آشتي با آكادميا
محسن آزموده
موسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران يا آن طوركه بين علاقهمندان به فلسفه در ايران مشهور است، انجمن حكمت، نوروز امسال كار جذاب و جالبي كرد، در طول عيد درهاي حياط و دو تا از ساختمانهايش را باز كرد تا همگان بتوانند از باغ زيبا و پردار و درخت و ساختمانهاي قديمي و جذاب اين مجموعه بازديد كنند. از قضا اين اقدام پسنديده با استقبال خوب مخاطبان همراه شد. بسياري براي گشت و گذار و تماشا به موسسه رفتند و خبر اين رويداد نيز همه جا و به خصوص در فضاي مجازي و شبكههاي اجتماعي به عنوان يك رويداد مثبت منتشر شد.
«انجمن پادشاهي حكمت و فلسفه ايران» قريب به نيم قرن پيش در سال 1353 به همت سيد حسين نصر تاسيس شد. به اين منظور دكتر نصر با كمك دفتر مخصوص فرح سه خانه متعلق به عصر پهلوي اول را خريداري و با هم يكي كرد. خانهها پايينتر از چهارراه پهلوي (وليعصر كنوني) نبش خيابان نوفل لوشاتو واقع شدهاند، يكي خانه دكتر سعيد مالك ملقب به لقمانالملك كه در سال 1314 توسط استاد علي معمار باشي احداث شده و ديگري خانهاي در مجاورت آن كه در سال 1315 توسط علي اتحاديه احداث و در سال 1334 به داوود القانيان واگذار شده است. خانه سوم متعلق به آقاي شكوهي است و نسبت به دو خانه اول جديدتر است و به لحاظ معماري ويژگيهاي متمايزي ندارد. ساختمانهاي قديمي با ذوق و سليقه سنتگرايانه دكتر نصر مرمت و براي فعاليتهاي پژوهشي و آموزشي مناسبسازي شدند.
محوطه آزاد بين ساختمانها هم درختكاري شد و اكنون باغ پردار و درخت و زيبايي را تشكيل ميدهد، با يك آلاچيق و يك مسجد كوچك. فضايي ايدهآل و جذاب براي قدم زدن و گپ و گفت فلسفي، وسط تهران، محصور به ديوارهايي بلند. انگار نه انگار كه چند ده متر آن سوتر، چهارراه امير اكرم هياهوي سرسامآور ماشينها و دستفروشها و رهگذران، همه جا را پر كرده و احتمالا تنها چيزي كه به ذهن هيچ كس خطور نميكند، فلسفه افلاطون و هگل و ملاصدراست! البته حدود سال 1390در اقدامي ناخوشايند، يكي از خانههاي قديمي روبهروي موسسه را در خيابان كم عرض شهيد آراكليان كوبيدند و به جايش يك ساختمان تجاري هشت طبقه بنا كردند. اين موضوع با واكنش دكتر غلامرضا اعواني رييس وقت موسسه و برخي از اساتيد آنجا همراه شد، اما مثل روز روشن است كه اعتراضها به نادرست بودن ساخت و سازهايي اينچنين در حريم بنايي تاريخي- فرهنگي به جايي نميرسد.
كار مردم پسندانه و خوشايند اهل فلسفه، تنها اين نيست كه علاقهمندان ميراث فرهنگي يا دوستداران فلسفه، لختي فرصت مييابند تا در بهار دلكش باغي طربانگيز و بناهايي نسبتا قديمي با معماري زيبا و دلنشين را تماشا كنند و لحظاتي را فارغ از سر و صداي بيرون در آرامش سپري كنند. اين اقدام كه اميدواريم تكرار شود و تداوم يابد، همچنين فرصتي فراهم ميآورد براي آشتي دادن عموم با محيطهاي زيباي آكادميك و علمي- پژوهشي و احيانا تشويق و تحريض كودكان و نوجوانان به علم و دانش و به خصوص فلسفه.
واقعيت آن است كه نگاه حاكم بر جامعه ما نسبت به فضاها و محيطهاي علمي و آكادميك، همان نگرش رايج بسته پادگاني و امنيتي است. همان رويكردي كه در گذشته نسبت به پاركها و بوستانها وجود داشت و دورتادور آنها را محصور ميكرد و عبور و مرور به آنها را محدود. جلوي در همه محوطههاي دانشگاهي و آكادميك ما، به خصوص آنها كه قدمت و سابقهاي ديرينه دارند، مثل دانشگاه تهران يا دانشگاه تربيت معلم، نگهبانهايي سختگير نشستهاند و به هيچ كس جز كساني كه كارت شناسايي مرتبط داشته باشند، يعني استاد يا دانشجو يا كارمند يا ... باشند، اجازه ورود نميدهند. اين در حالي است كه بسياري از دوستاني كه به ويژه در كشورهاي اروپايي زندگي يا تحصيل ميكنند، از باز بودن در محوطههاي دانشگاهي و امكان بازديد آنها توسط عموم علاقهمندان سخن ميگويند. ديدار از فضاهايي پر شور و نشاط كه جواناني پرانرژي و انگيزهمند در آنها آمد و شد ميكنند و اهدافي مثبت و مفيد دارند، به بازديدكنندگان، به ويژه براي كودكان و نوجوانان بسيار مفيد و آموزنده است.
اين مساله به ويژه زماني كه فضاي آكادميك مزبور قديمي و از نظر معماري متمايز باشد، اهميت بيشتري مييابد. در سالهاي اخير كه بسياري از فضاهاي دانشگاهي به ساختمانهايي معمولي بدل شدهاند و براي واحدهاي دانشگاهي از فضاهاي اداري- تجاري استفاده ميشود، ديدار از محوطههاي زيبا و چشم نواز پرديس مركزي دانشگاه تهران يا انجمن حكمت و فلسفه، بسيار انگيزه بخش است. يكي از برانگيزانندهترين خاطرات كودكيام، مربوط به روزهايي است در دهه شصت كه با پدرم براي نماز جمعه به دانشگاه تهران ميآمديم و من زماني كه او مشغول به نماز ميشد، جلوي دانشكدهها يا كتابخانه مركزي دانشگاه قدم ميزدم و با شگفتي و تعجب به ستونهاي بلند و ديوارهاي قديمي و تنديس فردوسي در آستانه دانشكده ادبيات خيره ميشدم و با همان عقل كودكي از خودم ميپرسيدم كه يعني در اين بناها چه خبر است و چه كار ميكنند؟ سالهاي بعد يكي از آرزوهايم راه يافتن به آن معبد دانش و قدم زدن در پارك فرح بخش دانشگاه تهران بود.