• ۱۴۰۳ شنبه ۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4736 -
  • ۱۳۹۹ دوشنبه ۱۷ شهريور

جمعه سياه

مرتضي ميرحسيني

جمعه هفدهم شهريور 1357 نخستين روز از حكومت نظامي محسوب مي‌شد كه حكومت وقت دستورش را صادر كرده و ارتشبد غلامعلي اويسي مامور اجراي آن شده بود. گروهي از تظاهرات‌كنندگان از اين دستور منع رفت و آمد و تجمع كه تازه 6 بامداد همان روز از راديو اعلام شده بود، بي‌خبر بودند و بسياري ديگر هم آن را چندان جدي نمي‌گرفتند. سربازان ابتدا با تهديد و بعد با باتوم و گاز اشك‌آور از مردمي كه به سمت ميدان ژاله مي‌رفتند استقبال كردند، اما صف معترضان -كه مدام هم تعدادشان بيشتر مي‌شد- منسجم ماند و حتي بعد از شليك چند تير هوايي، شعارها تندتر شد. چنان‌كه مي‌دانيد كار به تيراندازي كشيد و ميدان ژاله و خيابان‌هاي اطراف آن به ميدان جنگي نابرابر تبديل شد. سربازها مستقيم به سوي مردم تيراندازي كردند و عده زيادي را به خاك و خون كشيدند. فرمانداري نظامي تهران مي‌گفت -و تا به آخر هم پاي اين حرف خود بود- كه كشته‌هاي 17 شهريور ميدان ژاله به حدود 100 نفر مي‌رسد، اما محافل انقلابي شمار شهداي آن روز نهضت را عددي چند هزار نفري برآورد مي‌كردند. آن روز را جمعه سياه ناميدند و اويسي را قصاب تهران خواندند، هرچند او فقط دستورات بالادستي‌هايش را، البته به شيوه‌اي ناشيانه اجرا كرده بود. اما مقامات بالاتر از اويسي از پذيرش گناه طفره مي‌رفتند و همه كاسه كوزه‌ها را سر او مي‌شكستند. جنايت آن‌قدر بزرگ بود كه كسي نمي‌خواست نامش به آن پيوند بخورد و نقشي براي خود قائل شود. از اين‌رو اويسي كه احساس مي‌كرد وسط معركه تنها مانده است به شريف‌امامي، نخست‌وزير اعتراض كرد كه «اگر قصد اجراي حكومت نظامي را نداريد، پس چرا آن را اعلام كرده‌ايد. نمي‌شود از يك طرف آن قوانين سخت‌گيرانه را اعلام كنيد و از طرف ديگر مسووليت كاري را كه سربازان در اجراي وظايف‌شان كردند به گردن ديگري بيندازيد.» او تاكيد مي‌كرد با اين روند و روشي كه حكومت و دولت در پيش گرفته‌اند، سربازها و افسرها سست و متزلزل و عده زيادي از آنان فراري مي‌شوند و ارتش از هم فرو مي‌پاشد، اما شخص اويسي و نظراتش به كنار، اگر تا آن روز هنوز اندك احتمالي براي بقاي نظام سلطنتي باقي مانده بود، كشتار ميدان ژاله همان را هم از بين برد. آن گروه از مخالفان رژيم پهلوي كه براي ختم بحران و احياي نظم در كشور، مدافع مذاكره با شاه و تشكيل نوعي دولت وحدت ملي بودند يا تغيير موضع دادند يا به حاشيه جريان حوادث رانده شدند، اما بازنده اصلي و نهايي آن روز خود محمدرضاشاه بود. نه اين حجم گسترده از نارضايتي و نه مقاومت مردم مقابل دستورات حكومت نظامي را پيش‌بيني مي‌كرد و نه توان مديريت پيامدهاي ماجرا را در خود مي‌ديد. انتظار داشت كه امريكايي‌ها و به ويژه شخص كارتر (رييس‌جمهور) محكم‌تر پشت او بايستند، اما كارتر هم از تصميم‌گيري درست عاجز شده بود. آنتوني پارسونز سفير آن روزهاي انگليس در ايران، در اين باره نوشت كه اين رويداد چنان بر ظاهر و رفتار شاه تاثير داشت كه «من از آن وحشت‌زده شدم.» او مي‌افزايد: «شاه درهم شكسته به نظر مي‌رسيد. صورتش رنگ‌ پريده بود و آرام حركت مي‌كرد. خسته به نظر مي‌رسيد و تهي از روحيه»؛ نمي‌توانست شرايط كشور و عمق خشم و انگيزه‌هاي اعتراض مردم را درك كند و واضح بود كه عزم و اراده‌اش را نيز از دست داده است. ويليام سوليوان، سفير امريكا هم بعدها در خاطراتش نوشت كه «من همان زمان به كارتر توصيه كردم هر چه زودتر پيامي براي شاه بفرستد، زيرا شاه به تجديد قواي روحي بسيار محتاج است.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون