سه روش براي التيام روح در شرايط بحران
سهراب صالحين
حال دل هيچكداممان خوش نيست. اين بر كسي پوشيده نيست كه ما ايرانيها اين روزها با سختيهاي جسمي و روحي فراواني دست و پنجه نرم ميكنيم. خودم شخصا، خوشبختانه هنوز از نظر جسمي سالم هستم، يا شايد فكر ميكنم سالم هستم، اما از نظر روحي غمگينم، نگرانم، پريشانم و مضطرب. پارسال همين موقعها هم دقيقا احساس مشابهي داشتم، با اين تفاوت كه امسال تنهاتر هم هستم. احتمالا براي بسياري از ما، اين روزها يا اين دوره سختترين روزها و دوره زندگيمان به شمار ميرود. پارسال كه با مشكلي شخصي در زندگي دست و پنجه نرم ميكردم، چيزهايي آموختم كه كمكم كرد تا حدي روحيه خود را در بحران حفظ كنم. مرور آن تجربهها در اين يادداشت، جدا از اينكه شايد بتواند به خواننده دلگرمي دهد، براي خودم نيز قطعا ياريكننده است. هنگامي كه بحراني پيش ميآيد، معمولا شمايلي ابدي در ذهن ما به خود ميگيرند، گويي اين بحران قرار است در تمام طول زندگي، با همان احساس دردآوري كه در حال آن را تجربه ميكنيم ادامه داشته باشد. حال آنكه تجربه من از تجربه يك بحران سخت آن بود كه هيچ بحراني در اين دنيا ابدي نيست، يا به حالت متعادلي ميرسد يا ما ياد ميگيريم چطور در برابر آن خود را تاحد امكان آسيبناپذير كنيم. يكي از اعمالي كه تاثير شگرف آن در تبديل حال بد به حال معمولي يا حتي حال خوب را تجربه كردهام، دويدن و بهطور كلي ورزش كردن است. دويدن از اين جهت به نظرم مفيدتر آمد زيرا به نوعي تحمل رنجي خودخواسته است كه به انسان حس قوي بودن و استقامت داشتن ميدهد. همينطور هورمونهايي چون دوپامين در هنگام دويدن درون بدن ترشح ميشوند كه بسيار به ايجاد حس لذت و شادي كمك ميكنند. البته شايد پيشنهاد ورزش كردن به يك فرد بحرانزده كه قبلا و در وضعيت متعادل ورزش نكرده، پيشنهاد چندان كاربردي نباشد. زيرا ورزش كردن از جهتي نياز به بلد بودن آن ورزش دارد. در شرايط بحراني امكان تمركز و يادگيري كار جديد و سختي چون ورزش اگر محال نباشد بسيار دشوار است. از جنبه ديگر ورزش كردن در چنين شرايطي نياز به باور دارد. باور به اينكه ورزش حال ما را خوب خواهد كرد. اگر باوري وجود نداشته باشد، ارادهاي نيز وجود نخواهد داشت. در اينجا نميخواهم وارد بحث تكراري تاثير اثبات شده ورزش بر جلوگيري از افسردگي شوم. اما دويدن در بحران، برايم لذتي ناشي از تحمل رنجي خودخواسته و در عين حال آزاد شدن ذهنم براي انجام ندادن اعمال لحظهاي و هيجاني بود.
عمل ديگري كه براي من كمككننده بود و براي كساني كه با ورزش كردن بيگانه هستند هم مناسب است، خواندن رمانهايي است كه با زحمت و دقت نوشته شدهاند. رمانهاي كلاسيكي چون بينوايان، جنايت و مكافات، پيرمرد و دريا و ... اين آثار به دليل زحمت زيادي كه نويسنده آنها براي نوشتنشان كشيده، به خواننده خود حس احترام را القا ميكنند، چيزي كه از نظر من در هنگام رخ دادن بحران، بسيار به آن محتاجيم. بحرانها باعث ميشوند زندگي آدمها از سير طبيعي خود خارج شود و توام هستند با حس اشتباه، ضعف و ... . در اينجاست كه رمان خواندن، اگر البته بتوانيم تمركز كنيم، ما را وارد دنيايي ذهني ميكند كه از دنيايي كه جسممان در آن ميزيد بسيار دور است و به ذهنمان استراحت ميدهد تا قواي خود را براي ادامه مسير سخت خود بازيابي كند.
از ديگر كارهايي كه پارسال و در هنگام مواجهه با بحران انجام دادم، صرف كردن اوقات با خانواده و دوستان بود. منتها اينجا مهم است به اين نكته اشاره كنم كه هر دوست يا عضو خانوادهاي نه تنها نميتواند نقش مُسكن را بازي كند، چه بسا ميتواند باعث بدتر شدن حال روحيمان شود. كساني كه مدام از مسائل مربوط به خود بحران سوال ميكنند، كساني كه سعي ميكنند راهكارهاي هيجاني دهند يا دلسوزي آنها توام با القاي حس بيچارگي به انسان است، ميتوانند روح زخم خورده را جريحتر كنند.
اعمالي كه در اين يادداشت ذكر شد، تجربه من بودند از كارهايي كه ميتوانند كمك كنند تا ذهن آرامتري در هنگام بحران داشته باشيم. اعمالي چون ورزش كردن و مخصوصا دويدن، خواندن و ديدن خانواده و آشنايان نكتهسنج. اين روشها قطعا نقش تسكيندهنده دارند و قرار نيست براي بحراني كه در آن هستيم راهحلي بهطور مستقيم باشند اما ميتوانند باعث كنده شدن دقايق يا ساعاتي از شرايط پرفشار محيط، غرق شدن در دنياي خود و ايجاد احساس لذت ناشي از انجام كاري سخت اما مفيد باشند.