• ۱۴۰۳ جمعه ۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4972 -
  • ۱۴۰۰ پنج شنبه ۱۷ تير

۵ برداشت كاملا آزاد از يك نبرد تاريخي...

فرشته‌ها شانه‌هايش را بوسيدند!

۵ برداشت كاملا آزاد از يك نبرد تاريخي...

۱-پرنده كوچك خوشبختي لاي انگشتان موسيو انريكه بود. مردي با لباس طوسي كه به جاي رو كردن تاكتيك در ومبلي شعر گفت تا زير چشمان باد تيكي تاكاي خودش را به رخ بكشد و با ۸۳۳ پاس ماتادورها، اين گلادياتورها باشند كه سرگيجه بگيرند و خود را به در و ديوار بكوبند. اما خب فوتبال هميشه به كام تيم‌هايي كه روياها را جارو مي‌كنند نيست. گاهي قهرمان در آخر فيلم به طرز جانكاهي جان مي‌دهد و دشنه را در پوست و استخوان خود حس مي‌كند. درست مثل اسپانيا كه فلسفه‌ فوتبال چشم‌نواز را در قاب چشم‌ها قرار داد اما به طرز مشكوكي از ميان برداشته شد. مرگ براي ماتادورها سه حرف بيشتر نداشت. وقتي تيكي تاكاي بهت‌آور آنها جوانمرگ شد اين انريكه بدشانس بود كه در حوالي ومبلي وصيتنامه‌اش را نوشت. با سطرهايي از گريه.

۲- پدر در گوشه‌اي از ورزشگاه نشسته‌ بود و براي پرواز فرزندش و سرزمينش دعا مي‌كرد. پدر روي سكوهاي تب‌آلود ياد بيست و پنج سال پيش افتاد، وقتي با پيراهن لاجوردي قفس توري حريف را شعله‌ور كرد تا ايتاليا به قدر تمام سرزمين چكمه هلهله كند. حالا نوبت پسر بود كه با شليك استثنايي خود دوباره گلادياتورها را به اعماق تاريخ بفرستد و كاري كند كه سفيدهاي مديترانه جل و پلاس خود را براي بازگشت به خانه جمع كنند. فدريكو كيه‌زا ستاره شب مهتابي لندن بود. او كاري كرد كه پدر شادمان‌تر از هميشه در گوشه‌اي از ومبلي استعاره‌اي شود و به ميان شعرهاي رمانتيك شاعران جوان هجرت كرد. پدر واژه‌اي شد پريزادي در ميان اشعار ماندگار سرزمينش. چه موهبتي!
۳-از جيجي بوفون تا جيجي دوناروما راه زيادي بود، اما پسري با استخوان‌هاي درشت و قامتي رعناتر از سروها و صنوبرها راه طولاني بي‌بديل شدن را در كسري از ثانيه! پيمود تا بوفون افسانه‌اي براي شازده كوچولوي اردوي آتزوري هورا بكشد و اعتراف كند كه با حضور قلعه‌چي ۲۲ ساله سنگر آبي‌ها تا هميشه بيمه خواهد شد. جيجي جوان در ملتهب‌ترين شب قاره هم پاس گل داد و هم در ضيافت پنالتي‌ها به فرياد تيم خسته‌اش رسيد تا پاريسي‌ها از همين امروز براي او فرش قرمز پهن كنند. پي اس جي چشم‌انتظار توست پسر. دلت را از گوشه آسمان سن سيرو بردار و به شهر خواب‌هاي طلايي سفر كن. همين و تمام.
۴- حالا كاپيتان مي‌تواند ملحفه سفيد را رويش بكشد و در خنكاي جزيره دمي بياسايد. عتيقه بي‌قيمت ارتش ايتاليا در شبي كه باد به پرچم سرزمينش وزيد برنوي قديمي را روي شقيقه سفيدها گذاشت و كار را تمام كرد. مردي با ۸۰ بازي ملي آنقدر سرد و گرم چشيده بود كه زندگي را در ميانه يك ديدار بدزدد و ميان يارانش قسمت كند.۱۲۰ دقيقه دفاع مستحكم و نهايتا شليك يك پنالتي دلربا كاري كرد تا برگ برنده بيانكونري به آس آتزوري بدل شود و پس از آخرين سوت قاضي ژرمن فرشته‌ها شانه‌هايش را ببوسند. با او در شب بي‌همتاي آن سوي لندن پروانه‌ها و قاصدك‌ها نيز حال خوبي داشتند. بُت مينويان در آن شب بي‌بازگشت‌ بي‌اسب و بي‌توسن از تورين آمد. با يك بغل ياس و ياسمن...
۵- جوواني دي لورنزو. اين نام را بايد به حافظه سپرد. وينگ بك آرماني تيم مانچو كه ۱۲۰ دقيقه تمام جنگيد و قفلي محكم به ساق‌هاي موراتا و ديگر شكارچيان آندلسي زد. سيم خاردار نفوذناپذيري كه بوي غروب و افول و تاريكي را به مشام حريف تا بن دندان مسلح رساند تا فرداي بازي وقتي ماتادورها صورت خود را مي‌شستند جاي چنگال سيم خاردار را روي گونه‌هاي خود ببينند. مهره مار فرمانده مانچيني از ويترين تمام روزنامه‌ها بيرون زد وقتي يك تنه لاروخاي مغموم را به ميان شمشادها فرستاد و دل‌هاي هزاران دوآتشه سرخ و سفيد را روي سكوهاي ومبلي سوزاند.
ساده نيست نوشتن نام او و ديگر جنگجويان پيروز سه‌شنبه شب. بايد بوييد روياهاي‌شان را. بايد پنهان‌ كرد آمال‌شان را لاي كتاب‌هاي جبر و هندسه. باور كن...

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون