براي مردي كه بيپيغام و پسغام پاي ميز قرارداد نشست
آرامش در حضور ديگران!
اميد مافي
در هياهوي بازار مكاره نقل و انتقالات او بيهيچ فيس و افاده با لبخندي بر لب وارد باشگاه قرمزها شد و با عقد قراردادي سه ساله به صيد مهم سرخها در اين روزهاي ملتهب بدل شد.
پسر گمنام پس كوچههاي آن سوي فلكالافلاك كه روزگاري با پيراهن داتيس خرمآباد پنجرههاي آفتابي را ميگشود، شايد فكرش را هم نميكرد در گذر زمان به توپچي بيبديلي تبديل شود كه تيم بزرگ پايتخت براي سه فصل حضور او در خانه سرخ ۲۰ ميليارد تومان به پايش بريزد.
وحيد اميري اما نان دلش را خورد و در اثناي رقص و روبان و ستاره هرگز اسير حاشيههاي ويرانگر مرتع سبز نشد تا با كمي تاخير حضور خود را بر پيكر شيروانيها و پنجرهها اعلام كند و به مهره مار سكانداران خارجي و داخلي بدل شود.
حالا مردي با ۱۵۰ بازي باشگاهي در پرسپوليس ميتواند پس از سه فصل حضور باصلابت تعداد بازيهاي خود را از رقم ۲۵۰ عبور دهد و به وينگر تاريخساز تيمي بدل شود كه بارها بر فراز صخرههاي بلند ترانههاي رستگاري را خوانده است.
۶ ميليارد براي فصل اول و بيست درصد اضافه به ازاي هر فصل.گر چه با اين پول لُر محجوب ميتواند روياهايش را به نور نقرهاي مهتاب آغشته كند، اما در روزگار قحطي معرفت همين كه او راس وقت مقرر پاي ميز قرارداد حاضر ميشود و گربه رقصان نميكند براي سوتهدلان بيشه سرخ كافي است و آرامش را در حضور ديگران رقم ميزند.
تمديد قرارداد سه ساله اميري با پرسپوليس، او را تا سال ۱۴۰۳ و بيست و سومين دوره ليگ برتر در پرسپوليس ماندگار خواهد كرد.
اميري فصل گذشته بيشتر در پست دفاع چپ به ميدان رفت و با عملكرد درخشانش در اين پست فيكس شد و حتي در بازي دربي روي تك گل پيروزي بخش سرخپوشان اثر گذاشت.با اين همه آچار فرانسه يحيي توان نمايش در پستهاي مختلف از بك گرفته تا خط آتش را دارد و ميتواند راهوار و صبور در مسير تحقق مطالبات نيمكت سرخ گام بردارد و آهسته و پيوسته خوابها را تعبير كند.
براي جنگجوي ۳۳ ساله دوري از وطن سختترين كار دنياست.او هنوز فراموش نكرده چطور در ترابزون اسپور ابرهاي چشمانش را به گريه وا ميداشت و بهار را با برگريزان عثماني تاخت ميزد.
پس براي ستارهاي كه تنها در آغوش وطن آرام ميگيرد شايد پرسپوليس بهترين گزينه باشد.خاصه اينكه او سالهاي پاياني عمر بازيگرياش را طي ميكند و ترجيح ميدهد ياد معطر و مرطوب اطلسيها را در عصرهاي ميهن زنده نگه دارد.
در روزهايي كه مهرههاي كليدي پرسپوليس در باشگاه آفتابي نميشوند و با پيغام و پسغامهاي بودار به دنبال بالا بردن نرخ خويش هستند، اين وحيد اميري است كه كولهبار آرزوهايش را براي تابستان ميگذارد و زير فلاش دوربينها برگه قرارداد خود را امضا ميكند تا نشان دهد به خودنويسهاي انباشته از تزوير و ريا علاقهاي ندارد.
يك بار كارلوس كي روش در ستايش پسر زاگرس گفته بود: من اگر يازده شاگرد متعصب و حرف گوش كن چون او داشتم ميتوانستم هر نبردي را به نام خود سند بزنم.كارلوس راست ميگفت.توپچيهاي ششدانگ كه فارغ از حاشيههاي كشنده ميتوانند جبروت خود را به رخ بكشند براي انقراض فرضيههاي كبود و منسوخ كفايت ميكنند.مرداني چون وحيد اميري كه سمجتر از باد در صعبترين روزها از رودخانههاي صامت دلواپسي گذر ميكنند و در اشكهاي ناتمام شور و شيدايي را براي جماعتي بيحوصله به ارمغان ميآورند.
حالا او همين جاست.در خانه آرزوهايش و تبسمش تمام ماهستانها را در كوره دلش سرخ و مذاب كرده.با او تمام چراغهاي خاموش شهر در پلك به هم زدني روشن خواهد شد.كم نيست !