• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5058 -
  • ۱۴۰۰ پنج شنبه ۶ آبان

نقدي بر نمايش «خاك سفيد»

قابيل، هابيل را كي و چرا كشت؟

آريو راقب كياني

 

تئاتري كه دست به بازسازي و بازنمايي واقعيت جامعه مي‌زند، تئاتري است كه ارتباط و تعامل با شهروندان جامعه‌اش را محدود به سالن‌هاي نمايش نكرده است و نمي‌كند. اين تئاتر با بازتاب حقايق تلخ و در عين حال واقعي جامعه، سويه‌اي از تئاتر اجتماعي همچون ژانر اجتماعي سينما را پديد مي‌آورد كه آينه تمام قد و نما از زندگي اجتماعي افراد مي‌شود. بررسي سبك‌ زندگي‌هاي مختلف كه از پي روايت آنها، معضلات و آسيب‌هاي اجتماعي روي صحنه مي‌آيد، تكليفي براي اين‌ گونه تئاتري مي‌شود. نمايش‌هاي معاصر‌سازي شده كه به پرداخت زندگي در حاشيه‌هاي شهري يا معطوف به طبقه خاصي شده، به‌ طور جد دغدغه‌هاي خود را با مخاطبانش در ميان مي‌گذارد تا بتواند سهم خود را در روشنگري و شفاف‌سازي بيشتر از آنكه در قالب موتيف هنري تعريف گردد، در چارچوب رسانه‌اي اطلاع‌رسان ايفا كند. اين روزها پرديس تئاتر شهرزاد ميزبان نمايشي است كه عنوان آن محله‌اي نام‌آشنا از شرق تهران را دستمايه روايت خود قرار داده است. محله‌اي در اطراف تهرانپارس كه تا قبل از سال 1379 با آلونك‌هاي برپا شده در آن خاك لم‌يزرعش به يكي از قطب‌هاي توزيع مواد مخدر و جرايم متنوع ديگر شهره شده بود، حال اين‌بار آدم‌هايش موضوع نمايش «خاك سفيد» شده است. نمايش «خاك سفيد» به نويسندگي «محمود احدي‌نيا» و كارگرداني «محمدرضا هلال‌زاده» با پرداخت مناسب از اين مكان مخوف و ساكنان اراذل و اوباش آن و روابط بين خرد باندهاي مافيايي قاچاق آن، به خوبي توانسته بين متن و زمينه تاريخي و زمانه حال پل بزند. شخصيت‌هاي شبيه‌سازي شده اين نمايش شايد وجود خارجي نداشته باشند يا ديگر در قيد حيات نباشند يا لااقل سبك زندگي آنها ديگر اين‌چنين تبهكارانه نباشد، ولي درك شايسته نويسنده و كارگردان اثر از پيشينه تاريخي اين ناكجاآباد، باعث شده صداي پيشينياني زنده شود كه وراي زندگي جاه‌طلبي‌شان، بدبختي و تكدي‌گري آنها دل هر مخاطبي را به درد آورد. 
شخصيت‌هايي چون هادي (با بازي مهدي صباغي)، روحي (با بازي فريد رحمتي) و سرور (با بازي ميلاد معيري) در اين نمايش رئاليسته بومي شده، با آن محل اسكان لابيرنت و معماگونه‌شان، ليان شامپويي را تداعي مي‌كند كه از هر سوراخ و حجره منزلگاه آنها خلاف و جرم سر باز مي‌زند. طراحي صحنه هم، همراستا با اين موضوع، جزيره‌اي در اين جزيره يعني خاك سفيد شكل داده است كه ساكنان آن با آنكه سر سفره هم مي‌نشينند ولي همچون كاراكتر روحي غربتي‌وار با يكديگر عمل و رفتار مي‌كنند. ديوارهاي رنگ و رو رفته، پرده‌هاي آويزان چركين، موكت‌هاي چند تكه و غيرمتقارن، پشتي‌هاي بي‌قاعده و پراكنده، يخچال خالي از خوردني و چند پوستر تفاخرآميز از هنرپيشه، خواننده و فوتباليست، همه و همه حاكي و نمايه‌اي از درون تهي شده افراد مقيم اين چارديواري دود گرفته است. در واقع مي‌توان گفت كه ظاهر اين اقامتگاه مفلسانه، به باطن اين شخصيت‌ها بسيار نزديك است؛ مكاني كه بزرگي و قلدري مي‌كند و در عين غرورآفريني، تعفن‌آميز و رقت‌بار است! 
نمايش «خاك سفيد» نمي‌خواهد تنها نان قصه اصلي‌اش را بخورد و با استفاده از خرده‌داستان‌هايش رنج شخصيت‌هاي فرعي داستان را با سوزن سرنگ به رگ‌هاي مخاطب اين نمايش تزريق مي‌كند و همين اضافه شدن‌هاي درام‌هاي ديگر موجب مي‌شود كه نمايش از ريتم نيفتد و نمايش ضرباهنگ لازم را تا انتها حفظ كند. بنابراين مخاطب اين نمايش پا به پاي تك‌تك پرسوناژهاي «خاك سفيد» با شادي و غم‌هاي‌شان و همچنين آسيب‌هاي تجربه كرده‌شان همدلانه همراه مي‌شود. مي‌خواهد شخصيت خرده خلافكاري مثل اصغر (با بازي علي پويا قاسمي) باشد كه در پيله‌اي از رخوت خلسه و ذلت و خمودگي مصرف مواد مخدر و نرسيدن به يك عشق قديمي و عادت به دزدي تنيده است، يا شخصيت نوچه‌اي مثل نقره كه با آنكه مجبور است خود را به صورت كاراكتري با نقص عقلي نمايش دهد، ولي نقش داناي كل در اين سراي جاهليت را ايفا نمايد. گويي در اين ويرانكده هركس قرار است ديگري را بازي دهد و به بازي بگيرد! بازي‌هاي فرا واقع‌گرايانه بازيگران در اين نمايش، باعث مي‌شود كه فسادها و نابهنجاري‌هاي فراموش شده در اين جغرافيا بار ديگر جان بگيرد. آدم‌هاي نمايش «خاك سفيد» با آنكه فريبكار و غيرقابل پيش‌بيني جلوه مي‌كنند، ولي وجه ديگر رفتاري خود را به صورت وفادار و خانواده‌دوست و همچنين انتقام‌جو ابراز مي‌دارند. شخصيت‌هايي كه ممكن است در سلسله‌مراتب پدرخواندگي نسبت به هم دچار پيشداوري شوند، ولي باز هم پشت يكديگر هستند و يكديگر را نمي‌فروشند. برادركشي كه تم اصلي اين نمايش است، عاملي مي‌شود كه داستان به نحوي به سمتي پيرنگ خود را پيش برد كه شخصيت «هادي» برادر بزرگ‌تر خود را به خاطر قتل برادر ارشد خانواده كه سركرده باند نيز هست، از مجازات اعدام عفو كند و ببخشد. وليكن اين كنش رفتاري سطح رويه داستان است و تماشاگر با غافلگيري انتهاي نمايش در مي‌يابد كه پشت اين موضوع، قضيه چشم در برابر چشم يا قانون مقابله به مِثل مستتر است. آسيبي كه به قرباني يعني هادي رسيده است، او را مجاب به مجازات و تسويه‌حساب شخصي با برادرش كرده و حاضر شده است كه تمامي تهمت و افترا‌ها را در قبال عدم قصاص برادر به جان بخرد. از اين رو تنش و تمپو پايان‌بندي نمايش كه با منازعه دو برادر همراه مي‌شود با پخش صداي اذان به اوج خود مي‌رسد و يك فضاي پارادوكسيكال را در جدال بين شر و شرتر به وجود مي‌آورد. نمايش «خاك سفيد» از اين جهت قابل تامل است كه تاثير‌پذيري خانواده و جامعه بر افراد را از يكديگر سوا نمي‌كند و هر دو را با يكديگر بُر مي‌زند. آنچنان كه براي تماشاگر سوال ايجاد مي‌كند كه خان شدن امثال «محمود» و عواقب آن در خانواده بيشتر ترسناك مي‌شود يا در جامعه! و بعد از آن «قابيل، هابيل را كي و چرا كشت؟»  چندان حائز اهميت نيست.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون