پايان غروب و افول يك وينگر ويرانگر
رقصنده زير باران مرواريد!
پايان غروب و افول يك وينگر ويرانگر
اميد مافي
بالاخره از خيالات بينوا و بيهوا بيرون آمد و پس از سه فصل برزخي چمدانهايش را به مقصد روتردامِ باستاني بست تا توازن تابستان را برهم بزند و هنوز از ره نرسيده به دردانه قرمز خوش شانس بدل گردد.
توپچي ۲۸ ساله اهل جيرنده كه سه فصل پيش با قراردادي تاريخي سر از برايتون درآورده بود، هرگز نتوانست خود را با فوتبال فيزيكي، خشن و هوليگانپرور جزيره وفق دهد. اينگونه شد كه در مسير تحول به نيمكت دوزخي پيچ و مهره شد و به جز چند نمايش دلربا در مابقي اوقات نتوانست پرچمها را بيفرازد و قد علم كند.
علي جهان پس از سه سال در يك پيچ لغزنده بهترين گزينه را انتخاب كرد و با بازگشت به ارديويسه شمعهايي كه در باد خاموش شده بودند را دوباره روشن كرد.
سرزمين لالههاي وحشي همان جايي است كه او روزگاري از ليگ آن سكوي پرتابي براي خود ساخت و با تن پوش آلكمار پريدن و به ابرها الصاق شدن را تجربه كرد و با گلهايش خستگي تيم آن سوي اوترخت را بلعيد.
حالا دوباره وينگر خوش نقش فوتبال ما به هلند بازگشته تا فاينورديها در صفحه رسمي باشگاه از ساقهاي مردي با شماره ۹ رونمايي كنند. مردي كه آمده تا لحظههاي سرخ و سفيد باشگاه پرافتخار را به آسمان هفتم پرتاب كند و رقصنده زير باران پولكي و مرواريد سكوها را به هلهله وادارد.
او در برابر ريزپرسيهاي شبكه اس پي اس با زبان شيواي هلندي كم نميآورد و از افقهاي پيش رو حرف ميزند و معتقد است روياهاي آميخته به شوق در گذر زمان محقق خواهند شد و او فارغ از سيستم روح خراش برايتون، اينجا در فاينورد و در قامت يك وينگر ويرانگر نود دقيقههاي جانكاهي را براي حريفان ترسيم خواهد كرد.
حالا آرنه اشلوت سرمربي ۴۲ ساله تيم محبوب شهر روتردام شعارهاي پوشالياش را مدفون كرده و با ضرس قاطع از پرواز قشون قرمز و سفيد با بالهاي پسر شرقي سخن ميگويد. همو كه در سال منتهي به جام جهاننما به ارايه نمايشهاي چشمنواز در باشگاه ۱۱۲ ساله سخت نيازمند است تا بتواند در خاطر فرماندهان تيم ملي ايران نيز جا بگيرد و در هرم گرماي قطر فيكس بازي كند.
براي پسري كه روزگاري با پيراهن فيروزهاي داماش در خلوت و جلوت ميدرخشيد و گامهاي بلندي به سوي قلههاي رفيع بر ميداشت از رشت تا روتردام راه زيادي بود. او اما پايمردانه پيش رفت تا امروز در تركيب معركه فاينورديها به مهرهاي اثرگذار بدل گردد و در اوج سازگاري به تولدي دوباره بينديشد.
زين پس در چمن زيباي دكويپ در شمال روتردام تفنگداري به آتش زدن انبارهاي باروت فكر خواهد كرد كه ديگر حوصله افول و غروب را ندارد. او در قامت توپچي تيمي كه يكبار تا فينال سوپرجام اروپا رفته و دو بار جام يوفا را تسخير كرده است، خواستههاي ناخواسته را پشت در جا گذاشته تا با اتكا به آرزوها و آمال بزرگ خويش خيلي زود در ديد دوآتشههاي روتردام قرار گيرد و به ستاره قشون پرطرفداري بدل گردد كه روزگاري با يوهان كرويف و رود گوليت و البته رونالد كومان كبير در ارديويسه كولاك به پا ميكرد.
روزهاي روشن چشمك ميزنند و مردي كه با يك بغل خاطرات تلخ از برايتون به روتردام آمده در كرانه رودخانه راين وقت و بيوقت به سيم خاردارهاي مدعي طعنه خواهد زد و با عبور از مسلخ به سوگلي ورزشگاه زيباي آن سوي دانشگاه آراميس بدل خواهد شد.
بندر بزرگ اروپا حالا دارد براي پسر خوب ايران اسپند دود ميكند و در بعدازظهرهاي باراني خواب تمام پرندگان را برايش تعريف خواهد كرد تا عليرضا بيآنكه احساس غربت سراغش را بگيرد با مردمكهاي گرم خود سراغ جنگهاي سرد را بگيرد و يك تنه به عصاي دست ناخداي ۴۲ ساله كشتي فاينورد تبديل شود.
بله جشنهاي سوخته در فراسوي جزيره ته گرفتند و علي جهان بياعتنا به كمتوجهيهاي يك نيمكت نسيان زده، حالا در قلب هلند باران بوسه را بر شقايقهاي نارنجي نازل خواهد كرد.
چشم انتظار پسري با پيراهن بيقرار و نفسهاي تند در مخمل سبز دكويپ هستيم و در امتداد خاموش افق به روشنايي حاصل از طنازي يك ستاره فكر ميكنيم؛ ستارهاي كه براي درخشيدن و ماه مجلس شدن كم و كسري ندارد.