• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4907 -
  • ۱۴۰۰ سه شنبه ۳۱ فروردين

دو تا چشم رطب داري

جابر تواضعي

تن‌لرزه و مورمور صحنه‌هايي كه در روستاي كپرنشين آب‌كوهي ديده‌ايم، در تمام مسير برگشت، توي تن‌مان است. چند تا از بچه‌ها دوباره تلاش مي‌كنند با نمك ريختن و مثلا استندآپ حال و هواي اتوبوس را عوض كنند كه نمي‌شود. پيشنهاد مي‌دهم آواز بخوانيم. مقبول مي‌افتد. عيبش اين است كه در كشور ما پيشنهاددهنده‌ هميشه بايد نمونه اول كار را خودش ارايه كند. با نيت حركت اعتراضي نسبت به رويكرد هژمونيك آقاي شيرين‌كار و شركا قبول مي‌كنم و مي‌خوانم: «دو تا چشم رطب داري/ از عشق هميشه تب داري...» مورد توجه حضار قرار مي‌گيرد يا اين‌طور وانمود مي‌كنند. ولي بندگان خدا از گروه فشار حساب مي‌برند و كسي جرات نمي‌كند ادامه‌دهنده راهي باشد كه من معبرش را باز كرده‌ام.
خسته و كوفته مي‌رسيم جاسك. اقامت‌مان جايي است به نام هتل دريا كه براي نيروي دريايي ارتش است. كلمه هتل كمي به تنش زار مي‌زند، ولي حالا كه سردرش نوشته‌اند هتل، ما هم مي‌گوييم هتل؛ خوبيت ندارد. تا براي جبران خستگي مسير دوازده ‌ساعته دراز مي‌كشيم، صدا مي‌زنند براي شام. ولي شام بهانه‌اي است براي شنيدن سخنان يك امير دريادار اصفهاني در اهميت نقش دريا، قدرت و عظمت نيروي دريايي، نقش دريانوردي در اقتصاد كشور در قديم و مقايسه‌اش با الان. اينكه از ۳۷ وسيله دريانوردي، ۲۷ وسيله اختراع ايراني‌هاست. ما كه زماني كانال سوئز را حفر كرده‌ايم و سرآمد دريانوردي كل دنيا بوده‌ايم، حالا از خودمان عقب افتاده‌ايم. بدجوري هم عقب افتاده‌ايم. 
اتوبوس قبلي انگار به درد ادامه نمي‌خورد. با يك اتوبوس تروتميز‌ و تازه‌نفس‌ در جاسك دوري مي‌زنيم كه سه طرفش درياست. تويش پرنده پر نمي‌زند، ولي سر و وضعش از شهرهاي قبلي خيلي بهتر است. انگار هر چي از شرق به سمت مركز مي‌آييم و از مرز دور مي‌شويم، اوضاع بهتر مي‌شود. از جلوي تلگرافخانه انگليسي‌ها رد مي‌شويم كه بدون استفاده و متروك‌‌ رها شده به امان خدا. كلا بسامد واژه «متروك» در اين سفر بالاست. به ‌هر حال بخشي از تاريخ اين مملكت در همين تلگرافخانه رقم خورده و حالا مي‌تواند يك جاذبه توريستي باشد. نبايد صورت مساله را پاك كرد. گمانم براي رهايي از شرايط فعلي، راهي نداريم جز بازانديشي در گذشته و پيدا كردن نقاط قوت و ضعف. 
از جلوي فرودگاه جاسك هم رد مي‌شويم. راهنما توضيح مي‌دهد كه فرودگاه هيچ كم و كسري ندارد جز هواپيما! فعلا تنها استفاده‌اش استفاده‌هاي شخصي و نظامي است. فكر مي‌كنم از اين فرودگاه‌ها در كشور زياد داشته باشيم. يكي‌اش كاشان خودمان است. از جلوي دانشگاه آزاد هم رد مي‌شويم. خداوندا! استاد، هيچي؛ بالاخره از بين فارغ‌التحصيلان همين دانشگاه آزاد خيلي‌ها هستند كه به قول مولوي در اژدهاكشي استاد شده‌اند و چون اژدهايي براي كشتن نيست، مي‌آيند به ديگران اژدهاكشي درس بدهند. ولي جدي‌جدي كسي هست كه براي درس خواندن، آن هم در دانشگاه آزاد، بلند شود و بيايد جاسك؟! 
كپرنشيني اينجا هم هست. جابه‌جا بز‌هاي‌شان كه شبيه بزهاي افغاني هستند، دارند قاتي آت‌وآشغال‌ها دنبال يك لقمه قوت لايموت مي‌گردند. بعد مي‌رويم ساحلي كه بهش مي‌گويند دماغه يا نوك جاسك و چند تا عكس مي‌گيريم. خرچنگ‌ها كنجكاوي بچه‌ها را تحريك مي‌كنند و برشان مي‌دارند كه آنها را از نزديك ببينند. بعد تا مي‌گذارندشان زمين، از بغل كج‌كج مي‌دوند و چهار نعل فرار مي‌كنند. 
ادامه دارد

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون