براي چهاردهمين سالمرگ عمران صلاحي
نام ديگرش لبخند
خنده، مرحلهاي از تكامل انسان است
ليلا صادقي
خنده يكي از نشانههاي تكامل انسان و شكل اوليه بازي و شادي است. به باور محققان علومشناختي، بازي بخشي از فرآيند شناختي انسان و انطباق او با طبيعت را نشان ميدهد كه به لحاظ زيستشناختي بخشي از ماهيت بشر و منشا هنر نيز هست كه از سر انعطاف و به منظور شناخت محيط و بقا انجام ميشود. بازي در روند رشد تمام موجودات به نوعي ديده ميشود اما در انسان طي تكامل بشر به عنوان موجودي ابزارساز اين بازيها و سرخوشيها به «هنر» تبديل ميشود (بويد، 2009:1) و به صورت نقاشيهايي بر ديواره غارها، طراحي بر كوزههاي سفالين و تزيينات ظروف و زيورآلات و... ديده ميشود كه با هدف ثبت داستانهاي دروني و نيز سرگرميهايي كه به عنوان نوعي بازي به مرور صورت هنري به خود گرفت. در نتيحه، بازي و خنده به عنوان بخشي از وجود انسان به شمار ميآيند كه خنده به تبع بازي رخ ميدهد و يكي از تفاوتهاي انسان با ديگر موجودات است. خنده ناشي از تغييراتي در ساختار مغز انسان و نيز توانايي خاص اوست به همين دليل خنديدن و خنداندن يكي از نيازهاي اوليه بشري تلقي ميشود كه منجر به شكلگيري طنز ميشود. در جوامع مختلف اهميت ويژهاي براي شوخ طبعي، طنز و خنده قائلند به گونهاي كه خنديدن در فرهنگهاي مختلف به شيوههاي مختلف در زندگي افراد وجود دارد از جمله خنديدن به خود، خنديدن در آينه، خنديدن به عنوان ورزش صبحگاهي، خنديدن به عنوان مراسمي دستجمعي و... همچنين به لحاظ عصبشناختي هنگام خنده اندورفين در بدن ترشح ميشود كه نوعي مسكن طبيعي براي تسكين دردهاست. اين هورمون همانند مورفين عمل ميكند و باعث ايجاد سرخوشي، احساس لذت و آرامش ميشود، چراكه با ترشح اندورفين به مغز اين پيام داده ميشود كه احساس درد را متوقف كند. در نتيجه به نظر ميرسد كه در دنياي پردرد و پرحادثه امروز كه جاي خنده بر لبهاي مردم خالي است، عواقب ناخوشايندي را به لحاظ سلامت جسمي، رواني و نيز رشد اجتماعي بايد انتظار داشته باشيم. در طول تاريخ، قريحه جمعي جوامع مختلف به صورت غريزي داستانهاي خندهآور بيشماري را ايجاد كرده كه به آن جك، لطيفه يا فكاهه ميگويند و همين خندههاي بيدليل درباره چيزهاي پيش پا افتاده، باعث تداوم نسل بشر و رهايي او از انقراض بوده است. نويسندگان بسياري در طول تاريخ همواره در انديشه خنداندن مردم جامعه خود بودهاند و در ايران نيز گرچه نسبت به جمعيت ايران بسيار اندكند اما كساني چون عبيد زاكاني، ايرج ميرزا، ايرج پزشكزاد، حسن توفيق، پرويز شاپور، كيومرث صابري، عمران صلاحي و برخي ديگر همواره براي خنديدن مردم قلم زدهاند. از اين ميان عمران صلاحي از جمله نويسندگاني است كه طنز هم منش رفتاري و هم روش نوشتاري او را رقم ميزند به گونهاي كه او حتي زندگينامهاش را به طنز و با عنوان سوءپيشينه در مجله گوهران 1383 به يادگار ميگذارد. به نقل از او:«نامم عمران است و فاميلم صلاحي. نام كوچكم را عمويم مراد انتخاب كرده است؛ از قرآن و سوره آل عمران. تركها به من ميگويند عيمران و فارسها گاهي با كسره و اكثرا با ضمه صدايم ميكنند. ناشران و مترجمان گاهي گيج ميمانند كه نامم را به لاتين با E بنويسند يا با O. هر كس هر طوري دوست دارد، بنويسد و بخواند. احمد شاملو ميگفت نامش عمران است اما از اول باعث خرابي بوده است. دهم اسفند 1325 در تهران متولد شدهام؛ چهارراه گمرك اميريه. البته نه وسط چهارراه اگرچه گفتهاند خيرالامور اوسطها.» (گوهران، 1383:8). صلاحي، كه يازدهم مهر ماه 1385 گويا با شوخي، از در خروجي اتاقي به نام دنيا بيرون رفت و دوستدارانش را شوكه كرد يكي از اندك اهالي قلمي است كه نه تنها به واسطه آثارش همواره خنده بر لب مخاطب نشانده است بلكه با حضورش در محافل دوستانه و گپ و گفتهاي پر خندهاي كه در عين حجب و حيا، جمع را سر ذوق ميآورد، مخاطب را چنان شاد و مشعوف ميكرد كه غم و اندوه رنگ ميباخت. به نقل از او «ما هميشه طرفدار خنده بودهايم و عقيده داشتهايم كه خنده بر هر درد بيمردمان دواست» (صلاحي، 1382:13). طنز شفاهي و نوشتاري عمران صلاحي نه از آن نوع بازيهايي بود كه با كلمات و عبارات به منظور يك لحظه خنديدن صورت بگيرد بلكه طنزي پنهان در معماري و ساختمان اثر بود كه تصاويري متناقض، نامتجانس و ناهمگون را يكجا چنان در هم گره ميزد كه در عين غافلگيركنندگي، تصاويري آشنا از زندگي روزمره و سرنوشت مشترك انسان ايراني را تداعي ميكرد به گونهاي كه با خواندن يا شنيدن طنز او انسان خود را در جامعهاي خندهآور مييافت كه راهي به جز خنديدن به خود و بر سرنوشت خود نداشته و ندارد. به نقل از عمران صلاحي «روزي در كلبهاي كنار رودخانه با يك دوربين روسي كه يك ايراني از يك چيني در ايتاليا خريده بود، مناظر قطبي سوئد را تماشا ميكرديم. گوزني كنار پنجره آمد و گفت:«به اين ميگويند گفتوگوي تمدنها»! (همان: 68). او در صحنههاي طنزآميزي كه ميآفريد، نقش ويژهاي براي دريافت مخاطب قائل بود و به واسطه نگفتن صريح و استفاده از سكوت به عنوان ابزاري روايي، مخاطب را در استنتاجهاي منطقي، مبهم و حتي گاهي غيرمنطقي خود به حال خود وا ميگذاشت تا با خندهاي پنهان در درون خود به باقي ماجرا گوش كند، ماجراي اكتشاف تهران كه براساس ريشه لغوي آن كه از تركيب «ته» و «ران» درست شده و سرنوشت مردمش را همين وجه تسميه رقم ميزند، ماجراي دارالخلافه شدن تهران به دست آغامحمدخان و بازپرداختن به ريشه لغوي «دار» به معناي «خانه» (صلاحي، 1379:13) و ايجاد ريشه ساختگي براي «خلافه» در معناي خلافكاري(همان: 14) كه باعث گسترش روايت روزگار مردم تهران در پايتخت ميشود، ماجراي محلههايي از تهران كه محل دفن مردگان بوده و اكنون تبديل به ادارات دولتي شده و نيز ماجراهاي حمامهايي در تهران كه اجنبه داشته و متروك شده و بعدها تبديل به بانك و محل كسب وكار شده(همان: 16) و بسيار ماجراهاي ديگري كه به باور عمران صلاحي حالا حكايت همه ماست و به ما ميآموزد كه زندگي ارزش هيچ چيزي را ندارد اما در عين حال ارزشمندترين چيزي است كه هست پس بايد به همه چيز خنديد.... حتي به مرگ! و چه افسوس كه او با مرگ نيز شوخي كرد و مرگ نيز با او و با ما!
فهرست مطالب
عمران (1379)، از گلستان من ببر ورقي، تهران: همراه
--- (1382)، عمليات عمراني، تهران: معين
--- (1383)، سوءپيشينه (زندگينامه عمران صلاحي به قلم خودش)، مجله گوهران، بهار پياپي3، صص. 8-13.
Boyd B (2009) On the origin of stories: evolution, cognition and fiction. Belknap Press of Harvard University Press, Cambridge