مطالبهگري در دل خشونت عليه كودكان
مينا مناقب
هشتگ كتاب رياضي سوم دبستان براي 24ساعت شبكههاي اجتماعي را به انحصار خود درآورد و خيلي سريع فراموش شد. در اين ميان ايدهاي مطرح شد كه والدين عكس مريم ميرزاخاني را روي جلد كتاب بچههايشان بچسبانند. در حاليكه با چسباندن عكس يك نابغه رياضي روي جلد كتاب درسي هيچ چيز عوض نميشود. بلكه در اينجا والدين و پرچمداران طوفانهاي هشتگي عقايد خود را به بچهها تحميل ميكنندو در واقع والديني كه ميخواهند فرزندي نابغه داشته باشند، روياي خود را به زور چسب روي كتاب بچههايشان ميچسبانند و در حقيقت آنها عقايد، آرزوها و شكستهاي كودكي خودشان را به كودكانشان تحميل ميكنند و تنها تفاوت در اين است كه نام مريم ميرزاخاني به ذايقه ما خوش ميآيد اما در تصورمان نميگنجد چقدر بچه از اينكه با تحقق آرزوهاي والدين خود فاصله دارند، رنج ميكشد. توان شناختي كودك نه ساله متفاوت از بزرگسالان است. كودك با تصويرسازيها ارتباط ميگيرد، خودش را در ميان تصاوير خيال ميكند، با شخصيتهاي كارتوني همبازي شود، براي آنها اسم انتخاب ميكند؛ درست همانند كاري كه ما در دوره كودكي با تصويرسازي كتابهاي داستان و درسي ميكرديم؛ به همين دليل تصاوير كتاب كودك ساده و شخصيتهاي كارتوني نيز اغلب مشغول كارهاي روزمره مانند غذا خوردن، بازي كردن و راه رفتن هستند اما اگر تصوير مريم ميرزاخاني روي جلد كودكي نه ساله جاي بگيرد، اين پيام به كودك مخابره ميشود: به جاي بازي، مريم ميرزاخاني باش! اينكه كودك در مواجهه هر روزه با تصوير يك نابغه روي جلد كتاب درسياش درگير اين مساله شود كه چقدر با اين روياي والدينش فاصله دارد. ماجرا را به بياني ديگر ميگويم. تصويرسازيها براي كودكان جالب و دوست داشتنياند؛ اين تصاوير بر نگرش آنها و بلوغ شناختي آنها اثر ميگذارد، به همين دليل نبايد تصويرسازي كتابهاي كودكانه حاوي پيامهاي ايدئولوژيك و نامناسب باشد. مثلا از نگاه برخي حذف دختران از روي جلد كتاب رياضي ناشي از ايدئولوژي مردسالارانه بود كه اين نقد از جانب مسوولان آموزش و پرورش هم پذيرفته شد اما از اين مهم غافل نباشيم كه اصرار بر درج تصوير يك نابغه رياضي روي جلد كتاب درسي هم به همان اندازه حاوي ايدئولوژي نخبهگرايي و طرد ميليونها دانشآموز با بهره هوشي متوسط و پايين است. اين دوطرح جلد، به يك اندازه ايدئولوژيك و نامناسب هستند. يكي از پسران دانشآموزان هواداري كرده و ديگري جانب تعداد معدودي دانشآموز باهوش را گرفته است. يعني اگر قدرت دست پيشنهاددهندگان ميافتاد سليقه خودشان را به كودكان تحميل ميكردند و اين الگو را كه كودك بايد نابغه باشد و از «عادي» بودن فاصله بگيرد، ترويج ميدادند. نكته اين است كه ما بزرگترها ميان طوفانهاي توييتريمان فراموش كرديم كه از كودكان بپرسيم ميخواهند طرح جلد كتابهايشان چگونه باشد؟ من اين مهم را در تجربه تدريس به كودكان متوجه شدم كه تبادل نظرو گفتوگو با دانشآموزان به شدت سازنده و منجر به خلق ايدههايي درخشان و كاربردي ميشود. به همين دليل متعجب و حيرانم كه چرا هيچكس در روند اصلاح، تغيير و بازنگري طرح جلد كتابهايشان از خودشان سوالي نپرسيد!؟ صادقانه بگويم برخي اوقات ما بزرگترها به قدري درگير هيجان مطالبهگري از مسوولان ميشويم كه ديگر فرصتهاي متعدد تعامل با كودكان را فراموش ميكنيم. شايد والدين نسل جديد به دليل مشغلههاي فراوانشان تمايل دارند همه امور– حتي طراح جلد كتاب فرزندشان- را هم مسوولان بر عهده بگيرند با اينكه اگر براي خواست بچهها وقت بگذاريم ميشود با هزينه كم، اجازه دهيم كتابهايشان را با كاغذهاي كادوهاي متنوع موجود در بازار يا برچسبهاي تزييني (استيكرها) و نوشتههاي خودشان طراحي كنند و آن را از آنِ خودشان كنند.