• ۱۴۰۳ جمعه ۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4983 -
  • ۱۴۰۰ شنبه ۲ مرداد

خاطرات سفر و حضر (25)

اسماعيل كهرم

در اطراف درياچه پريشان، نزديك كازرون زيبا چادر زده بوديم! برنامه مطالعه درناها را در دستور كار داشتيم. اينها از اطراف سيبري مي‌آمدند و زمستان را در اطراف پريشان مي‌گذراندند و براي زاد و ولد مجددا بازمي‌گشتند. شب دوم، صداي چيزي را نزديك چادرمان شنيدم. از روزن چادر نگاه كردم. يك گرگ خاكستري بود. چقدر زيبا بود. با رنگ نقره‌اي. سر زدن‌هاي او دوام يافت و ما هم برايش غذا مي‌گذاشتيم. هر چي كه از گوشت ساخته شده بود، با ولع مي‌خورد و مي‌رفت. فردا شب هم همين طور. او، بوي ما را هم برداشته بود و از طريق بو ما را مي‌شناخت. دلم مي‌خواست پرده چادر را پس بزنم تا او مرا ببيند ولي عاقلانه نبود. 
ناگهان غيبش زد! انگار نه خاني بود و نه خاني آمد يا رفت. دل‌مان برايش تنگ شده بود. يك روز يكي از محيط‌بان‌ها، لكه‌هاي خون را مشاهده كرد. به دنبالش روانه شديم و بي‌جان آنجا يافتيم با زباني كه شرحه‌شرحه شده و مقدار زيادي خون كه از دست داده بود! علت را يافتيم. يك قوطي ساردين پر از خون، علت مرگ گرگ بود. قوطي را ليسيده بود و با جاري شدن خون، گرگي آن را ناشي از قوطي دانسته، بيشتر ليس زده بود. دامپزشك دستور راحت كردنش را صادر كرد. حيف‌.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون