آن سوي ديوار، از اين سو شايد ممكن باشد اما بودنِ همزمان در دو سوي ديوار امري است ناممكن. آن‌چه حضور در دو سوي خود را رقم مي‌زند خود همواره بخشي از واقعيت است. خويش را از يك سو به سوي ديگر مي‌كشيم تا آن سو چيزي نباشد مگر فرض. اما آنچه سايه قطعي و حقيقي خود را بر هر دو سو مي‌اندازد بلنداي ديوار است. قرار بر اين است كه اين سوي ديوار با اندكي سقف، مأمني باشد براي دور بودن از هياهوي قطعيت‌هاي سيال آن سو، اما اين تنها فرض است فرضي كه در غوغاي قطعيت‌ها از خلوت آن سوي ديوار داريم. فرض‌هاي آن سوي ديوار وزني دارند برابر واقعيت‌هاي سوي ديگر. درست به همين علت است كه سلف پرتره‌ها، پرتره‌ها، اشيا‌ي بي‌جان، هيچ يك بي‌جان و خاموش و يا حتي گوياي خلوت اين سوي ديوار نبوده و نيستند. اين سوي ديوار قُرُق شده مفروضات آن سو‌ است و آن سو در قُرُق كامل واقعيت‌هاي جمعي. هر دوسو در قُرُق كامل يك واقعيت و آن ديوار. ديوار بلند مفروضات، ديوار بلند واقعيات، ديوار سنگيني كه هر آن وزن خود را به روي خلوت آدمي مي‌اندازد. و در آن خلوت كسي پشت آن ديوار سبز مي‌ايستد، كسي پشت ديوار آجري دراز مي‌شود، كسي را از پشت ديوار سيماني بيرون مي‌كشند و شايد كسي پشت ديوار سنگي بنشيند تا ازدحام آن سو را از چهره خود بيرون بكشد و به روي بوم‌هايش بي‌اندازد.»  اتفاقا نقاشي‌هاي حقگو پرتره‌هايي از خودش و همسرش هستند كه نمي‌شود حس موجود در آنها را به زبان آورد. مثلا نمي‌شود گفت شاد هستند يا غمگين. درونگرا هستند يا برونگرا. اين امر موفقيت نقاش است كه توانسته است وضعيت‌هاي تصويري چهره خود و همسرش را با امانتداري كامل به همان شكل غيرقابل تفسير و وفادار به تصوير روي تابلو بياورد. نقاش پرتره، روح سوژه را متوقف كرده و در همين لحظه توقف، چهره را با نقاشي ثبت مي‌كند. روحي كه با مغز و چشم انسان قابل درك نيست و در كسري از ثانيه در چهره نمايان مي‌شود در دام نقاش مي‌افتد و ثبت مي‌شود. رنگ‌هايي كه از نظر درخشندگي، بينابين براق و مات بودن هستند به اين مقاومت در برابر تحريف، كمك مي‌كنند و پوشش ساده پرتره‌ها و نقاشي نكردن از اشيا محيطي مثلا ساعت در تابلوها نشان مي‌دهد فقط با تصويري ساده از انسان روبرو هستيم. فيگورهاي پرتره‌ها كه عموما از روبرو است به اين خلوص تصويري شدت مي‌بخشد و دست مخاطب‌هاي مفسر را كه براي هر ژست، نامي مشخص دارند را مي‌بندد. ميلاد پورحقگو با همين صداقت و خلوص تصويري مي‌تواند در ژانر پرتره كه هنوز زير سايه انگلستان است حرف‌هاي زيادي براي گفتن داشته باشد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون