• ۱۴۰۳ شنبه ۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4953 -
  • ۱۴۰۰ چهارشنبه ۲۶ خرداد

نگاهي به نمايش «آمده بوديم اينجا بميريم» به كارگرداني مريم منصوري

كاش هيچ‌وقت برنمي‌گشتيم

سيدحسين رسولي

بدون مرگ، تولد دوباره‌اي نخواهد بود. از دل تاريك‌ترين لحظات است كه روشنايي ‌زاده مي‌شود. اين جوهره سفر قهرمان است. روبه‌رو شدن با مرگ، فناپذيري‌مان را به يادمان مي‌آورد. اينها جملات استوارت ويتيلا در كتاب «اسطوره و سينما» است كه در آن سفر قهرمان را در بخش ژانر جنگي توضيح مي‌دهد. ما از يك سو، قهرمانان جنگ را در آغوش مي‌گيريم و از سوي ديگر از ويراني‌هاي جنگ دوري مي‌كنيم. معمولا گفته مي‌شود هنرمندان از تجربيات شخصي خود درباره جنگ مي‌گويند مانند «سلاخ‌خانه شماره ۵» نوشته كورت ونه‌گات كه درباره زندگي خود نويسنده در جنگ جهاني دوم است. مريم منصوري در نمايش‌ «آمده بوديم اينجا بميريم» روش ديگري را براي روايت جنگي خود استفاده كرده است. اين نمايش از سوم خرداد ۱۴۰۰، همزمان با روز آزادسازي خرمشهر در تماشاخانه «سرو» به صحنه رفت. دريا ياسري، ندا گلرنگي، محسن پوشايي، نازنين نادرپور، پرهام روئين و پريناز لطف‌الهي در اين نمايش بازي مي‌كنند. جالب است كه جنگ‌ها نبرد ماست با آنها نه نبرد انسان با انسان. جنگ باعث مي‌شود دنياي عادي قهرمان تبديل به جهاني غريب و خشن شود. مريم منصوري، قهرماني را براي نمايش خود انتخاب نكرده تا با آن همذات‌پنداري كنيم بلكه خانواده‌اي جنگ‌زده را با روايتي شاعرانه در برابر ما قرار مي‌دهد. در واقع، خانواده‌اي پس از جنگ به خانه‌ خود در خرمشهر برمي‌گردند كه در زمان اشغال، مقر فرماندهي عراقي‌ها بوده و همچنان هم تابلويي با تصوير صدام در آنجا آويزان است. مادر كه يك پسر و يك دخترش را همراه با خود دارد در جست‌وجوي دو فرزند ديگرش آمده است. پدر از شنيدن حرف‌هاي مردم درباره دختر جامانده‌اش لال شده ولي در آخر حرف مي‌زند و پسر ۱۳ساله خانواده هم به دنبال مهاجرت است. او به مادرش مي‌گويد: «كاش هيچ‌وقت برنمي‌گشتيم». مادر هم مي‌گويد: «كاش هيچ‌وقت جنگ نمي‌شد». دختر خانواده نيز با خاطره مردي كه عاشقش بود زندگي مي‌كند و در رويا و خيال غرق شده است. زني هم در همسايگي اين خانواده هست كه براي‌شان غذا مي‌آورد. دختر اين خانه چشم او را گرفته تا براي پسرش خواستگاري كند. نمايش «آمده بوديم اينجا بميريم» با اينكه تحت‌تاثير پژوهش است اما از تئاتر مستند فاصله مي‌گيرد و به سوي شاعرانگي مي‌رود. زيباست كه در پايان نمايش، تصوير شهيد جهان‌آرا جاي تصوير صدام مي‌نشيند. تمام شخصيت‌هاي نمايش به خوبي در ۲۰ دقيقه اول معرفي مي‌شوند. كاراكترها چند بعدي‌اند و نويسنده هم از تيپ‌سازي دوري كرده است. نويسنده مدام تلاش مي‌كند تا روي مرز واقعيت و خيال قدم بردارد. سينا ييلاق‌بيگي نيز در طراحي صحنه خود تلاش كرده كه كمينه‌گرا باشد و از حداقل لوازم مورد نياز بهره ببرد. دو در اصلي داريم كه در كنار يك ميز و چند صندلي قرار دارند كه همه آنها با چراغي ساده روشن شده‌اند. مشكل اساسي متن با كيفيت منصوري اين است كه مونولوگ‌هاي ذهني زيادي دارد. اين انتخاب باعث مي‌شود از فضاسازي و امر دراماتيك دور شود. همه‌چيز رنگ شاعرانگي به خود مي‌گيرد و تلخي هم بيداد مي‌كند. شخصيت‌ها متحول نمي‌شوند و بنابراين كشمكش‌ها هم پررنگ نمي‌شوند. نويسنده به زندگي اكنون مخاطبان هم كاري ندارد زيرا بسياري از خانواده‌هاي درگير جنگ، امروز هم هستند و مي‌توان به مشكلات اكنون آنها پرداخت. مي‌توانم از نمونه‌هاي ژانر درام جنگي به فيلمنامه‌هاي «زيردريايي» و «جوخه» و نمايشنامه‌هاي «ننه دلاور و فرزندانش» و «زنان تروا» اشاره كنم كه ساختار دراماتيك بسيار قدرتمندي دارند. قهرمان فيلم «جوخه» ميان دو استاد گير مي‌كند و در نهايت افراد جوخه او به جان يكديگر مي‌افتند. بنابراين قهرمان سر يك دوراهي اخلاقي (دايلاما) قرار مي‌گيرد و بايد انتخاب كند. جاي اين كشمكش‌هاي هيجان‌انگيز در نوشته مريم منصوري خالي است. با اين وجود، او متني نوشته كه در آن به خوبي به شخصيت‌پردازي زنان توجه كرده و بازيگران هم آن كاراكترها را با ريزه‌كاري نمايش مي‌دهند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون