• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4919 -
  • ۱۴۰۰ چهارشنبه ۱۵ ارديبهشت

ايدئولوژي و هژموني فرهنگي

مهدي انصاري

ماركسيسم كه در اصل نتيجه همكاري مستمر كارل ماركس و فريدريش انگلس بوده است از جنبه‌هاي مختلف به مثابه يك نظريه اقتصادي، يك نظريه انقلابي، يك فلسفه تاريخ و يك جامعه‌شناسي سرمايه‌داري توصيف مي‌شود. با اين حال با نفوذ ماركسيست‌هاي غربي قرن بيستم همچون گرامشي، گئورگ لوكاچ، لوئي آلتوسر، ريموند ويليامز، فردريك جيمسون و‌تري ايگلتون، امروزه ماركسيسم به مثابه يك نظريه فرهنگي بلندپروازانه و فراگير سر برافراشته است تا از عهده توضيح آفرينش‌هاي ادبي و هنري در پيوند با توليد و مصرف سرمايه‌داري برآيد. از اين ميان آنتونيو گرامشي با تاكيد بر مفهوم «هژموني» امكان مهمي پيش روي مطالعات فرهنگي گشوده است.  متفكران بسياري، مفهوم هژموني(hegemony) را كه در انديشه سياسي آنتونيو گرامشي مطرح شده است، در جايگاه مفهوم مركزي براي مطالعات فرهنگي ملاحظه كرده‌اند؛ زيرا به‌زعم ايشان، نظريه هژموني، نه تنها بهترين راه بلكه تنها راه براي خروج از «بحران معرفت‌شناسانه‌اي» است كه مطالعات فرهنگي معاصر به آن گرفتار آمده است. مفهوم «هژموني» ابزاري است كه از طريق آن مي‌توان پيوندهاي جامعه و ادبيات را تبيين كرد. تبييني كه مستلزم نگرشي نقادانه بوده و از جانب گرامشي نيز اتخاذ شده است. او با ديدي انتقادي به هنر و ادبيات روزگارش مي‌نگرد و آن را متهم مي‌كند كه تاكيد بر ايجاد تصور «تماميت معنايي» اثر گذاشته است. هدف اصلي اين نقد به چالش كشيدن رضايتي است كه چنين تصوري در مخاطبان از طريق سرسپردگي به موقعيت كنوني آفريده است؛ رضايتي ناهمسو با آن آگاهي اجتماعي كه به ضرورت دگرگون‌سازي شرايط منجر مي‌شود. اين امر به بازتوليد وضع موجود مي‌انجامد، وضعيتي كه سرمايه‌داري استمرار مي‌يابد و اين استمرار نتيجه هژموني ايدئولوژيك است. به همين دليل است كه فروپاشي سرمايه‌داري و نظم حاكم نه در گرو بحران‌هاي اقتصادي بلكه تنها ناشي از درهم شكستن هژموني ايدئولوژيك طبقه مسلط خواهد بود.  اساسا هژموني فرآيندي است كه طي آن طبقه مسلط به شيوه‌اي اخلاقي و فكري جامعه را هدايت و كنترل مي‌كند. هژموني به تمام شيوه‌هايي دلالت مي‌كند كه قدرت سياسي با توسل به رويه‌ها و كاركردهاي نهادهاي معمول خودش را مصون مي‌كند. بر اين اساس، هژموني فرآيندي است كه در آن افراد از طريق آموزش در مسير توافق و همكاري قرار مي‌گيرند تا احساس ضرورت و جبري جاي خود را به احساس آزادي دهد، آزادي‌اي حاصل از ابزارهاي طبقه مسلط كه سوژه‌هاي به اصطلاح آزاد را مطابق با تكامل پيوسته دستگاه اقتصادي توليد، قالب‌ريزي مي‌كند. همين نكته حكايت از پيوندي ميان انديشه گرامشي و فردريش شيلر دارد. شيلر از «تنظيم و تعديل زيبايي‌شناختي روان» سخن مي‌گويد كه ناظر به يك پروژه بازسازي بنيادين ايدئولوژيك است. امر زيبايي‌شناختي واسطه مفقود ميان يك جامعه مدني وانهاده در برابر خواست محض و آرمان يك حكومت سياسي سامان‌مند است. هر سياست ‌پيشرويي كه نمي‌تواند راهي ميانبري از درون امر رواني بگشايد و نسبت به مساله استحاله سوژه انساني بي‌توجه باشد، بي‌ترديد با شكست روبه‌رو خواهد شد.  مي‌توان دريافت كه زيبايي‌شناسي شيلر همان هژموني گرامشي در پرده‌اي متفاوت است. اين هر دو در پي فروپاشي غم‌انگيز اميدهاي انقلابي پا به عرصه سياست‌ گذارده‌اند. به‌زعم ايشان تنها سياستي قادر به دوام خواهد بود كه ريشه‌اي عميق در فرهنگ‌هاي بازپرداخته و سوژه‌مندي‌ انقلابي داشته باشد. با اين حال در جامعه‌اي كه هژموني در آن سيطره دارد، ميزان بالايي از اجماع، وفاق و ثبات اجتماعي وجود دارد و طبقات تحت سلطه از آرمان‌ها و ارزش‌هايي حمايت مي‌كنند كه موردنظر طبقه مسلط است؛ موضوعي كه ايشان را به ساختار قدرت كلي در جامعه پيوند مي‌زند. در منظر گرامشي، هژموني زمينه ايدئولوژيك و فرهنگي حفظ سلطه طبقه مسلط بر طبقات پايين است، سلطه‌اي كه با كسب رضايت از ايشان و ترغيب‌شان به پذيرش ارزش‌هاي اخلاقي، سياسي و فرهنگي مسلط براي رسيدن به اجماع و وفاق عمومي رقم مي‌خورد. به عبارت ديگر هژموني كنترل از طريق اجماع فرهنگي است و در مقابل واژه سلطه قرار مي‌گيرد كه كنترل از طريق اجبار است. هژموني در سطوح فكري، فرهنگي و ايدئولوژيك برقرار مي‌شود و در هر زمان به وسيله «روشنفكران اندام‌وار» طبقه حاكم سامان مي‌يابد. گرامشي روشنفكران را كساني مي‌داند كه نقش راهنما و سازمان‌دهنده دارند اما در مقابل «روشنفكران اندام‌وار» را كساني مي‌داند كه مستقيما با يك طبقه اجتماعي پيوند دارند. اين گروه به كار سازمان‌دهي رضايت «خودانگيخته» توده مردم مي‌پردازند كه از جهت‌گيري عمومي تحميل ‌شده بر زندگي اجتماعي توسط طبقه حاكم ناشي مي‌شود. «روشنفكران اندام‌وار» رسوم، شيوه‌هاي تفكر و عمل و اخلاق را تعريف مي‌كنند و با اين كار اطمينان مي‌دهند كه افراد هم‌خوان با جامعه سياسي حركت مي‌كنند. ايشان مجريان ميداني هژموني فرهنگي و كارگزاران وضع موجودند؛ ايشان در حفظ و تثبيت نظام اجتماعي از طريق هژموني فرهنگي نقشي تعيين‌كننده دارند. بنابراين «روشنفكران ارگانيك يا اندام‌وار» منافع طبقات مربوطه را تعريف كرده و آن را محقق مي‌كنند؛ به اين تعبير ايشان «طبقه‌ساز» هستند. ايشان اراده سلطه‌گر در سلطه‌پذير را اعمال مي‌كنند و باعث مي‌شوند، ارزش‌هاي طبقه حاكم به ارزش‌هاي دروني بدل شوند. ورود به فضاي هژموني ناشي از آن است كه سلطه قهرآميز نمي‌تواند ضمانت بادوامي براي مشروعيت نظام سياسي شود. هيچ نظام سياسي نمي‌تواند مشروعيتش را با زور و به شكل سخت‌افزاري اعمال كند؛ پس نظام‌هاي سياسي فرآيند هژموني را پيش گرفته و به ياري «روشنفكران اندام‌وار» كه كارگزاران سلطه‌اند، پديده‌هاي فرهنگي را به نحوي كه دلخواه ايشان است، مي‌گسترانند.
 پژوهشگر فلسفه

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون