• ۱۴۰۳ جمعه ۳۱ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5026 -
  • ۱۴۰۰ چهارشنبه ۲۴ شهريور

خاطرات سفر و حضر (61)

اسماعيل كهرم

در شهر زوريخ، سوييس، اتفاق عجيبي رخ داده بود.  مردم يك محله اشرافي با شنيدن سر و صداي فرزندان‌شان به خارج از خانه‌هاي‌شان رفتند و فرزندان‌شان را كه از مدرسه خارج شده بودند در حال وحشت و فرار از مدارس بودند، مشاهده كردند. علاوه بر آن يك عقاب بر فراز اين كودكان در حال فرار ديده مي‌شد كه بالاخره با فرا خواندن ماموران پليس، يك افسر پليس با شليك گلوله از اسلحه كمري، پرنده مهاجم را از پاي درمي‌آورد. اين خبر بنده را سر ذوق آورد كه ته و انجام مساله را بررسي كنم. به‌خصوص اينكه اين تيراندازي در ناحيه باغ‌وحش اتفاق افتاده بود و بنده هم در همان اطراف منزل داشتم! يعني در اطراف ZOO. اينجا باغ‌وحش پيشرفته زوريخ است با تحقيقات گرانبها و پيشرفته در مورد حيوانات. دكتر اشميت را مي‌شناختم. به دفترش رفتم. گفتم «موضوع چيه دكتر؟» گفت: «كدام موضوع؟» گفتم: «همين عقاب، عقابي كه كشته شده ديگه!» گفت: «‌اي بابا خبرش به شماهام رسيده؟» گفتم: «البته، جان بچه مدرسه‌اي‌ها در خطر بوده!» گفت: «نه بابا اصلا چنين خبري نبوده. راستش را بخواهي اين عقاب هم بي‌خود و بي‌جهت كشته شده.» گفتم: «جريان چي بوده؟» گفت: «بچه‌ها جوجه‌عقاب را از لانه برمي‌دارند و وقتي خوب به آنها خو مي‌گيرند، آن را رها مي‌كنند. عقاب بعد از مدتي گرسنه مي‌شود، با ديدن آنها مي‌رود كه از دست آنها غذا بگيرد. بقيه داستان را شما مي‌دانيد. چند دقيقه‌اي بيشتر طعم آزادي را نچشيد!»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون