• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4864 -
  • ۱۳۹۹ شنبه ۲۵ بهمن

نگاهي به فيلم گيج‌گاه به كارگرداني عادل تبريزي

در باغ نبودن «گيج‌گاه»

احسان آجورلو

گيج‌گاه نه نوستالژي است، نه خاطره‌بازي و نه حتي تداعي، حتي نمي‌توان داستان گيج‌گاه را به درستي تعريف كرد. زيرا داستان به هيچ‌وجه سر و شكل يك داستان را ندارد. به همين منظور اصلا هدف فيلم هم مشخص نيست. به همان ميزان نيز شخصيت‌ها سرگردان و بدون انگيزه در اطراف هم مي‌چرخند. اگر هدف نويسنده خلق لحظاتي از گذشته و اداي دين به سينما و اتمسفر خوش گذشته است به هيچ‌وجه در اين امر نيز موفق نيست. بين تداعي، خاطره و نوستالژي يك نخ نامريي وجود دارد. اين نخ اتصال همان چرايي بازآفريني است. در تداعي يك شي باعث مي‌شود شما به گذشته سفر كنيد، در خاطره يك اتمسفر و احوال شما را به يك مقطع خاص و لحظه خاص مي‌برد و در نوستالژي غم حسرت اين مهم را به عهده مي‌گيرد كه چرا اكنون ديگر دسترسي به شي يا احوالي را نداريد. اما به صورت كلي در گيج‌گاه علت اينكه مخاطب بايد شاهد يك داستان در زمان گذشته باشد به هيچ‌وجه مشخص نيست. نه تداعي، نه خاطره و نه حتي نوستالژي در كار نيست. تنها يك سري تصاوير كه حتي در آن تصاوير نيز حال و هوا يا الماني براي بازسازي ذهني از گذشته موجود نيست. از سويي اتفاقات آن روزگار نيز علت دروني نمي‌يابند. چندين شخصيت كه با علت و بي‌علت با يكديگر مراوده دارند و مشخص نيست قرار است كدام پيرنگ را پيش ببرند. به همين ميزان مخاطب نمي‌داند بايد با كدام شخصيت احساس نزديكي كند و با او همدل شود. پسر؟ خشنود؟ مادر؟ يا اصلا مانع مسير او قرار است چه باشد؟ شخصيت اصلي داستان كيست و ما قرار است شاهد كشمكش او با چه كسي باشيم؟ به صورت كلي اصلا چيزي به عنوان نيروي مخالف در داستان وجود ندارد كه شخصيت يا گروهي از شخصيت‌ها بخواهند با آن مقابله كنند و از دل اين مقابله‌ موقعيت‌هاي دراماتيك به وجود آيد. به عبارتي شخصيت‌ها تكليف‌شان با خودشان مشخص نيست، نمي‌دانند چه مي‌خواهند كه بر سر آن دست به كنش بزنند و مسيري را بپيمايند همچنين لزوم دنبال كردن داستان شخصيت براي مخاطب مشخص نيست. به همين علت مخاطب از خود مي‌پرسد من چرا بايد داستان اين شخصيت را دنبال كنم؟ چه جذابيت و گيرايي در اين شخصيت وجود دارد؟ داستان قرار است چه چيزي به من بگويد؟ و پاسخ تمام اينها يك كلمه است. هيچ. جهان فيلم آنقدر رها و سرگردان است كه گويي فيلم به يك دورهمي بي‌هدف تبديل شده است. به صورت كلي گيج‌گاه در دنياي ذهني نويسنده شايد معنا يا بيانگر احوالي باشد. اما در واقعيت نه اتمسفري خلق مي‌كند، نه حسي برمي‌انگيزاند و نه هيچ چيز ديگري را القا مي‌كند. زيرا ضرورت و لزوم هيچ عنصري را بر مخاطب مشخص نمي‌كند. به عبارتي عنصر عليت در فيلم وجود خارجي ندارد. به صورت كلي گيج‌گاه يك هيچ بزرگ است. از سوي ديگر ارجاعات سينمايي موجود در فيلم نيز مانند الواري روي آب هستند. هيچ كاركردي ندارند و اصلا ضرورت وجودشان درك نمي‌شود. ارجاع در سينما بايد كاركرد دراماتيك و ضرورت معنايي داشته باشد. اينكه يك صحنه را بازسازي كنيم يا به صورت مسلسل‌وار از نام‌ فيلم‌هاي ديگر استفاده كنيم نه تنها ارجاع نيست بلكه تنها فيلم را چندپاره و بي‌معنا مي‌كند. پرسشي كه مي‌تواند قضيه را بهتر روشن كند اين است كه اگر جاي يك فيلم از فيلم ديگري نام برده مي‌شد، اتفاقي مي‌افتاد؟ پاسخ خير است. بنابراين ارجاع درست عمل نكرده است. زيرا ارجاع زماني صحيح، درست و بجاست كه اگر آن را حذف كنيم، فيلم تا حدود زيادي معناي خود را از دست بدهد. در يك كلام مي‌توان گفت گيج‌گاه حتي توالي رويداد هم ندارد كه موقعيتي را از يك به دو برساند بلكه توالي صحنه‌هايي است كه تنها كنار يكديگر چيده شده‌اند. فيلم حتي ضددراماتيك هم نيست! از اين منظر هيچ تفاوتي با اين ندارد كه دوربين را به دست يك شخص عامي بدهيم و انتظار داشته باشيم اثري دراماتيك خلق كند. 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون