20 خرداد مرا كسي نديده
اميد شهردوست
از قديم 20 خرداد فقط يك روز در تقويم نبود. سرآغاز وصل با رفيق و همراهي بود كه وجودش را هر لحظه در كنارت حس ميكردي، رهنمونت بود، دلگرمي ميداد و از خاطرات عمر هزار بارهاش در كالبد صنعتگران بيشماري ميگفت كه آثارشان را در موزههاي سراسر جهان به وديعه گذاشته بود. گاهي در كسوت زايش، هنر را ميآفريد و دلبري ميكرد و گاه تمام عناصر طبيعت به ارادهاش درميآمدند و نتيجه صنعتي بيبديل نام ميگرفت.
از آن موقع كه يادم ميآمد هميشه بود، بسيار بازيگوش و با ذهني پر از خيالهاي زيبا و رنگارنگ، يقيني كه شك و ترديدها را از ميدان به در ميكرد. ولي يقينمان گم شد، منظورم 20 خردادمان، منظورم همان مرد يا زن جاودانهاي كه ميساخت و ميآفريد و ما و جهانيان در 20 خرداد گرامياش ميداشتيم.
شما خبري از او نداريد. شايد كه به واسطه بيمهريها و سر شلوغيهاي گذشته از ما قهر كرده است.
شايد كه به يتيمخانهاي برده شده چون قيموميتش را كسي به جد نميپذيرفت ولي خود ميگفت متعلق به تمام ايرانيان است.
در پارسال اصلا نبود و در سالهاي قبل هم بود و هم نبود يا بهتر بگويم من فكر ميكردم كه هست. الان كه دارم دقيق حافظه تاريخيام را مرور ميكنم، سالهاست كه رفته در يكي از همين 20 خردادها، رفت شايد كه احساس ميكرد ما خيلي بزرگ شدهايم و دوستان و ياران و رجال بسياري در كنارمان هستند ولي افسوس كه مرغ عزا و عروسياي بيش نبوديم. 20 خرداد امسال در كنار تمام ساختههايم و بر خاك كارگاهم مينشينم.
پيانوي خوابهاي طلايي جواد معروفي را گوش ميكنم، ميدانم كه خيالهايش تماما طلايي بود. دمنوش ميخورم اصلا هر چه نوشيدني است، ميخورم. هيچ انتظاري براي من با شكوهتر از حس دوباره بودنش نيست و يادم هست كه هميشه اين مثل را تكرار ميكرد، كس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من.
آهاي دوستان راستي شما 20 خرداد ما را نديديد يا قايم نكرديد يا خدايي نكرده به يتيمخانه تحويل نداديد شايد هم... .
ولي من هنوز گراميات ميدارم 20 خرداد سالروز صنايع دستي.