درد و رنج عاشقي
خسرو طالبزاده
تصوير سيد علياكبر محتشميپور در همراهي با انقلاب و امام را در رسانهها تا نوفللوشاتو ميتوان پيگرفت. همانجا و همان زمان پشت امام در صف نماز و در نشستها و گفتوگوها ايستاده يا نشسته بود. اين تصاوير پيشينه كمتر ثبت شدهاي دارد كه تا نجف و شاگردي امام در آنجا امتداد دارد و تقدير چنان رقم خورد كه در همانجا نيز پايان يابد. از نجف تا پاريس، از لبنان تا دمشق و از تهران تا بازهم، نجف، گويي حبل متيني يافته بود كه سفت، سخت، محكم و نيرومند آن را در تمام عمرش رها نكرد و «حشمت» خود در آن و در پشت امام بودن ميجست. چنگ زدن به ريسماني كه دردها و رنجهاي فراوان به همراه داشت اما محكم بر پيمان خود ايستاد و تمامي مصايب با امام و پشت امام بودن را بر خود روا داشت تا در اين نسبت با و پشت امام بودن لحظهاي وقفهاي نيفتد و خللي رخ ندهد و تا پايان عمرش همانجا و در همان وقت «نجفي» بايستد و .از اين موضع و موقف كوتاه نيايد. زمانه گواه خوبي است كه چنان شد كه ميخواست و آخر اين دفتر همانجايي بسته شد كه آغاز شده بود و در همان مكاني اين راه به پايان رسيد كه شروع شده بود؛ نجف؛ در بيتي به نام امام كه در اين سالها چراغش را روشن نگه داشته بود و با شور و عشقي از كارهايش در آنجا ميگفت و در زماني روايت محتشمي از امام به انجام رسيد كه دلدارش نيز از نيمه خرداد انتظار فرج ميداشت:
سالها ميگذرد حادثهها ميآيد
انتظار فرج از نيمه خرداد كشم (امام خميني)
رابطه استاد/ شاگري در اين بيش از 50 سال هيچگاه سست و لرزان نشد، حق داشت كه در پس سالها شاگردي امام كردن، در خلوت و جلوت، در درس رسمي حوزوي و در درس عملي سياسي و در دانش صريح يا دانش ضمني خود، قرائت و روايت خودش را از امام تاويل و تفسير و بر آن مبنا و مباني اقدام كند. شاگردي امام برايش همه چيز بلكه امام مرادش بود و در تمامي بحثها و گفتوگوها و مواضع و كردارش همواره چون مجتهدي سياسي در روندها و رخدادها مرجعيت و حجيت گفتار و نوشتارش امام بود و درصدد بود تا بفهمد كه نظر امام درباره موضوع جديد و مستحدثه و در اكنون و اينجا چيست و بر آن ايستادگي ميكرد. با اينكه قدرت دركش از مسائل سياسي بيهمتا و خاص خودش بود و به همين دليل هم از امام لقب برخورداري از «هوش سياسي» را گرفت، اما اين هوش را براي خودش و بهتر و آسوده زيستن به خدمت نگرفت.
نادرند آدمهايي كه به باوري دست مييابند و سرنوشت زندگي خود را بر سرشت باور خود رقم ميزنند و تا آخر بر همان عهد و پيمان پاي ميفشرند. صادقانه زيستن بر سر اعتقاد و اصيل ماندن بر باور گوهر كميابي است كه بايد با چراغ خورشيدوش آن را جستوجو كرد. توصيه عرف زمانه اين است كه باورها با خوب زيستن تنظيم شود و هر از گاهي مانيفستي جديد بازتدوين شود و با «تحليل مشخص از شرايط مشخص» راههاي نوين و خلاقانهاي كشف گردد و از گذشته خود دل و عقل بشويد و جامه خود به رنگ زمانه درآميزد. محتشمي هم جاذبه داشت و هم دافعه. همان منش انسان مومني كه، به قول شهيد مطهري، همچون
امام علي (ع) هر دو خصلت را دارد، نه تنزيهي محض و نه تشبيهي محض. ويژگي بارز محتشمي دنبالهرويي از زمانه نبود، سوداي شهرتطلبي و
حبخواهي ديگري نداشت. با اينكه آنقدر با هوش بود كه بداند ممكن است، بيان مواضعش او را به گوشه براند و به تنهايياش بينجامد و كنج غربت را نصيبش كند، اما در بيانش صريح بود و بيپروا. اگر عبارت ان حيات عقيده و جهاد سنديت داشته يا نداشته باشد، محتشمي مصداق آن بود اما جزمانديش و متحجر نبود و بلكه به پيروي از امامش با اينگونه عقيدهها سر سازش و تسليم نداشت. شايد در جهان عقلاني امروز و عقل محاسبهگر اينگونه پايبندي به عقيده، عقلاني به نظر نيايد، اما محتشمي محاسبهگر و عقل معاش نداشت و از بيعقيده بودن يا دمدميمزاج بودن بيشتر انديشناك بود تا ايستادگي بر سر عقيده. شايد هم پروا و خوفي داشت كه نميخواست از پايبندي به مواضع امام و چنگ زدن به ريسمان مكتب امام پاي پسزند و متفاوت بودن و تنهايي را به تجديدنظرخواهي در مواضعش ترجيح ميداد، مواضعي مانند حمايت از مستضعفان، استكبارستيزي، ضديت با صهيونيسم و... گويي با هوش سياسي و شناخت عملي كه از سياستهاي امريكا و غرب داشت و در لبنان و سوريه و عراق عملا آن را آموخته بود، پيبرده بود كه زمانه اين مواضع به سر نيامده است و جهان هنوز آكنده از بيعدالتي و ستمگري و ظلم جهاني است و ليبراليسم سر در برف منفعتطلبي خود كرده است كه اين واقعيتها را كتمان ميكند و جهاني دروغين را ترسيم ميكند. اين نگرش اگرچه اكنون و اينجا، رهروان اندكي دارد اما خلاف واقع نيست. جفاي بزرگي است كه محتشمي را در اين مواضع محصور و مقيد كنيم. زيرا اگر محتشمي چنين مواضع تك ساحتي ميداشت، ارج و قربش در تهران بيشتر بود و نيازي نبود به ميعادگاه خود با امام در نجف بازگردد. او سخنان بيپروايي در حمايت از آزادي و استبدادستيزي و مردمسالاري، ضديت با تحجر و قشرينگري و مقدسمآبي بيان ميكرد و عليه آناني كه برخلاف راه امام و با تفسيري از اسلام، مروج نامردمسالارياند و همينها را هم از امام آموخته بود. محتشمي بر سر موضع خارجي امام در مورد مبارزه با امريكا همانقدر ايستادگي ميكرد كه بر موضع داخلي امام كه مردم ولينعمت انقلاب و جمهوري اسلامياند. اما آنچه محتشمي را محتشمي كرد مواضعش نبود، بلكه شجاعت و صراحت بيانش در دفاع از امام بود و همين منش او بود كه مواضعش را حاد و سخت و محكم و نيرومند نشان ميداد و در اين مواضع با دوست و مخالف خودش تك چهره بود. براي خشنودي و خرسندي كسي سخن نميگفت، خودش بود خودي كه آن را در مكتب امام شناخته و تربيت كرده بود. تصوير محتشمي در نوفللوشاتو در تاريخ انقلاب اسلامي و در همراهي با امام ثبت شده و گويي اين تصوير در همان قاب هنوز جهاني سخن دارد؛ نگاه محتشمي به امام نگاهي عاشقانه است و چقدر پر درد و رنج است عاشقي كردن با امام و چقدر اين دريا موج خونفشان دارد.