خاطرات سفر و حضر (11)
اسماعيل كهرم
روستاهاي «گردقيط» و «ميمنه» روستاهايي زيبا و دلانگيز در جنوب درياچه اروميه بودند كه كنار يك تالاب قرار گرفتهاند. اين روستاها به راستي زيبا هستند. بر سقف خانه اهالي، يونجه و كاه را چنان چيدهاند كه از دور دست مانند كلاههاي پاخپاخي است كه روسها به سر ميكنند! با محيطبان خليلي، با پاي پياده رهسپار دشتهاي جنوب درياچه شديم. حدود ظهر بود. هدف، مشاهده و سرشماري پرندگان مهاجر درياچه اروميه بود. در حين پيادهروي، عرض رودخانه به تدريج زياد ميشد. در سينه تپه روبرو، يك قلاده گرگ طور، در حال سر خوردن و پايين آمدن بود. ما او را در مد نظر داشتيم. محيطبان خليلي گفت: «آقا بيا برگرديم. اينجا تا يك ساعت ديگر تاريك ميشود.»
گرگ با مشاهده ما شروع به زوزه كشيدن كرد. صحبت او بدون پاسخ نماند! از فاصله نزديك، يك همنوع او شروع به صحبت با وي كرد. اكنون ما ميدانيم كه آنها با يكديگر صحبت ميكنند، مثلا اينكه «دو نفر اينجا هستند. من نزديك آنها هستم. چند نفر را لازم داريم تا آنها را شكار كنيم!» در همين هنگام، گرگ دوم از تپه مجاور، مانند گلوله برف، سرازير شد و قبل از آنكه چشم برهم بگذاريم، سومي هم در پهنه دشت پيدايش شد. (ادامه دارد)