• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4767 -
  • ۱۳۹۹ چهارشنبه ۲۳ مهر

بشر مدرن و قصه‌هاي شاخدار

بامداد لاجوردي

رمان «در خيابان مينتولاسا» حاصل قصه‌پردازي اعجاب‌انگيز ميرچا الياده نويسنده و اسطوره‌شناس شناخته شده رومانيايي است كه در آن علاوه بر ترسيم خفقان حاكم بر اروپاي شرقي، مهارت‌ داستان‌سرايي خودش را به رخ كشيده است. به‌ طور خلاصه الياده دانش اسطوره‌شناختي خود را با مهارت داستان‌نويسي پيوند زده و از اين دو توانايي‌اش براي به تصوير كشيدن استبداد اروپاي شرقي بهره برده است.  موجود انسان از ابتدا تاكنون مجنون قصه‌ها بوده و از خيال‌پردازي و داستان‌سرايي لذت مي‌برده و انسان هوشمند از همان ابتداي مسير تكاملش همواره قصه مي‌گفته و مي‌شنيده است. نقاشي‌هاي كشف شده در غارها كه بدون ترديد تصويرسازي رويدادهاي متوالي و داستان‌گونه بوده‌اند و باستان‌شناسان اين ادعا را تاييد كردند كه بشر گذشته با قصه‌سرايي و روايت يك رويداد آشنا بوده است. اما همچنان درباره اينكه انسان هوشمند در آغاز راه خود از قصه و اسطوره براي فهم جهان استفاده مي‌كرده يا همچون رمان‌خوان‌هاي امروزي شنيدن قصه براي او جنبه سرگرمي و تفريح داشته است، سوالي است كه پاسخ روشن و مطمئني به آن داده نشده است.  هر چند در اين ميان برخي اسطوره‌سازي و خيال‌پردازي انسان ماقبل مدرن را ناشي از نادرست و غيرعيني آنها از جهان مي‌دانند و آنها انسان قديم را متهم مي‌كنند كه چون درك درستي از علت پديده‌هايي چون توفان، سيل، طلوع و غروب خورشيد، زلزله و... نداشته لذا به داستان‌پردازي درباره طبيعت مي‌پرداخته تا بتواند تا حدي با اين امور كنار بيايند و اين تحولات را براي خودشان قابل هضم كنند. آنها از اين مقدمات سپس نتيجه مي‌گيرند در دنياي مدرن كه همه سوالات  بشر به صورت تجربي و به مدد علم عيني اثبات مي‌شود، قصه و اسطوره جايي ندارد و اعتنايي به آن نخواهد شد. اما الياده در مفصل‌ترين داستان كتاب «در خيابان مينتولاسا»  با شخصيت‌پردازي بي‌نظيرش اين باور عمومي را به چالش مي‌كشد و نشان مي‌دهد همچنان انسان‌ها از شنيدن قصه لذت مي‌برند. اين نويسنده رومانيايي با خلق شخصيت يك بازجوي دستگاه پليسي- امنيتي ديدگاه مدافعان بي‌اعتباري داستان‌پردازي در دنياي كنوني را به چالش مي‌كشد؛ الياده براي پرداخت قصه خود، شخصيت بازجويي را خلق مي‌كند كه «بايد» با سوال و جواب‌ها «حقيقت» را كشف كند؛ حقيقتي كه در ذهن پيرمرد جاخوش كرده و پيرمرد ممكن است عامدانه آن را پنهان كند، تعمدانه با قصه‌پردازي وقت بازجو را تلف كند يا زوال عقل باعث شده كه او گذشته را خوب به ياد نياورد و اين بيماري باعث شود، پيرمرد در بيان قصه‌اش راست و دروغ، وهم و واقعيات را در هم ببافد و تحويل بازجو بدهد.  دقيقا نقطه متمايزكننده و ذكاوت بي‌نظير الياده در ايجاد تقابل ميان پيرمرد و بازجوي جوان دستگاه امنيتي است كه اين تقابل خيلي زود خواننده اين رمان را به خود جذب مي‌كند. پيرمردي كه پرحرف است و ظن خيال‌پردازي و فراموش‌كاري همواره نسبت به او بالاست در مقابل جواني كه به اقتضاي حرفه بازجويي تشنه حقيقت است و بايد براي خودنمايي در برابر مافوق‌هايش هر چه سريع‌تر به واقعيت پي‌ ببرد. پيرمرد كه شخصيت اصلي قصه است با روايت‌هاي رازگونه مرزهاي خيال، واقعيت و توهم و ماليخوليا را در هم مي‌شكند و دايم قصه‌پردازي مي‌كند. معلوم نيست چقدر از روايت‌هاي او عينيت دارد و چه مقدار آن ساخته ذهن اوست و مصداق بيروني ندارد. پيرمرد در پاره‌اي از مواقع در برابر ابهامات بازجوها آنچنان هنرمندانه اسطوره را پيش مي‌كشد و از غيب شدن آدم‌ها در سنگ يا پيدا شدن ناگهاني يك معبد سخن مي‌گويد كه به‌ رغم آنكه با محاسبات عيني بازجو و خواننده جور درنمي‌آيد اما شنيدن قصه  و خيالات مرد براي همه جذاب است به ‌طوري كه در داستان هم مكتوبات پيرمرد در بازجويي- همان قصه‌هاي توام با خيال‌-  دست به دست مي‌شود و عالي‌ترين مقامات كشور نيز خواننده پرو پاقرص آن مي‌شوند.  انگار برخي اوقات كه بازجو بر توهم بودن روايت پيرمرد اصرار دارد، تنها يك واكنش ضدلذت باشد تا تنها خواننده كتاب را خشمگين ‌كند! گويي الياده مي‌خواهد به خواننده خود و بازجو ثابت كند كه همه آدم‌ها دوست دارند مواقعي دروغ شاخدار يا شايد قصه بشنوند حتي اگر ماموريت آنها مانند بازجوها يا خواننده يك رمان ماجراجويانه «كشف حقيقت» باشد. پيرمرد  سوالات ماموران امنيتي را با قصه‌هاي تو در تو جواب مي‌دهد و در حالي كه كاشفان حقيقت به سرعت پي به ذهن ماليخوليايي او مي‌برند اما نمي‌توانند شوق خود را از شنيدن قصه‌ها پنهان كنند و سر آخر هم كسي نمي‌فهمد اين قصه‌پردازي ناشي از ذهن قوي مرد است يا به دليل زوال عقل او و عوارض پيري است! با اين حال قصه‌هاي جذاب او سبب مي‌شود او را نزد بالاترين مقامات امينتي ببرند تا آنها هم قصه‌ بشنوند. الياده در قامت يك اسطوره‌شناس به مخاطب نشان مي‌دهد، بشر امروز همچنان از قصه شنيدن و داستان گفتن لذت مي‌برد. نويسنده اين رمان با هنرمندي تمام اين احساس را در خواننده كتاب زنده مي‌كند كه همه ما هنوز در جهان سراسر محاسباتي شده از شنيدن دروغ‌هاي شاخدار و چيزهاي عجيب و غريب لذت مي‌بريم. انگار با شنيدن اين چيزها لايه‌هاي قديمي وجودمان را بيدار مي‌كنيم‌ تا اجدادمان در گوش‌مان قصه بگويند. لايه‌هايي مربوط به چند هزار سال پيش كه با قصه و اسطوره دمخور بوده است را پس مي‌زنيم تا به قصه دست پيدا كنيم و از سيطره جهان تجربي رهايي يابيم. به نظر مي‌رسد پيرمرد قصه الياده نماد عقل غيرتجربي و اثباتي بشر است كه در مقابل مامور اثبات و كشف حقيقت  عيني قرار مي‌گيرد و الياده به  دليل علايق شخصي‌اش به اسطوره تلاش مي‌كند قصه را به نفع مدافعان اسطوره به پايان برساند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون