• ۱۴۰۳ شنبه ۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4914 -
  • ۱۴۰۰ چهارشنبه ۸ ارديبهشت

تراژدي دلي اسكندر

مرتضي ميرحسيني

اگر تاريخ كشورمان را كتابي قطور ببينيم در آن فصل‌هايي هست كه كمتر كسي آنها را مي‌خواند و حتي از وجودشان اطلاع دارد. يكي از اين فصل‌ها، دوره زندگي اسكندربيگ قراقويونلو است كه در مقطعي از سال‌هاي منتهي به دوران صفوي، موسوم به عصر تركمان‌ها مي‌زيست و حدود دو دهه بر بخش‌هاي وسيعي از غرب ايران حكومت كرد. آن زمان تيموريان بر نواحي شرقي ايران سيطره داشتند و براي تسخير نواحي غرب مي‌كوشيدند. اسكندر يكي از 5 پسر قرايوسف تركمان بود و جنگ و رقابت با تيموريان را از پدرش به ارث برد. به بي‌باكي و زورِ بازو شناخته مي‌شد و به نوشته برخي منابع تاريخي، شجاع‌ترين و قوي‌پنجه‌ترين جنگجوي زمان خودش بود. البته ويژگي‌هاي لازم براي فرماندهي و سياست‌ورزي را نداشت و بسيار عجول و بي‌تدبير بود. به قول عبدالحسين زرين‌كوب:«تندخويي، شتابكاري و سبك‌سري بر احوالش حاكم بود. بعضي از اهل عصر او را ديوانه خواندند- دلي اسكندر- كه ظاهرا اين نام آيينه سيماي واقعي او بود.» براي حفظ قلمرو خود-كه آذربايجان مركز آن بود-  چند بار با شاهرخ تيموري جنگيد و هر بار شكست خورد اما باز به صحنه برگشت و آنچه از دست داده بود را پس گرفت. تا زماني كه برادرانش مطيع و متحد او بودند، زور شاهرخ تيموري به او نمي‌رسيد و در حذفش ناكام مي‌شد. حتي مي‌گويند بيشتر فرماندهان سپاه شاهرخ از ترس اسكندر از جنگ در آذربايجان و پذيرش امارت آن نواحي طفره مي‌رفتند. اما بعد شرايط تغيير كرد. به نوشته حسين ميرجعفري در كتاب تاريخ تيموريان و تركمانان «شاهرخ به‌رغم پيروزي‌هايي كه به دست آورد، پي برد كه قادر به از ميان برداشتن حكومت قراقويونلوها نخواهد بود. پس درصدد برآمد از رقابت و منازعات ميان فرزندان قرايوسف استفاده كند؛ لذا به برادران اسكندر اعلام كرد در صورتي كه(به اسكندر پشت كنند و به جايش) او را به عنوان متبوع و شهريار خود به رسميت بشناسند، آنها را حكمران همان منطقه‌اي كه هستند، باقي خواهد گذاشت.» چنين بود كه اسكندر تنها ماند و بسياري از اقوام و متحدانش را- به نفع شاهرخ- از دست داد. اما باز، نه تسليم شد و نه از ادعاهايش چشم پوشيد.گاهي در جنگ‌ها پيروز مي‌شد و گاهي شكست مي‌خورد اما كسي در نبرد تن به تن حريف او نبود و مي‌گويند دليرترين مردان هم از مقابلش مي‌گريختند. حتي چند بار به تنهايي، صف انبوه دشمنانش را شكست و از مهلكه جان به در برد. البته مردي مستبد بود و حادثه به حادثه، عده بيشتري را از خود مي‌راند و حلقه اطرافيانش مدام كوچك‌ و كوچك‌تر مي‌شد. سرانجام در جنگ با يكي از برادرانش در قلعه‌ النجق(در نخجوان) به محاصره افتاد و همانجا كشته شد اما نه به دست دشمنانش كه در ماجرايي تلخ و خانوادگي. يكي از پسرانش به نام قباد عاشق يكي از زنان او به نام ليلا شده بود و اين دو كه باهم سر و سرّي پيدا كرده بودند براي قتل اسكندر دست به يكي كردند. «شبي از شب‌ها آن زن شمشير و خنجر شوهر را از او پنهان كرد و بدين‌ترتيب قباد به دستياري آن زن و 40 تن از امرا، شبي كه اسكندر در بسترش خفته بود، او را به قتل رساندند.» اسكندر به سال 817 خورشيدي در چنين روزي كشته شد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون