• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4886 -
  • ۱۳۹۹ شنبه ۲۳ اسفند

رييس‌جمهور امريكا به اعتماد عمومي نياز دارد

سياست خارجي بايدن در خدمت طبقه متوسط

مترجم: هديه عابدي

ايالات متحده مي‌تواند نقش خود در جهان را به گونه‌اي ايفا كند كه به خانواده‌هاي قشر كارگر كمك شود، اما لازم است براي رسيدن به برخي اهداف بلندمدت‌تر، به شكلي انتزاعي‌تر عمل كرد. هر رييس‌جمهوري به يك استراتژي كلان نياز دارد؛ اين استراتژي متشكل است از يكسري اصول و اولويت‌ها كه سياست يك كشور در جهان پرآشوب را هدايت مي‌كند. براي ابرقدرت‌ها كه مجبورند در برخورد با مشكلات نامحدود جهان، از منابع محدود استفاده كنند، مهم است كه استراتژي كلان چه مسير و نظمي را به وجود مي‌آورد.

دولت جو بايدن براي اعلام استراتژي كلان پيشنهادي خود وقت را تلف نكرده است؛ استراتژي بايدن «سياست خارجي در خدمت طبقه متوسط» است.
جيك ساليوان، مشاور امنيت ملي بايدن، مي‌گويد اين ايده قرار است محور اصلي نقش امريكا در جهان باشد. هر كاري كه در حوزه سياست خارجي و امنيت ملي انجام مي‌دهيم با يك متر و معيار اساسي سنجيده مي‌شود: اينكه آيا اين اقدام باعث بهتر، امن‌تر و راحت‌تر شدن زندگي خانواده‌هاي طبقه كارگر مي‌شود؟ سياست خارجي در خدمت طبقه متوسط محصول تلاش‌هاي فكري پايدار اعضاي دولت جديد امريكاست. اين استراتژي روي مسائل مختلف- از سياست اقتصاد خارجي گرفته تا «جنگ‌هاي بي‌پايان» در افغانستان و خاورميانه- اثر مي‌گذارد. ريشه اين مفهوم در‌ پذيرفتن اين مساله است كه پيروزي در مهم‌ترين رقابت عصر حاضر، يعني تقابل ميان امريكا و چين، نيازمند تقويت بنيان‌هاي داخلي قدرت امريكاست. مهم‌تر از همه اينكه اين استراتژي نمايانگر شيوه پاسخگويي بايدن به پرسش اساسي است كه در مورد امريكا مطرح مي‌شود: اينكه آيا اين كشور مي‌تواند سنت بين‌الملل‌گرايي مبتني بر عقلانيت و ليبرال‌دموكراسي خود را در برابر نيروهاي تهاجمي يك‌جانبه‌گرايي و پوپوليسم ليبرال كه در دوره رياست‌جمهوري دونالد ترامپ شاهدش بوديم، حفظ كند؟ با اين حال سياست خارجي در خدمت طبقه متوسط با برخي مشكلات جدي نيز روبرواست. در حال حاضر برخي معتقدند بايد براي اثربخش‌تر شدن رقابت با چين اقدامي فوري ترتيب داد و برخي ديگر مي‌گويند امريكا بايد رويكردي صبورانه و درازمدت را در پيش گيرد تا اعتماد و اطمينان طبقه متوسط را احيا كند. اكنون بين اين دو دسته تنش جدي وجود دارد و اينكه پيش از اتخاذ هر تصميم مهمي بخواهيم آثار آن را روي طبقه متوسط ارزيابي كنيم، اين خطر را به همراه دارد كه بعدا نتوان از اين استانداردي كه به وجود مي‌آيد تبعيت كرد. سياست خارجي در خدمت طبقه متوسط بايد جدي گرفته شود. اما اگر در حد حرف باقي بماند، قطعا عملي نخواهد شد.
وقتي ترامپ روي كار آمد، استراتژي «اول امريكا» او چيزي بيشتر از يك شعار نبود. در عوض اعضاي تيم بايدن در بخش عمده‌اي از چهار سال رياست‌جمهوري ترامپ مشغول تدوين ايده «سياست خارجي در خدمت طبقه متوسط» بودند.
اين مفهوم با سياست اقتصادي خارجي آغاز مي‌شود. توافق‌هاي تجاري چندجانبه كه عمدتا بر ايجاد بازار تمركز دارند، فعلا از بين گزينه‌ها حذف مي‌شوند، حداقل تا زماني كه دولت بتواند در داخل روي طبقه متوسط سرمايه‌گذاري كند. بايدن در عوض به پناهگاه‌هاي مالياتي، نوسانات ارزش دلار، سياست‌هاي تجارتي بي‌رحمانه، فساد فراملي و شكاف‌هاي قانوني مي‌پردازد كه زمين بازي جهان را به نفع ثروتمندان و به ضرر خانواده‌هاي طبقه كارگر عوض مي‌كنند. ساليوان مي‌گويد: ما قصد نداريم جهان را براي سرمايه‌گذاري چندمليتي امن‌تر كنيم، بلكه مي‌خواهيم اينجا در داخل امريكا شغل ايجاد كنيم و حداقل دستمزد را بالا ببريم.
دوم اينكه دولت بايدن تلاش مي‌كند سياست خارجي را بر مسائلي متمركز كند كه مستقيما روي رأي‌دهندگان تأثير مثبت مي‌گذارد. در جهان پساكرونا، اين بدان معناست كه امريكا مي‌خواهد منابع بيشتري را صرف جلوگيري از پاندمي و واكنش به آن كند، با تهديدهاي سايبري بجنگد، از سيستم‌هاي انتخاباتي در برابر مداخله خارجي دفاع كند و به چالش بزرگ گرمايش زمين بپردازد؛ چالشي كه هم ابعاد زيست‌محيطي دارد و هم ابعاد اقتصادي. دولت بايدن معتقد است تنها راه ارايه واكنشي قاطع و پايدار به ترامپيسم اين است كه نشان دهيم مشاركت جهاني منجر به نتايج محسوس مي‌شود. سوم اينكه استراتژي بايدن با هدف ايجاد توازن دوباره و سنجش دقيق نحوه مصرف منابع امريكا تدوين شده است. دولت ممكن است اعتبارات توسعه و ديپلماسي را افزايش دهد، بودجه نظامي را تا حدي كم كند، تعهدات نظامي امريكا را كه پس از يازده سپتامبر افزايش يافته بود، كاهش دهد و تنها گروه كوچكي از نيروهاي ضد تروريسم را براي مقابله با تهديد شبه‌نظاميان در منطقه حفظ كند. بايدن معتقد است جنگ‌هاي بي‌پاياني كه ذخاير امريكا و جان نظاميان اين كشور را گرفته جايي در سياست پايدار ندارد.
چهارم اينكه سياست بايدن شامل سرمايه‌گذاري داخلي قابل توجه به منظور بهبود رقابت‌پذيري امريكا و تقويت طبقه متوسط خواهد بود. افزايش بودجه آموزش عالي، تحقيق و توسعه، انرژي پاك، زيرساخت‌هاي فيزيكي و فناوري‌هاي مهم ژئوپليتيكي از نيمه‌رساناها گرفته تا هوش مصنوعي احتمالا در دستور كار دولت امريكا قرار مي‌گيرد. در اين حوزه‌ها و ديگر بخش‌هايي كه در آن وابستگي به زنجيره‌هاي عرضه چيني بيش از حد خطرناك است، امريكا تلاش مي‌كند خط توليد را به داخل خاك خود بازگرداند. بر اساس اين ديدگاه، ايجاد «موضع قدرت» در داخل باعث مي‌شود امريكا در جهان جذاب‌تر و بانفوذتر شود.
پنجم اينكه دولت بايدن در مورد رقابت ميان قدرت‌هاي بزرگ جهان، رويكردي خردمندانه را در نظر گرفته است. امريكا نبايد اجازه دهد چين نظام بين‌الملل را دگرگون كند و اين مساله دلايل متعددي دارد، از جمله اينكه رفتار اقتصادي بي‌رحمانه و تهاجمي چين بر صنايع امريكا فشار شديدي وارد مي‌كند. اما تقابل كامل ميان دو كشور مي‌تواند به اقتصاد جهان شوك وارد كرده و آن را مختل كند و در عين حال خطر تقابل نظامي را نيز بالا ببرد. بنابراين امريكا بايد روي فشار اقتصادي و ديپلماتيك چندجانبه‌اي تمركز كند كه براي تغيير رفتار پكن لازم است و همزمان جلوي نفوذ و تهاجم چين را بگيرد. آنتوني بلينكن، وزير خارجه بايدن، مي‌گويد رابطه امريكا و چين هر وقت لازم باشد رقابتي؛ هر گاه امكانش باشد مشاركتي و هر وقت لازم باشد خصمانه خواهد بود.
آخرين و مهم‌ترين نكته اينكه دولت جديد امريكا محافظت از منافع طبقه متوسط را يك منشور فكري مي‌داند كه همه تصميمات استراتژيك قرار است از فيلتر آن عبور كند. بايدن مي‌گويد: هر كاري كه مي‌كنيم بايد خانواده‌هاي كارگر امريكا را در نظر داشته باشيم. اگر اين رويكرد كمي افراطي به نظر مي‌رسد به اين خاطر است كه سه بحران مرتبط با يكديگر باعث شده ملت امريكا در موقعيت جديد و خطرناكي قرار بگيرند.
نخست بحران روابط ميان قدرت‌هاي جهان است. دولت بايدن معتقد است امريكا بايد براي رقابت بلندمدت با چين برنامه‌ريزي كند و تعريفش از اين رقابت عمدتا مبتني بر تقابل ميان دموكراسي و استبداد است. به گفته بايدن، اكنون اين پرسش در جهان به وجود آمده كه كدام يك از اين دو نظام برتر از ديگري است. بازسازي طبقه متوسط براي پيروزي در نبرد ايدئولوژيك بسيار حياتي است، چرا كه نشان مي‌دهد «نظام دموكراسي هنوز هم مي‌تواند منافع مردم را به‌طور كامل تأمين كند». به همين ترتيب، سرمايه‌گذاري در نوآوري امريكايي و بازسازي پايگاه صنعتي قرن بيست‌ويكم يكي از پيش‌شرط‌هاي برتري بر چين در حوزه‌هاي اقتصاد و فناوري است. بحران بعدي، بين‌الملل‌گرايي امريكايي است. انتخاب ترامپ نشان داد بخش عظيمي از رأي‌دهندگان ديگر اعتقاد ندارند كه سياست خارجي امريكا در خدمت منافعشان است. بلينكن اخيرا اذعان داشت: افرادي مثل من كه در حوزه سياست خارجي فعاليت مي‌كنند نتوانسته‌اند نيازها و آرزوهاي مردم امريكا را همواره مد نظر قرار دهند.
مخالفان معتقدند راهبرد جهاني‌سازي تنها به نخبگان و شركت‌هاي چندمليتي سود رسانده و براي كارگران توليدكننده‌اي كه شغل خود را در برون‌سپاري و رقابت خارجي از دست دادند، هيچ منفعتي نداشته است. برخي برآوردها نشان مي‌دهد ورود چين به سازمان تجارت جهاني باعث شد 2 ميليون شغل در امريكا از بين برود. جنگ‌هاي پس از يازده سپتامبر منابع امريكا را تخليه كرد و جان هزاران نفر را گرفت، در حالي كه استراتژي امريكا مبتني بر مفاهيم انتزاعي چون «نظم بين‌المللي ليبرال» بود كه كوچك‌ترين ارزشي براي اكثريت مردم امريكا نداشت. 
ترامپ با استفاده از همين مساله سياست خارجي امريكا پس از جنگ سرد را محكوم كرد و آن را پروژه نخبگان فاسد ناميد. با اينكه اظهارات ترامپ تركيبي از دروغ و حقيقت بود، اما به‌شدت در جامعه با استقبال روبرو شد. اگر جانشينان ترامپ نتوانند سياست خارجي امريكا را به رفاه طبقه متوسط پيوند دهند، امريكايي‌ها بار ديگر شاهد يك‌جانبه‌گرايي خشني خواهند بود كه در نهايت اعتبار ديپلماتيك امريكا و نفوذ جهاني اين كشور را از بين مي‌برد.
آخرين بحران، دموكراسي امريكايي است. نظريه تيم بايدن اين است كه انفجار نابرابري داخلي در دهه‌هاي اخير كه بخشي از آن به سياست جهاني‌سازي ارتباط دارد، اين حس را در ميان مردم به وجود آورده كه نظام انتخاباتي امريكا سالم نيست. همچنين اين مساله باعث فروپاشي همبستگي داخلي شده و خلأيي را به وجود آورده كه با احساسات قبيله‌اي و تظلم‌خواهي قومي و فرهنگي پر شده است. تنها با عمل به وعده «امريكا براي اعضاي طبقه كارگر و متوسط» است كه مي‌توان با اين حس خودبيگانه‌پنداري مقابله كرد؛ حسي كه به عوام‌فريبان قدرت مي‌دهد بدون تعهد به هنجارهاي ليبرال، مردم را فريب دهند. سياست خارجي در خدمت طبقه متوسط از اساس بخشي از تلاشي وسيع‌تر براي تقويت دموكراسي در برابر خطراتي است كه در دوران ترامپ هويدا شد. بين‌الملل‌گرايي امريكا و دموكراسي در اين كشور به‌شدت در خطر هستند. برتري در رقابت با چين نيز نيازمند موج جديدي از سرمايه‌گذاري و اصلاحات داخلي است. امريكا با سرمايه‌گذاري در ساخت بزرگراه‌ها و زيرساخت‌هاي حمل و نقل، ايجاد بهترين نظام دانشگاهي جهان، تأمين سخاوتمندانه بودجه تحقيقات علوم پايه و مقابله با تبعيض حكومتي توانست از چالش جنگ سرد قبلي در جهت بهبود خود در داخل استفاده كند. موفقيت در جنگ سرد جديد نيز نيازمند فتح قله‌هاي نوآوري در فناوري و اثبات اين مساله است كه دموكراسي مي‌تواند چالش‌هاي جهان مدرن را حل كند. ديگر مولفه‌هاي سياست بايدن نيز اميدواركننده‌اند. برخورد قاطع با پناهگاه‌هاي مالياتي و حمله به فساد فراملي اقدامات مهمي هستند كه نه فقط در افزايش برابري داخلي، بلكه در مقابله با پول كثيفي كه به رقباي مستبد امريكا مي‌رسد تأثيرگذارند. احياي رهبري امريكا در مقابله با چالش گرمايش زمين يكي از اولويت‌هاي داخلي است كه نمي‌گذارد چين از اين مساله در محافل ديپلماتيك به عنوان سلاحي عليه امريكا استفاده كند. امريكا با بازگرداندن خطوط توليد به داخل خاك خود نه فقط سرمايه‌گذاري داخلي را افزايش مي‌دهد، بلكه به تقويت قدرت راهبردي امريكا در برابر رژيم پكن كه بي‌رحمانه از نقاط آسيب‌پذير ناشي از اين وابستگي بهره مي‌برد كمك مي‌كند.
به علاوه، به لطف كرونا اكنون هر دو حزب امريكا موافق استفاده از منابع ديپلماتيك، اطلاعاتي و سلامت عمومي به منظور شناسايي و مقابله با پاندمي‌هاي آينده هستند و امريكا بايد با دقت مشاركت نظامي خود در منطقه خاورميانه و شمال آفريقا را مورد ارزيابي قرار دهد.
اگر توجه به منافع طبقه متوسط با ديگر اولويت‌ها در تضاد باشد، انجام آن بسيار دشوار خواهد بود. سياستي كه صرفا مبتني بر حمايت از طبقه متوسط باشد، ممكن است فروش سلاح به حاكمان مستبد عرب را به حداكثر برساند، چرا كه اين امر شغل‌هاي زيادي را براي كارگران امريكايي به وجود مي‌آورد. با اين حال، دولت بايدن به دلايل راهبردي و بشردوستانه به دنبال محدود كردن فروش سلاح به عربستان سعودي و امارات متحده عربي است. به همين ترتيب بحث مقابله با تغييرات آب و هوايي نيز مي‌تواند در درازمدت امنيت اقتصادي طبقه متوسط را افزايش دهد، اما اگر جرات داريد اين را به كارگراني بگوييد كه قرار بود در پروژه ساخت خط لوله كي‌استون كار كنند، اما اكنون اين پروژه به دلايل زيست‌محيطي لغو شده است.
دولت بايدن به خوبي درك مي‌كند كه همه‌چيز به بحث اعتماد بستگي دارد. اگر رهبران امريكا ثابت كنند منافع طبقه متوسط همواره براي‌شان در اولويت است، آن وقت امريكايي‌ها نيز از سياست‌هاي بخصوصي كه انتزاعي يا هزينه‌بر به نظر مي‌رسند، حمايت مي‌كنند. اين فرمولي بود كه كمك كرد اتفاق نظر در دوران جنگ سرد به نتيجه برسد.  سوال اينجاست كه آيا بايدن مي‌تواند اعتماد لازم براي انجام سريع اقدامات ضروري را به وجود بياورد يا اين ايده كه هر تصميمي بايد با در نظر گرفتن منافع طبقه متوسط اتخاذ شود در حد يك حرف و تله لفظي باقي مي‌ماند. بازيابي اعتماد طبقه متوسط ماموريت خطيري است كه قطعا انجام آن زمان‌بر است. احياي نقش رهبري امريكا در جهاني رو به افول كاري است كه نبايد در انجام آن تعلل كرد.منبع: بلومبرگ

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون