• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۳۰ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4957 -
  • ۱۴۰۰ دوشنبه ۳۱ خرداد

گفت‌وگو با مريم رييس‌دانا به بهانه ترجمه «شاهزاده و گدا»ي مارك تواين

در تمناي معاشري براي تشنگي‌هاي روح

اسماعيل مسيح‌گل

از زمان انتشار نخستين كارهاي مريم رييس‌دانا در مطبوعات بيش از 3 دهه مي‌گذرد. از اين نويسنده، شاعر، مترجم و روزنامه‌نگار ايراني ساكن امريكا و دانش‌آموخته مترجمي زبان فرانسه تاكنون كتاب‌هاي مختلفي منتشر شده اما از اولين ترجمه‌هاي او بايد به دو نامه اداري از صادق هدايت اشاره كرد كه براي اولين ‌بار دركتابي با نام «نامه‌هاي صادق هدايت» منتشر شد. «نوشته‌هاي فراموش‌شده صادق هدايت»، «هدايت در بوته نقد و نظر» و «بررسي آثار و آراي هدايت» 3 كتاب اول رييس دانا هر كدام با تاخيري چند ساله منتشر شدند. «عبور» اولين مجموعه داستان او در سال ۱۳۸۲ خورشيدي منتشر شد. «زمان گمشده»، شعرهاي ژاك پره‌ور، شاعر فرانسوي از كتاب‌هايي است كه با ترجمه رييس‌دانا منتشر شده كه با شناخت‌نامه هنري و سياسي شاعر همراه است. «متلك پتلك» كتابي از او در حوزه طنز است كه سال ۲۰۱۵ وب‌سايت آمازون امريكا آن را منتشر كرد. سال ۱۳۹۷ هم دفتر شعر او به نام «سايه آسوريك» در ايران منتشر شد. به تازگي هم نشر نگاه «شاهزاده و گدا»ي مارك تواين را با ترجمه او چاپ و منتشر كرد. رييس‌دانا جوايزي از «جايزه ادبي صادق هدايت» و «جشنواره داستان كوتاه اصفهان» را هم به خاطر داستان‌هاي «جزيره‌اي در دل تهران بزرگ» و «آواز‌آ» در كارنامه دارد. او سال ۱۳۸۵ از تهران به پاريس مهاجرت كرد و سال ۱۳۸۹ از پاريس به كاليفرنيا. به بهانه انتشار كتاب جديدش با او گفت ‌وگو كرديم.

 

دوست دارم گفت‌وگو را با پرسشي درباره كتاب «متلك پتلك» آغاز كنم. نوعي شاهد طنز ظريف و در عين حال تلخ در اين كتاب ديده مي‌شود. خاستگاه اين خشم و خنده كجاست؟

قبلا هم در جايي گفته بودم كه هدف طنز روشنگري است؛ شيوه‌اش انتقاد و زبانش شوخي؛ به اميد ساختن و بهتر شدن. هر نويسنده‌اي كه طنز را انتخاب مي‌كند خودآگاه و ناخودآگاهش حتما اصرار به نقد دارد. در دفتر شعر نيز من اين نگاه را دارم؛ يعني نگاه انتقادي و اعتراضي به رويدادهاي خشن و ناپسند اطرافم. در ضمن هنرمند در خلأ كه زندگي نمي‌كند. او متاثر از رخدادهاي پيرامونش مي‌نويسد. من كه نمي‌توانم به خودم بگويم خب حالا بنشين پشت ميزت و يك شعر عاشقانه بنويس! بايد عشق را ببينم تا آن را بنويسم. ما هر لحظه زير بمباران اخبار دهشتناك هستيم. همين‌ها مي‌شود بستري براي سرودن شعر يا توليد آثار ديگر. در «متلك پتلك» هم اين خط سير وجود دارد ولي به فراخور سبك از تلخي زبان كاسته شده و شيطنت به جوهره كار وارد شده است. در مجموعه داستان‌هاي جديد من هم كه هنوز در ايران منتشر نشده‌اند، رگه‌هاي طنز مشهود هستند. به نظرم يكي از ويژگي‌هاي ادبيات عصر ما مي‌تواند بهره‌مندي از طنز باشد.

با توجه به جواب شما آيا مي‌توانيم بگوييم بخشي از شعرهاي شما سياسي است؟

به هيچ‌وجه. شعرهاي من سياسي نيستند. تفاوت است بين شعر سياسي و شعري كه سويه نقد و اعتراض دارد. شعرهاي من در گروه دوم قرار مي‌گيرند. مگر شعرهاي فروغ نقد وضعيت جامعه نبود و نيست؟ آيا شعر فروغ سياسي است؟ وقتي مي‌گويد «اين زمان خسته مسلول». اين زمان خسته مسلول كماكان ادامه دارد و منِ شاعر كه نبضم با نفس‌هاي زمانه مي‌زند، شعرهايم نيز صداي آلام زمانه است. شعر سياسي شعاري بيش نيست اما شعري كه توان متعهد كردن داشته باشد، شعر است.

بله، شعر سياسي و انتقادي دو گونه متفاوتند. روزي از شمس‌لنگرودي سوال كردم كه آيا شعر «ندا» سياسي است يا اعتراضي- انتقادي؟ و ايشان گفتند شعر ندا صد درصد سياسي است. حالا از نظر شما شعر «شهلا» كه در «سايه آسوريك» آمده سياسي است يا اعتراضي؟ و چرا؟

اگر منظور از شعر سياسي، شعرهايي باشند كه براساس نوعي از ايدئولوژي سروده مي‌شوند به منظور تهييج و ايجاد خيزش در توده‌ها، خب شعر من اين خاصيت را ندارد چون يكي از هدف‌هاي من چه در شعرهايم و چه داستان‌هايم حفظ سويه انتقادي و اعتراضي است. اگر اثري ادبي از روي آرمان و ايدئولوژي سروده شود، تبديل به شعار مي‌شود.كم نبوده و نيستند شاعران و نويسندگاني كه استعداد و خلاقيت خود را صرف آرمان و ايدئولوژي خود كردند و متاسفانه سهم بسيار اندك و محدودي از ايشان درگستره ادبيات جهان باقي مانده است. حال اگر شعري بتواند ضمن ارايه ايدئولوژي خود قابليت جاري شدن در قلب مردم را پيدا كند،كار خودش را انجام داده؛ اما به هر حال در پاسخ به پرسش شما و شعر شهلا بايد بگويم كه اين شعر نقد آسيب‌شناسي اجتماعي است. چرا زني به اين ورطه هولناك مي‌افتد؟ چرا عشق كه بايد در زندگي حس آزادي و رهايي به همراه داشته باشد، مي‌شود طناب مرگي به دورگردن زن؟ و اصولا چرا اجتماع امكان قانوني براي مرد فراهم مي‌كند تا با تصميم‌هاي نابخردانه‌اش عواقب دهشتناكي را براي انسان به بار آورد؟

از لحاظ نشانه‌شناسي، آيا نياز به علامت تعجب در شعر «سكوت پرنده» بود؟ مي‌بينمت، پرنده/ در ژرفاي خود/ پر مي‌كشي!/ بي‌جهت/ بي‌گفت‌وگو/ و در سكوت درخت/ شنيده مي‌شوي».

در ادبيات فارسي نوعي از آرايه ادبي وجود دارد به نام تناقض‌نما، تضاد يا پارادوكس و آن آوردن دو واژه يا دو معني در يك بافت و تركيب است كه به ظاهر متناقض و متضاد به نظر مي‌رسند. مثلا در اين بيت از حافظ:«درخلاف آمد عادت بطلب كام كه من/ كسب جمعيت از آن زلف پريشان كردم». كسب جمعيت خاطر كردن از يك چيز پريشان و آشفته كه بسيار متناقض و تصويري بي‌نهايت زيبا را نشان مي‌دهد. در شعر من نيز كلمه‌هاي متضاد سكوت و شنيدن و همين‌ طور پر كشيدن(پرواز) و ژرفا كنار هم قرار گرفته‌اند. از اين رو راوي يا گوينده شعر از اين اتفاق بسيار متعجب شده كه چگونه پرنده‌اي مي‌تواند به ژرفاي خود به درون خود پرواز كند؟ حال سوال شما اين است كه چرا در شعر از علامت تعجب استفاده كرده‌ام؟ خب در شعر فارسي شايد چندان استفاده از علايم نگارشي مرسوم نبوده ولي من فكر مي‌كنم همان‌طوركه شناسنامه شعر امروز با مضامين همين عصر مُهر خورده است، چرا علايم نگارشي در شعر سايه نزند؟‌ اين علايم درواقع و اساسا از غرب وارد ادبيات فارسي شده‌اند و امروز هم بيش از پيش در شعر مورد استفاده قرار مي‌گيرند. اخوان ثالث، شاملو، رويايي و... نيز در شعرهاي‌شان از آن استفاده كرده‌اند. همان‌طوركه جبران خليل جبران، ژاك پره‌ور و ديگر شاعرانِ غربي. مگر نه اينكه شعر هم مانند داستان راوي و گوينده‌اي دارد. پس اين راوي حق دارد تعجب كند، بخندد، شوخي كند، احساس ملال كند يا... و اين علايم مي‌توانند از نظر بصري هم زير چشم خواننده تاييد معناي شعر باشند. علامت تعجب پر از احساس است و خيلي چيزها را روشن مي‌كند. مي‌تواند خطابي باشد، تاكيد باشد، تعجب، طنز، تحسين و حيرت هم باشد.

شما هم ايران كتاب چاپ كرده‌ايد و هم خارج. چه وجوه تفاوت يا اشتراكي بين شاعران ايراني و غيرايراني مي‌بينيد؟ و وضعيت نشركتاب در ايران و خارج از ايران چگونه است؟

سوال شما را در مورد انتشار چاپ كتاب در خارج از كشور و ربط آن با مقايسه ميان شاعران ايراني داخل و خارج كشور نمي‌فهمم. چرا چنين مقايسه‌اي در ذهن شما شكل گرفته است؟ شاعر همه جا شاعر است، وطنش زبان اوست. از ديدگاه من واقعا فرقي نمي‌كند شاعر در چه جغرافيايي زندگي كند؛ مادامي كه ادبيات قلمرو آفرينش او باشد و اثرش اصالت داشته باشد. ولي اگر احيانا پرسش شما مربوط بشود به ارزش و تاثيرگذاري ادبيات فارسي در خارج از ايران هنوز زمان آن فرا نرسيده كه بتوان نظري دقيق در اين مورد داد.گرچه هر روز حداقل يك كتاب ايراني در لس‌آنجلس منتشر مي‌شود و به شكل متناوب خبر انتشار كتاب‌هاي فارسي‌زبان در بيرون از مرزهاي ايران به گوش‌مان مي‌رسد و به اينها بايد اضافه كنم، انتشار ده‌ها نشريه ماهانه، فصلنامه وگاهنامه چه به شكل كاغذي و چه به صورت مجازي در وب‌سايت‌ها. توليدات ادبي بسيار زياد هستند ولي شناسايي حضور ادبيات فارسي درپيكره جهان ادبيات بسيار زود است و اما بخش نخست پرسش شما درباره انتشاركتابم در خارج از كشور؛ من كتابم را به كمك وب‌سايت آمازون منتشر كردم. وب‌سايت آمازون اين قابليت را دارد كه مي‌تواند علاوه بر خريد و فروش كالاهاي گوناگون،كتاب را نيز به هر زباني منتشر، چاپ و پخش كند بدون صرف حتي يك دلار فقط بايد مهارت تكنيكي داشت. البته اين موضوع مربوط مي‌شود به قبل از ماجراي تحريم‌ها. در حال حاضر گويا زبان فارسي نيز تحريم شده است؛ چون انتشار كتاب روي آمازون تا جايي كه بنده اطلاع دارم ديگر مقدور نيست و توجيه‌شان هم اين است كه زبان فارسي توجيه اقتصادي ندارد. من واقعا اطلاع ندارم اين حرف چقدر ريشه در واقعيت دارد. به هر رو من تجربه بسيار لذتبخشي با آمازون داشتم. بدون تلف شدن وقت و بدون نگراني از مميزي كتابم را منتشر كردم و بعد سلسله‌نشست‌ها و رونمايي‌هاي كتابم در امريكا و اروپا كه به فروش كتابم كمك كرد. اميدوارم زبان فارسي از تحريم خارج شود و نويسنده فارسي‌زبان بتواند كتابش را بي‌دغدغه به نشر و چاپ برساند. درخصوص تفاوت انتشار كتاب در ايران و خارج هم كه پرسيديد تقريبا همان اشكالاتي كه براي انتشار كتاب در ايران هست از جمله قرارداد ناشر با مولف كه چندان عادلانه نيست با ناشران ايراني خارج از كشور هم شوربختانه همين مشكلات وجود دارد. از اين رو من هنوز به امضاي چنين قراردادهايي تن نداده‌ام. مشكل ديگر اينكه در بسياري اوقات، رفتارشان با كتاب مثل يك بچه سرراهي است. به اين معني كه پس از چاپ كتاب هيچ‌گونه حمايت يا معرفي از سوي ناشر در مطبوعات و رسانه‌ها ديده نمي‌شود و اين نقطه ضعف بسيار جبران‌ناپذيري است براي نويسنده. يك ناشر حرفه‌اي پشت كتاب و نويسنده مي‌ايستد و آن را تبليغ و معرفي مي‌كند تا كتاب به دست مخاطب برسد و ارتباط فرهنگي ميان نويسنده و مردم برقرار شود.

اين روزها با توجه به قرنطينه خانگي به خاطر كرونا مشغول نوشتن هستيد يا نه؟

بله، من تقريبا از همان روزهاي اول اعلام قرنطينه مشغول به كار جديدي شدم. از حدود يك سال پيش مشغول ترجمه يكي از آثار ادبيات كلاسيك، يكي از رمان‌هاي مارك تواين نويسنده امريكايي يعني «شاهزاده و گدا» شدم و پس از پايان ويرايش و نوشتن مقدمه به تازگي منتشر شده. در دوران كودكي فكر مي‌كنم انيميشن آن را ديده بودم ولي هيچ فكر نمي‌كردم چنين نثر سخت و كلمه‌هايي دشواري داشته باشد. داستان اين قصه از نظر تاريخي بازمي‌گردد به قرن شانزدهم انگلستان يعني اواخر قرون وسطي. نويسنده گرچه يك رمان در نوع سرگرمي نوشته ولي ژانر واقع‌گرايانه و تاريخي آن اشاره به پادشاهي ادوارد ششم پسر هانري هشتم دارد كه در 10 سالگي به پادشاهي رسيد. زندگي اين كودك(پادشاه) مرا به ياد احمدشاه قاجار مي‌اندازد كه در 11 سالگي به پادشاهي رسيد. چند صباحي سلطنت كرد و بعد در سنين جواني هم درگذشت. چنين سرانجامي براي پادشاه ادوارد ششم نيز در انگلستان رقم خورده است. رويدادهاي اين كتاب گرچه از نگاه طنازانه مارك تواين روايت مي‌شوند ولي ريشه در تاريخ قدرقدرت امپراتوري انگلستان دارد و تصويرگري ناب و دقيقي دارد بر تسلط بدون شرط شاه - خدا بر تمام آحاد جامعه. حضور خانمان‌برانداز جادو و خرافه حتي بر سيستم قضايي كشور، فساد ميان سياستمداران و رده‌هاي بالاي حكومت، ظلم به طبقه فرودست جامعه، آيين‌هاي مبتذل درباري و بسياري جنبه‌هاي ظريف ديگر.

چرا گفتيد ترجمه آن كار دشواري بود؟

به دليل تفاوت فرهنگي و مذهبي در دو كشور، يافتن معادل‌هاي مناسب براي شغل‌هاي درباري بريتانيا در آن زمان كاري است بي‌اندازه سخت؛ مثل كشف واحه‌اي در شوره‌زار. از اين رو كتاب حدود 100 پاورقي دارد. شغل‌هايي كه صدها سال است ديگر وجود خارجي ندارند و از هر ۲۰۰ انگليسي و امريكايي يك نفر هم نمي‌داند اصلا اين مشاغل چه معاني دارند. بي‌جهت نيست براي اين كتاب ديكشنري مخصوصي تهيه و كتاب‌هاي متعددي درباره‌اش نوشته شده تا رمزگشايي شود. دوستي كه در معادل‌يابي اين مشاغل به من كمك سخاوتمندانه‌اي مي‌كرد به شوخي و به واقع مي‌گفت اين ترجمه از انگليسي به فارسي نيست بلكه از هيرگليف به فارسي است. مورد ديگري كه مي‌توانم در مورد سختي كار اشاره كنم، استفاده مارك تواين از كلمه‌هاي آركاييك و قرون وسطايي در سراسر رمان است. در پايان كتاب برخي از اين واژگان را براي علاقه‌مندان در صفحه‌اي مجزا نوشته‌ام.

به عنوان آخرين سوال مهاجرت شما چه تاثيري بر شعر و داستان شما گذاشته؟ اگر بخواهيد كارنامه ادبي پس از جلاي وطن خود را در قالب ادبيات مهاجرت در نظر آوريد.

كامپيوتر را كه باز مي‌كنم، ويندوز صفحه‌هاي متعددي را برابر ديدگانم به نمايش مي‌گذارد. با كلمه مهاجرت نيز پنجره‌هايي هستند كه يكي پس از ديگري در ذهنم گشوده مي‌شوند: پرواز پرندگان مهاجر بر سينه آسمان، سفر اوديسه در اسطوره، نويسندگان روسي دور از اتحاد جماهير شوروي، نقاشان اروپايي در ايالات متحده در دوران جنگ دوم، رفتن مولانا از بلخ به قونيه و آن بزرگ‌ترين هجرت تاريخ از مكه به مدينه. خيلي پيچيده است كه من خودم از تاثير مهاجرت بر آثارم نظري بدهم ولي مي‌توانم تا حدودي بگويم هجرت چه تاثيري بر خودم گذاشته است. اگر هدف از آمدن به اين دنيا و رفتن از آن رشد و تكامل ما باشد، تلاش كرده‌ام معاشري براي تشنگي‌هاي روحم بيابم با نگاه به درخت، به ريشه‌هايش و ريشه‌هاي خودم كه در من است و در ذهن من. از جايي كه آمده‌ام و غذاي اين ‌ذهن و جان چيزي نيست جز ادبيات جهان.


فكر نمي‌كردم [شاهزاده و گدا] چنين نثر سخت و كلمه‌هاي دشواري داشته باشد... نويسنده گرچه يك رمان در نوع سرگرمي نوشته ولي ژانر واقع‌گرايانه و تاريخي آن اشاره به پادشاهي ادوارد ششم پسر هانري هشتم دارد كه در 10 سالگي به پادشاهي رسيد. زندگي اين كودك (پادشاه) مرا به ياد احمدشاه قاجار مي‌اندازد كه در 11 سالگي به پادشاهي رسيد. چند صباحي سلطنت كرد و بعد در سنين جواني هم درگذشت... رويدادهاي اين كتاب گرچه از نگاه طنازانه مارك تواين روايت مي‌شوند ولي ريشه در تاريخ قدرقدرت امپراتوري انگلستان دارد و تصويرگري ناب و دقيقي دارد از تسلط بدون شرط شاه - خدا بر تمام آحاد جامعه. حضور خانمان‌برانداز جادو و خرافه حتي بر سيستم قضايي كشور، فساد ميان سياستمداران و رده‌هاي بالاي حكومت، ظلم به طبقه فرودست جامعه، آيين‌هاي مبتذل درباري و بسياري جنبه‌هاي ظريف  ديگر.

 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون