• ۱۴۰۳ جمعه ۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4763 -
  • ۱۳۹۹ شنبه ۱۹ مهر

تنها صداست كه مي‌ماند

اردشير منصوري

خبر كوتاه است و البته نه نامنتظره؛ شجريان، استاد آواز ايران درگذشت! شجريان نماند و صدايش ماند. اين بند از آن شعر مشهور فروغ هميشه برايم محل سوال بود: «صدا صدا صدا/ تنها صدا است كه مي‌ماند ...» سال‌ها پيش كه نخست اين خطوط از فروغ را مي‌خواندم، برايم معمايي بود. چرا فروغ همه‌چيز را موقتي و رفتني مي‌دانست مگر صدا! در فهم من اتفاقا اين صدا بود كه بس گريزپا بود و نماندني! صدا در يك لحظه ايجاد مي‌شود و از ميان مي‌رود! و هرگز اين توضيحات فروغ برايم رافع مشكل نبود: كه صداي ريزش نور ستاره بر جدار مادگي خاك/ صداي انعقاد نطفه معني...! اما اينك «ماندن» صداي شجريان و «رفتن» او تفسيري ملموس است برايم از آن خطوط رمزآلود فروغ كه به يمن تكنولوژي‌ها مدرن ضبط صدا ميسر شد.  برخي اهل موسيقي مخالف جريان شجريانيسم بر اين باورند كه شجريان در موسيقي چيزي بيش از خيلي‌ها نداشت، نه در جنس و قوت صدا و نه پايبندي به سبك موسيقي سنتي ايران، بلكه فرصت‌شناسي و زيركي او در سوار شدن بر امواج سياسي و اجتماعي باعث شهرت او شد. اما داوري واقع‌بينانه چه مي‌تواند باشد؟ به گمانم بله، شجريان در نيمه دهه 1350 منحصر‌به‌فرد نبود، پس از امثال بنان و خوانساري، برخي هم‌قرانان محمدرضا شجريان مانند گلپايگاني و وفايي و سرهنگ‌زاده و ديگران، هم شهرت و مي‌توان گفت هم قوت صدايي نه كمتر از شجريان داشتند. همچنين كساني مانند رضوي سروستاني و صديق به لحاظ تسلط علمي و شخصيت، كم از شجريان نداشتند. اما پديده شجريان چيز ديگري بود؛  او چه  وجوه متمايزي داشت؟
 اگر شعر و موسيقي را بتوان مهم‌ترين رسانه فرهنگ ايراني در طول هزاره اخير دانست، شجريان را مي‌توان رسانه به‌روزرساني شده اين فرهنگ تعبير كرد. او فقط ناقل ميراث برومند و طاهرزاده و دوامي نبود، او را مي‌توان نقطه پيوند انديشه‌هاي خيام و عطار و سعدي و حافظ با ملك‌الشعرا بهار و معيري و ابتهاج و مشيري دانست.  گفتار‌هاي كوتاه و پراكنده در باره امور ادبي و اجتماعي از شجريان به جا مانده كه به گمان من نشان مي‌دهد او از استانداردهاي انديشه سياسي و حتي دانش تخصصي ادبي قدري فاصله دارد. شايد از ذهن چنين بگذرد كه بهتر بود شجريان آن 5 دقيقه صحبت را درباره فلان بيت منسوب به حافظ ايراد نمي‌كرد يا فلان موضع مبتني بر «توهم توطئه» و به تعبير عاميامه‌تر دايي‌جان ناپلئوني در تبيين پديده انقلاب و مسائل داخلي ايران از قول او زبان به زبان نمي‌شد. اما معلوم است كه نبايد از يك استاد آواز انتظاري در حد يك پژوهشگر ادبي و اجتماعي داشت. ذكر اين چند كلمه براي آن است كه گفته شود اين قدرشناسي از او تحت‌تاثير جو عاطفي تجليل توام با سوگ فقدانش و به معناي مبالغه در شخصيتش نيست. نه تنها در زمينه‌هاي تخصصي اجتماعي و ادبي، بلكه گاه حتي در تناسب شعر و موسيقي يا درست‌خواني شعر ممكن است بتوان مته به خشخاش آثار به جا مانده از او گذاشت. اما در مقايسه با ده‌ها اثر فاخر كه با شاخص تناسب شعر و موسيقي شاهكار است، مي‌توان از آن چند مورد استثنايي صرف نظر كرد.  باري در ميان هنرمندان نمي‌توان با اين شاخص‌ها چهره‌هاي زيادي يافت؛ چندوجهي بودن توأم با اعتدال در سبك زندگي در كنار تسلط به قرائت قرآن و برخورداري از تربيت مذهبي-  سنتي خانوادگي، تساهل و شادخواري به اندازه! ايجاد پيوند بين طبقه متوسط و جوانان با شعر و فرهنگ گذشته ايران. هوش اجتماعي در ارتباط با جريان‌هاي رسمي، حركت در مرز؛ همراهي حداقلي و سنجيده (نه قهر كامل و پيوستن به اپوزيسيون و نه سياست‌زدگي و فروختن خويشتن به قدرت) در دهه 40 و 50، جشن هنر شيراز، گاه همراهي و گاه اجتناب از حضور، سرودهاي انقلابي 57 و 58 و ربنا و سپس اعتراض به كليپ‌سازي‌هاي دلخواه ايدئولوژي حاكم. من از احساس دروني احمدي‌نژاد امروز، درباره آن تعبيرش كه در سال 1388 مغرورانه مردم مخالفش را خس‌وخاشاك خوانده بود خبر ندارم، اما گمان نكنم ضربه‌اي كاري‌تر از عبارت كوتاه شجريان در آن زمان مي‌شد بر آن تعبير احمدي‌نژاد متكي بر همه جريان‌هاي قدرت و حاكميت وارد آورد كه شجريان خود را «صداي خس ‌و خاشاك» ناميد. سرانجام، بيراه نيست اگر گفته شود شجريان بيش از هر شاعري در زندگي خيامي زيست: ««خوش باش دمي» كه زندگاني اين است» كه آن را  از عمق وجود مي‌خواند.
اما پايان‌بندي نيز قطعه‌اي از فروغ: «و خاك، خاك پذيرنده اشارتي است به آرامش!»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون