• ۱۴۰۳ سه شنبه ۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4796 -
  • ۱۳۹۹ يکشنبه ۲ آذر

نگاهي به فيلم «هايلايت» به كارگرداني اصغر نعيمي به بهانه انتشار نسخه نمايش خانگي اين فيلم

داستاني گيرا با بازي‌هاي نازيبا

تينا جلالي

 

هايلايت شروع جذابي دارد و از همان ابتدا قلاب دراماتيك قصه انداخته مي‌شود؛ كارگردان از همان دقايق ابتدايي موفق مي‌شود با بهره‌گيري از دو مفهوم عشق و خيانت كه هسته و مركز اصلي فيلم را مي‌سازند با يك گيرايي خاصي قصه را براي مخاطب خود تعريف كند، طوري كه تماشاگر كنجكاو شود از ادامه ماجرا سردر بياورد؛ شايد بتوانيم بگوييم در كمتر فيلم ايراني چنين بي‌پروا از بدعهدي و ناراستي در پيمان زناشويي صحبت شده باشد، اگر هم در فيلمي بحث خيانت مطرح بوده يكي از كاراكترها (يا زن يا مرد) از بي‌وفايي و پيمان‌شكني و خيانت طرف مقابل خود صدمه و آسيب ديده، اما در فيلم هايلايت مساله خيانت دو سو دارد و متوجه زندگي دو شخصيت اصلي داستان (ليلي  و سعيد با بازي پژمان بازغي و آزاده زارعي) است.
قصه فيلم اصغر نعيمي (كارگردان) و ساسان سالور (تهيه‌كننده) با يك تصادف رانندگي شروع مي‌شود كه اين سانحه باعث آسيب‌ديدگي شديد زن و مرد سرنشين اتومبيل مي‌شود و آنها به كما مي‌روند. اما تراژدي آنجايي اتفاق مي‌افتد كه مخاطب متوجه مي‌شود يكي از سرنشينان مردي متاهل و ديگري زني است كه نامزد دارد. حالا خيانت در داستان چه زماني لو مي‌رود؟ درست وقتي كه خانواده‌هاي آنها و مشخصا همسران اين زن و مرد زير بار سنگين رنج و درد شديد ناشي از آسيب‌‌ديدگي عزيزان خود هستند. از اين حيث منصفانه هم بخواهيم قضاوت كنيم فيلم در دام موضوعات تكراري نخ‌نما شده نمي‌افتد و چه بسا تماشاگر را از اين همه بي‌معرفتي و آدم‌ها به فكر وادار مي‌كند. البته تمام اين نكات مربوط به 20 دقيقه ابتدايي فيلم است. اما چشم‌تان روز بد نبيند؛ داستان كمي كه جلو مي‌رود فيلم آن روي بد خود را نشان مي‌دهد و تماشاگر مي‌ماند با انبوهي از بازي‌هاي نازيبا و اعصاب خردكن، شخصيت‌هاي منفعل با واكنش‌هاي مصنوعي غيرقابل باور كه در يك چشم به هم زدن لحظه‌هاي خوب فيلم را هدر مي‌دهند. فارغ از اشكالات نگارشي قصه (شخصيت‌ها به يك‌باره از انتقام گرفتن دست مي‌كشند و به بخشش رضايت مي‌دهند) فيلم «هايلايت» مهم‌ترين ضربه را از ناحيه بازي بازيگران مي‌خورد. يعني درست لحظه‌اي كه مخاطب تحت تاثير لحظات قصه قرار مي‌گيرد و توقع دگرگوني حالات روحي بازيگران يا همان زجر و عذاب ناشي از خيانت را دارد، بازي‌هاي بي‌تحرك و يخ بازيگران بسان ديواري مقابل تماشاگر قرار مي‌گيرد و مانع برقراري ارتباط با فيلم مي‌شود. آزاده زارعي نمونه كامل زن منفعلي است كه نه تنها هيچ هويت مشخصي ندارد (چرا خانواده ندارد؟) و مدام در راهروهاي بيمارستان سرگردان مي‌چرخد همان اندك اطلاعاتي كه درباره شغل او (تيراندازي) داده مي‌شود هيچ سنخيتي با آمادگي جسماني او ندارد. سام قريبيان تلاش مي‌كند نقش برادرشوهر ليلي را خوب ايفا كند، اما كاراكترش با ديگر فيلم‌ها هيچ تفاوتي ندارد، از الهه حصاري كه بود و نبودش در روند قصه تفاوتي ايجاد نمي‌كند، بگذريم به پژمان بازغي مي‌رسيم كه يك تنه با بولدوزر از روي فيلم رد مي‌شود و حال و هوا و اتمسفر فيلم را به هم مي‌ريزد و اساسا نوع بازي او با روح كلي فيلم همخواني ندارد. ما از پژمان بازغي هيچ ويژگي و خصوصيات روحي و اخلاقي كاراكتري كه مربوط به سعيد باشد، نمي‌بينيم. او به جاي برانگيختن احساس و قرار گرفتن در نقش سعيد صرفا به بيان ديالوگ‌ها بسنده مي‌كند و حس خود را وارد لحن نمي‌كند. يعني مخاطب نه متوجه حس صدمه و آسيب او مي‌شود و نه دريافتي از كينه و انتقام او دارد. شايد اگر انتخاب بازيگران و نحوه بازي آنها در سطح بهتري قرار مي‌گرفت، تماشاي هايلايت تا انتها قابل تحمل مي‌شد. نحوه بازي بازيگران در فيلم هايلايت بيش از هر چيز اين نكته را به ذهن متبادر مي‌كند كه چقدر حالات روحي ناجور و ناهمخوان بازيگر براي يك  فيلم سم مهلك است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون