• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۳۰ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4784 -
  • ۱۳۹۹ يکشنبه ۱۸ آبان

تحليلي روانشناسانه بر فيلم سازهاي ناكوك

ديدن يا نگريستن

ساره بهروزي

«سازهاي ناكوك» داستاني درباره تقابل رفتاري و مناسبات انساني است. فيلم با ارايه تركيبي از رمزگذاري‌ها در قاب‌هايي جذاب براي مخاطب كششي جهت تماشا ايجاد مي‌كند. نگاه به خويشتن خويش، گاهي سبب مي‌شود تصويرهاي ساخته شده وجودي فرد كه با آن مأنوس بوده، 

در هم بريزد و او را متحول كند. در اين نوشتار برآنم، فيلم «سازهاي ناكوك» اولين تجربه كارگرداني علي حضرتي را مورد تحليل قرار دهم.
 داستان درباره سه شخصيت اصلي به هم مرتبط است. دو خواهر (هليا و هدي)، عشق قديمي و همسر فعلي هدي (پارسا). هدي تحت نظر و درمان خواهر بزرگ‌ترش مدتي در آسايشگاه بستري بوده، حالا احساس بهبودي دارد و براي شركت در كنسرتي مي‌خواهد آهنگش را بسازد. با پارسا عقد مي‌كند و بدين‌گونه مكان زندگي خود را به طبقه ديگري انتقال مي‌دهد. هليا بيشتر از هميشه مراقب اوست و نمي‌خواهد تنها بماند يا بي‌خبر از او كاري كند. اين مراقبت‌ها درنهايت به استيصال خود او منجر مي‌شود كه در انتها به آن مي‌پردازم.
 سه شخصيت اصلي فيلم با تشكيل مثلثي، در يك سو قرار مي‌گيرند و در سوي ديگر مادر و پدر فوت شده و غايب هم با موسيوي كافه‌دار مثلث ديگري در پيكربندي داستان مي‌شوند. ويژگي مشترك اين دو مثلث، يك عنصر از جنس مخالف است. در اولي هليا و هدي و پارسا، پارسا براي هدي، پناهگاهي امن و جزو حريم خصوصي‌اش به‌شمار مي‌رود ولي آماج حمله‌هاي هليا. در سوي ديگر موسيو در غياب والدين علاوه بر اقتدار، داراي امنيت و حريم شخصي با هر يك از شخصيت‌هاست. 
مرگ مادر خودخواسته بوده، اما از پدر زياد نمي‌دانيم! جز شنيدن نام خانه پدري، چيز ديگري براي‌مان آشكار نمي‌شود. به همين سبب، در اين غياب گويا پيرمرد كافه‌دار واجد رابطه‌اي مستقيم با پدر شده و در مقام والدين قرار مي‌گيرد. درايت لازم در حل مشكلات، همچنين مهر و محبتش نقش تعيين‌كننده‌اي براي هر كدام از شخصيت‌ها ايفا مي‌كند. دست بريده را پانسمان مي‌كند، كلافگي‌ها با درست كردن قهوه مرهم مي‌شود، با چشماني نگران قدم‌ زدن‌ هليا را از كافه مي‌نگرد و از همه مهم‌تر، ساز ديگري براي هدي فراهم مي‌سازد.
شخصيت هدي از ابتدا، در بي‌خبري است و به دنبال كشف طرح‌هايي شده كه در كودكي خام و ناقص مانده‌اند. چگونگي مرگ مادر سوال هميشگي اوست، ولي در اصل با واكنش هليا روبه‌رو مي‌شود. از ديد خواهر، او شايسته دانستن نيست. با بدگماني هليا به عنوان خواهر بزرگ‌تر، امنيت و حريم خصوصي هدي مدام محدود و كوچك‌تر مي‌شود و او رنج مي‌برد. هليا به بهانه‌هاي گوناگون قصد مراقبت بيشتر دارد، اما براي خواهر كوچك‌تر مزاحمت است. مانند لحظه‌اي كه هدي و همسرش سر ميز ناهار مي‌خندند و خوشحالند و يك‌باره او سر مي‌رسد و آنها را غمگين مي‌كند. در بعد رفتاري، علاوه بر مراقبت، غمگيني و نگراني هم از هليا شاهديم. او با كلامش بارها به پارسا مي‌گويد: «نگران خواهرش است و از آينده‌ او مي‌ترسد، چون ژن مادر را دارد!» ترسي كه با زياده‌روي در رفتارهايش به افراط كشيده مي‌شود. در مقابل شخصيت هدي مي‌‌كوشد زندگي را بازيابد، به آرامش برسد، اميدوار است و درصدد ساخت آهنگ. اين موارد به همراه مراقبت مداوم، بيننده را كنجكاو مي‌كند. تا اينكه در پي جست‌وجوهاي او در اين مسير، به سكانسي مهم و تعيين‌كننده مي‌رسيم. او روبه‌روي قاب‌عكس مادر مي‌ايستد و آينه‌ كوچكي را در مقابل چشمان خود، 
در راستاي چشمان مادر قرار مي‌دهد. تشابهي ميان او با مادر ايجاد مي‌شود و درصدد كشف هويت و انطباق آن با مادر برمي‌آيد. اين فرآيندي است كه به موجب آن فرد جنبه يا خصوصيتي را از شخصي ديگر مي‌گيرد و سعي در انطباق با آن دارد. فرويد معتقد است: فرد با كل وجود ديگري انطباق حاصل نمي‌كند، بلكه يكي از خصوصيات او را مي‌گيرد و با آن منطبق مي‌شود. طوري كه فرد در جست‌وجوي تشابهي در من نفساني تلاش مي‌كند تا آن را بيابد. سپس با صحنه‌هايي كه با رمز و اشاره نشان از نوع و چگونگي مرگ مادر دارند، مواجه مي‌شود. چاقويي كه پيازها را خرد مي‌كند، جاي بريدگي دستان كارگر، يادآور حلقه گمشده او در كودكي مي‌شوند. مجموع اين تصاوير او را به‌شدت تحت تاثير قرار مي‌دهند. 
از آن به بعد تا حدودي از سردرگمي خارج و عاملي براي بازگشت به زندگي برايش فراهم مي‌شود. با درخوست همسرش خانه پدري را ترك كرده و با پارسا سفر مي‌كند. در واقع مكان امن و دنج ديگري براي حريم شخصي‌اش برمي‌گزيند. جايي كه مي‌تواند آهنگ خودش را ‌بسازد. در نظر فرويد، انطباق هويت جزيي است، نه كلي و بي‌نهايت. بنابراين مشاهده مي‌كنيم هر دو خواهر در تنش‌هاي گوناگون هر كدام به نوعي به اتاق مادرشان مي‌روند، در تخت او مي‌خوابند و آرامش مي‌گيرند. باتوجه به نشانه‌هاي فيلم، اگر شخصيت، زماني از افسردگي رنج مي‌برده، دليلي براي مرگ خودخواسته و زياده‌روي در مراقبتش حس نمي‌شود. 
در سوي ديگر شخصيت هليا از سرنوشت خودخواسته مادر، زخمي و بيمناك است. بارها گفته، از خانه پدري مي‌ترسد. در محل سكونتش هم از تنهايي هدي در طبقه ديگر بيم دارد. به بهانه‌اي ساختگي، وارد حريم امن خواهر در سفرش مي‌شود. اما اين‌بار به كلافگي هدي كمي انسجام يافته و دقيق‌تر مي‌نگرد. به همين سبب، او خواستار مرزي بين خود و خواهر بزرگ‌تر مي‌شود. براي ايجاد اين مرز، هليا ناگزير به نگريستن در رفتار مأنوس خود است. ناگفته نماند: نگريستن با ديدن تفاوت دارد، هرقدر نگريستن يك شبه به دست نمي‌آيد و عميق و وجودي نمايان مي‌شود، ديدن ظاهري و سطحي است. نگريستن با تغيير همراه است، تغييرات به ظاهر كوچك كه افراد را با دگرگوني‌هاي بزرگ روبه‌رو كرده و هميشه از اهميت بسزايي برخوردار است.
درنهايت، هليا با حفظ حريم شخصي‌اش در سكوت داخل ماشين نشسته. آيا نگريستن به ايجاد مرز را آغاز كرده است؟ او مجبور به ترك مكان امن خواهر است و بايد پناهگاه خويش را باز يابد. قطره‌هاي باران سرازير بر شيشه، نسبت دروني او در محيط بيرون را بازنمايي مي‌كنند كه نشاني از تغيير و تحول است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون