كتاب تازه عطاءالله مهاجراني كه سالهاست در لندن زندگي ميكند رمان نيست. اگرچه گفته بود قصد دارد دوران اقامت در خارج از كشور را دور از سياست و در حال و هواي ادبيات سير كند اما وقتي در رد دو اتهام به امام خميني رهبر فقيد انقلاب اسلامي دست به قلم برد و نوشت و نوشت و نوشت، ناگاه ديد كه كار از يادداشت و مقاله و جزوه گذشته و به رساله و كتاب بدل شده و حالا همان را در قالب كتاب منتشر كرده است با اين عنوان: «نقد تحريف مدرن امام خميني/ جنگ عراق و ايران».
قلم جادويي براي رد اتهام «آغاز جنگ به خاطر كينه امام از صدام»
در عمل اما با يك اثر متفاوت و جذاب درباره تاريخ جنگ ايران و عراق روبهرو ميشويم كه در آن نويسنده 20 روايت از زبان شخصيتهاي مختلف و غالبا عربي و بيشتر نيز چهرههاي فرهنگي و سياسي را آورده تا نشان دهد صدام از فرداي قدرت گرفتن در چنين روزهايي در 42 سال قبل – 25 تير 1358 خورشيدي- و چه بسا از فرداي پيروزي انقلاب اسلامي و حتي قبل از آنكه رسما رييسجمهوري عراق شود سوداي حمله به ايران و به گمان خود قادسيهاي ديگر را در سر ميپرورانده است.
ميخواست از آنچه خلأ قدرت در ايران ميپنداشت و از تضعيف ارتش و آشفتگي اوضاع به غايت بهره ببرد و تحقير قرارداد 1975 را جبران كند و با يورش به ايران خود را در قامت رهبر جهان عرب به اعراب بشناساند و ترجيحا دوست داشت جنگ بيش از 6 روز به طول نينجامد تا شكست اعراب در برابر اسراييل در جنگ 6 روزه را هم تلافي كند.
كتاب، اسناد تكاندهندهاي ارايه ميدهد كه گوياي آن است كه شاپور بختيار آخرين نخستوزير رژيم پهلوي 5 بار به عراق سفر كرده و با صدام بر سر در دست گرفتن قدرت پس از شكست ايران و سقوط جمهوري اسلامي توافق كرده بود و تنها مورد اختلاف، فرماندهي نظامي تيمسار اويسي بوده كه نزد مردم ايران بد سابقه بود و حتي مخالفت با واگذاري خوزستان را به بعد از بر تخت نشستن موكول كرده بود!
احتمالا گفته خواهد شد طي 40 سال گذشته نهادهاي مختلف از اين دست مطالب زياد منتشر كردهاند اما تفاوت در اين است كه عطاءالله مهاجراني در لندن و با دسترسي به اسناد متنوع و از زبان چهرههاي مختلف و شخصيتهاي سرشناس اين داعيه را مطرح كرده و با قلم روان و بسيار شيرين و نه خشك و نظامي و ايدئولوژيك يا پروپاگاندايي نوشته و چه بسا در ابتدا به دنبال شرح ريشههاي شروع موضوع نبوده و تنها ميخواسته در قالب مقالهاي اتهام تحريك عراق از جانب امام خميني يا بياعتنايي رهبري فقيد انقلاب به هشدارهاي شروع جنگ را رد كند ولي هر چه جلو رفته با اطلاعات و اسناد بيشتري روبهرو شده و حالا همه را يكجا با مخاطب در ميان گذاشته است.
صدام دنبال حمله ايران است
در فصل اول به اتهام «بياحساسي» به رهبر فقيد انقلاب پرداخته (به خاطر پاسخ «هيچ» در هواپيما را كه در مقابل پرسش «چه احساسي داريد» بيان شد و صادق قطبزاده را هم شگفتزده كرد) چرا كه هر سال درباره آن بحثهاي فراوان درميگيرد و درباره آن «هيچ» دلايلي ميآورد. بعد سراغ اتهام ديگر (نقش كينه و لجاجت در آغاز جنگ ايران و عراق) ميرود كه آن هم در واقع به خاطر روايتي است كه مهندس بازرگان و دكتر يزدي و سيد محمود دعايي نزد امام ميروند و درباره احتمال حمله عراق هشدار ميدهند و پاسخ ميشنوند كه «محل نگذاريد».
مهاجراني ميخواهد ثابت كند اولا چنين جلسهاي تشكيل نشده بود و وجود خارجي نداشته و سيد محمود دعايي نيز چنين ميگويد و ثانيا اتفاقا اين خود امام بوده كه هشدار ميداده صدام را ميشناسد و نبايد بهانه دست او داد چون عرضه حمله به اسراييل را ندارد و به دنبال حمله به ايران است ثالثا و در صفحاتي كه بخش اصلي كتاب را به خود اختصاص داده نشان ميدهد اگر در رژيم پهلوي هم احساس ميكرد ارتش رو به ضعف و فتور گذاشته حمله ميكرد و به سريال پر خرج «قادسيه» اشاره ميكند كه قبل از شروع جنگ ساخته شده و در آن نام اسبهاي سفيد، نام اسبهاي واقعي خود صدام است در حالي كه اين اسبها در ماجراي قادسيه نبودهاند و جاي ترديد باقي نميگذارد كه صدام خود را در آن هيئت ميديده است.
حتي براي كسي كه اين ديدگاه را نپذيرد كتاب از تمام جاذبههاي يك رمان برخوردار است هنگامي كه به شرح فسادها و سبُعيت شخص صدام ميپردازد.
سنگ بيهوده به ساحت مهتاب
مهاجراني به سبك فيلم «مسافران» بهرام بيضايي در همان ابتدا با نقل خاطره ديدار با رهبر فقيد انقلاب در قالب هيات دولت مهندس موسوي تكليف خود و خواننده را روشن ميكند و مثل «مسافران» كه همان آغاز ميگويد «ما نميرسيم، همه ميميريم» در شروع كتاب نوع نگاه و رابطه خود با امام خميني را توضيح ميدهد تا قصد او در اتهامزدايي و آنچه نقد تحريف مدرن ميخواند پنهان نماند و در آغاز هم اين شعر طاهره صفارزاده را آورده است: «در اين ديارِ دودي/ اين داوران دودي شكل/ بيهوده سنگ/ بيهوده گِل/ به ساحت مهتاب ميزنند...»
با اين وصف اگر ميخواست عنوان كتاب را شاعرانه كند و مثلا ميتوانست نام آن را «سنگ بيهوده به ساحت مهتاب» بگذارد اما پيداست نگاه جديتر و فنيتري را دنبال ميكرده است. ميتوان حدس زد حتي خواننده منتقد جمهوري اسلامي يا مخالف آراي دكتر مهاجراني چه در طيف اصولگرا و چه در ميان براندازان خارجنشين هم در بخشهايي بهشدت تحتتاثير قرار بگيرد خاصه آنجاها كه سياست دولت امريكا را افشا ميكند كه در پي نابودي منابع و سرمايههاي هر دو كشور ايران و عراق بودند و رونالد ريگان رييسجمهوري امريكا از تعبير و تشبيه «خروسهاي مكزيكي» استفاده ميكند كه آنقدر با هم ميجنگند تا هر دو ناتوان و آش و لاش بر زمين ميافتند.
تصوير ديگري از شاپور بختيار
همانگونه كه 30 سال قبل قلم برداشت و به نقد كتاب «آيات شيطاني» سلمان رشدي پرداخت در حالي كه بسياري اصل كتاب را ناخوانده و تنها بر اساس شنيدهها نظر ميدادند اينبار هم با اين كتاب تصوير ديگري از شاپور بختيار ارايه ميدهد كه با آنچه در همان لندن و از شبكه «من و تو» درباره آخرين نخست وزير قبل از انقلاب پخش ميشود مغاير است و ايراندوستي او را زير سوال ميبرد.
خاطرهاي كه از شيخ صادق خلخالي و در روزگار جواني و دانشجويي خود و البته پيش از انقلاب نقل ميكند نيز شگفتآور است. با دوستان دانشجوي خود در دانشگاه پهلوي شيراز در سفر بندرعباس به ديدار يك روحاني مبارز تبعيدي ميروند كه كسي نبوده جز شيخ صادق خلخالي حاكم شرع دادگاه انقلاب پس از پيروزي انقلاب 57. خلخالي تبعيدي از مهاجراني جوان كه قاعدتا 22 يا 23 ساله بوده، ميپرسد: «استاندار فارس در حال حاضر كيست» و پاسخ ميشنود: منوچهر آزمون.
مهاجراني نقل ميكند كه پس از آن گفت: «اين منوچهر آزمون را من يك روز اعدام ميكنم!»
زمان سپري ميشود و در پي پيروزي انقلاب و در سال 1359 اولين دوره مجلس شوراي اسلامي تشكيل ميشود كه عطاءالله مهاجراني 25 ساله به عنوان نماينده شيراز به مجلس راه مييابد و شيخ صادق خلخالي از قم نماينده ميشود. در مجلس كه همديگر را ميبينند آن خاطره را تازه ميكنند و خلخالي ميگويد: گفته بودم آزمون را اعدام ميكنم!
كتابي خوشخوان
با اين همه به نظر ميرسد كتاب كمي با عجله نهايي شده نه اينكه غلط داشته باشد اما جلد چشمنوازي ندارد و در روايتهاي 20گانه هم از تصاوير گويندگان خبري نيست و با اين همه اسم، جاي فهرست اعلام يا نامهاي خاص آن خالي است و اگر قرار بر چاپهاي بعدي باشد با اين نكات استانداردتر خواهد شد. اگر روايت «هيچ» دكتر احسان شريعتي در ملاقات با امام خميني در نوفل لوشاتو هم در بخش «هيچ» اضافه شود قطعا در رفع ابهام كمك ميكند و نشان ميدهد چه نگاهي به «هيچ» داشته است.
جداي اينها كتابي خوشخوان است؛ از آن دست كتابها كه دست بگيري زمين نتواني گذاشت و چون در فصول مختلف عرضه شده بدون ترتيبات هم خواندني است. ميتوان گفت اين يك كتاب بيترديد بيش از ميلياردها تومان بودجه كه به سازمانها و نهادهاي مختلف اختصاص يافته اثر گذار است و يكي از بهترين منابع براي معرفي ريشههاي آغاز جنگ ميتواند باشد.
كاوش در ريشههاي جنگ
نويسنده را اگرچه بيشتر به عنوان وزير ارشاد دولت اصلاحات و در تقابل با آراي كساني چون آقاي مصباحيزدي و شهره به تساهل و تسامح ميشناسند اما اطلاعات مذهبي فراواني دارد و برادر خود او هم از شهيدان جنگ است منتها به اشاراتي بسنده كرده و يك كتاب تحقيقي و تاريخي را تبليغاتي و ايدئولوژيك نكرده و ريشههاي آغاز جنگ را كاويده است و درباره ادامه و مقاطع مختلف جنگ نظر و سندي ارايه نداده و به صورت مشخص در پي رفع اتهام «شروع جنگ به خاطر كينه امام خميني از صدام» بوده است.
هر چند مهاجراني در داخل و خارج، كم مخالف ندارد اما بعيد است به خاطر اين يكي هيچ صدايي از اصولگرايان و كيهانيان برآيد. حتي بعيد نيست كيهان، در اين فقره نام اصلي او - عطاءالله - را بياورد و «بهاءالله» را تكرار نكند! در خارج اما چه بسا در اصالت اسناد ارايه شده تشكيك كنند و در اين بخش نظر دكتر مجيد تفرشي (سندپژوه) ميتواند صائب باشد هر چند خود نويسنده كتاب، نشانيها را آورده است. برخي شايد بگويند به قصد بازگشت به ايران نوشته اما براي اين منظور در حد يك يادداشت 1500 كلمهاي بسنده بود و به كتابي چنين نياز نبود. از اين كتاب بسيار ميتوانم نقل كرد اما اينجا غرض معرفي است. مطالعه كتاب را به همگان توصيه ميكنم. براي عموم سرگرمكننده و حاوي اطلاعات تازه و براي دانشجويان و پژوهشگران در رشتههاي تاريخ، علوم سياسي، جامعهشناسي و روزنامهنگاري مفيدتر است و براي هر كه با جنگ سر و كار داشته لازم است.
اگر در دوران جديد اين كتاب چندان كه بايد و شايد در كانون توجه و ارجاع و استناد قرار نگيرد اين انگاره هم پر رنگ ميشود كه اگر براندازان در خارج از ايران نسبتي با رفع اتهام از رهبر فقيد انقلاب ندارند كساني نيز به رغم داعيهداري نظام مايل نيستند ريشههاي انقلاب و جنگ مطرح شود و استفادههاي تبليغاتي و هيجاني از جنگ را بيشتر مدنظر دارند تا تحليل تاريخي و گفتماني.
خاطره با رهبر چين
در اين روزها كه جامعه ايران بالاجبار و از فشار مشكلات و محدوديتها واقعبين شده و از رويا و تخيل به رويت و واقعيت رسيده و واكسن و برق و آب را مطالبه ميكند و عالم خيال را وانهاده و روي زمين قدم برميدارد نقل خاطرهاي از ديدار نويسنده كتاب با رهبر وقت چين هم جالب است:
«در سفر همراه آقايان خاتمي و خرازي به چين با جيانگ زمين رييسجمهوري وقت چين ملاقات كرديم. آقاي خاتمي از فلسفه و فلسطين و افغانستان گفت و جيانگ زمين در پاسخ اظهار داشت: هم با فلسطينيها رابطه خوبي داريم هم با اسراييليها. راه مورد قبول ما مذاكره دو طرف است. درباره افغانستان هم بله، همسايه ماست اما چون وقتي براي افغانستان ندارم پرونده افغانستان را به معاونم سپردهام. از صحبتهاي شما درباره فيلسوفان چيني هم سپاسگزارم اما چون فيزيكدانم با عدد و رقم سر و كار دارم. تجربه غريبي بود. ما در آسمانها سير ميكرديم و رييسجمهور چين هر دو پاي خود را محكم روي زمين ميفشرد.»
سخنان رييسجمهوري چين سالها پس از جنگ مهاجراني را در اين گزاره مصممتر ميكند كه «جنگ ايران و عراق براي چين بازار گرم عرضه كالاهاي نظامي و تحول صنايع نظامي چين و كسب ميلياردها دلار بود» و فهرستي از انواع تجهيزات پيشرفته ارايه ميدهد.
تشويق صدام به حمله به ايران
از بخشهاي تكاندهنده كتاب جايي است كه درباره تشويق صدام به حمله به ايران از جانب امريكاييها به ملاقاتي در مادريد بين فاضل براك چهره پشت پرده حكومت عراق با الكساندر هيگ از امريكا اشاره شده كه در آن بيل گيتس هم حضور داشته است. [آقاي دكتر مهاجراني در توييتي نوشتهاند كه رابرت گيتس درست است نه بيل گيتس ولي اشتباه را به نويسنده اين يادداشت نسبت دادهاند. حال آنكه در صفحه 297 كتاب بيل گيتس آمده كه قطعا در چاپهاي بعدي اصلاح خواهد شد.]
در ميان روايتهاي مختلف كتاب روايت ابوالحسن بنيصدر اولين رييسجمهوري ايران و فرمانده كل قوا در آغاز جنگ هم قابل توجه است كه بهرغم مخالفتهاي بعدي با جمهوري اسلامي و نقد ادامه جنگ در مصاحبه با «سلام مسافر» روزنامهنگار عراقي بخش عربي تلويزيون آرتي روسيه هر دو فرض او درباره شروع جنگ (كينه آيتالله خميني و تعصب قومي و قبيلهاي صدام) را منتفي ميداند و بر چراغ سبز امريكا به عراق تاكيد دارد.
كتاب، پر است از نامهاي مشهور از «صدام حسين مجيد» و طارق عزيز تا روزنامهنگاران عرب و چهرههايي كه تازه ميشناسيمشان و مجموعه روايتهاي آنان، نگاه ما به قدرت و سياست و جنگ را كامل يا مستند ميكند يا تغيير ميدهد خصوصا درباره آغاز آن.
چون به نثر سرراست و شسته و رفته و بيادا و تكلف كتاب اشاره شد نميتوان به نام ويراستار اشاره نكرد؛ همسر نويسنده: جميله كديور.
كتاب به سيد محمود دعايي پيشكش شده با عبارت «براي سيد محمود دعايي يار وفادار امام خميني» اما ناشر آن انتشارات اطلاعات نيست. شايد تا تصور نشود آقاي دعايي به قصد رفع اتهام از خود انتشار كتاب را به موسسه عمومي تحت مديريت خويش سپرده يا چون نويسنده ميخواسته به دعايي تقديم كند نشر كتاب در انتشارات بخش خصوصي (اميد ايرانيان) پذيرفتنيتر بوده است.
مطالعه كتاب را به همگان توصيه ميكنم. براي عموم سرگرمكننده و براي پژوهشگران در رشتههاي تاريخ، علوم سياسي، جامعهشناسي و روزنامهنگاري مفيدتر است و براي هر كه با جنگ سر و كار داشته لازم است. اگر در دوران جديد اين كتاب چندان كه بايد و شايد در كانون توجه و ارجاع و استناد قرار نگيرد اين انگاره هم پر رنگ ميشود كه اگر براندازان در خارج از ايران نسبتي با رفع اتهام از رهبر فقيد انقلاب ندارند كساني نيز به رغم داعيهداري نظام مايل نيستند ريشههاي انقلاب و جنگ مطرح شود و استفادههاي تبليغاتي و هيجاني از جنگ را بيشتر مدنظر دارند تا تحليل تاريخي و گفتماني.
عطاءالله مهاجراني در لندن و با دسترسي به اسناد متنوع و از زبان چهرههاي مختلف و شخصيتهاي سرشناس اين داعيه را مطرح كرده و با قلم روان و بسيار شيرين و نه خشك و نظامي و ايدئولوژيك يا پروپاگاندايي نوشته و چه بسا در ابتدا به دنبال شرح ريشههاي شروع موضوع نبوده و تنها ميخواسته در قالب مقالهاي اتهام تحريك عراق از جانب امام خميني يا بياعتنايي رهبري فقيد انقلاب به هشدارهاي شروع جنگ را رد كند ولي هر چه جلو رفته با اطلاعات و اسناد بيشتري روبهرو شده و حالا همه را يكجا با مخاطب در ميان گذاشته است.