• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5060 -
  • ۱۴۰۰ يکشنبه ۹ آبان

نمايش سوداوي: چرخش از نگاه دو تماشاچي

منصور رضايي

هم‌اينك در تماشاخانه هيلاج نمايشي روي صحنه رفته است با نام «سوداوي: چرخش»، نوشته و كار امير پيكاك. من به همراه دوستم، در همان شب‌هاي نخست اجرا به تماشاي اين نمايش نشستيم، زيرا شنيده بوديم كه تئاتري متفاوت روي صحنه رفته است.

پس از تماشاي نمايش، پيش از اين احساس را داشتيم كه متوجه گذر زمان نشده‌ايم. ضرباهنگ كار گيرا و پيشرونده بود و ما در بهت بوديم و در تخيل‌مان سرگردان. حين تماشاي نمايش، تجربه گونه‌اي رنج‌كشيدن را از سر گذرانده بوديم؛ با يك درد مفهومي رودررو شده بوديم كه انديشمندانه و ژرف بود. نمايش، به ‌جاي آنكه به ‌واسطه رخدادهاي دراماتيك از درون شخصيت‌هايش پرده بردارد، اين آشكارسازي را بي‌ميانجي و از طريق يك‌گويي‌هاي جداگانه و مرتب شخصيت‌هايش بيان مي‌كرد و ما در اين هنگام احساس مي‌كرديم كه در اين مواجهه سرراست و نفس‌گير با آنها از توان مي‌افتيم. جهاني ناشناخته و متفاوت از جهان مأنوس ما جريان داشت و اين مواجهه هر دوي ما را به وجد آورده بود. با قرار گرفتن (شايد هم گم شدن) در اين فضاي اعجاب‌انگيز و غريب، تخيل‌مان برانگيخته مي‌شد و از اين طريق مي‌توانستيم به اين جهان مرموز و البته هول‌انگيز راه يابيم. با اين‌همه اين دست‌يازيدن به آن (و يا به عبارت دقيق‌تر گم‌شدن در آن)، از طريق جاي گرفتن ما در مقام مخاطب بود؛ بر صندلي دون‌پايه تماشاچي يا درست‌تر بر صندلي متهم: انسان دورافتاده‌اي بوديم كه از جهان ديگري مي‌آيد و در مواجهه با اين سرزمين ناشناخته از اعتراف به ترس‌هاي بي‌پايانش مي‌ترسد. در همين هنگام بود كه من و دوست همراهم با ترديد به هم نگاه كرديم، چون رفته‌رفته همانندي‌هاي جهان تزيين و آذين‌يافته خودمان را با اين جهان خيالي كابوس‌وار دريافته بوديم. هر دو با خودمان گفته بوديم: «آيا اين جهان خود ما نيست؟» و از اين پرسش به خود لرزيده و به وجد آمده بوديم.
به ديگر سخن، اين، گونه‌اي فاصله‌گذاري بود. دريافتيم كه در صحنه اين تئاتر، واقعه دراماتيك در پس صحنه رخ مي‌دهد، ما اين رخدادها را از زبان بازيگرها مي‌شنويم و اين بازيگرها آنقدر توانمندند كه عنان خيال ما را به دست گيرند و به اين جهان خيالي ببرندمان؛ به‌ خانه اميرسالار. اين شبح عجيب كه غيابش روي صحنه حضوري را در خيال ما نقش مي‌زد و نورا كه گاهي نظرمان ستمگر و گاهي همدم و خواهري مهربان مي‌نمود. به باريك‌ترين راهروها و نازك‌ترين درزهاي خانه برادرها راه مي‌يافتيم و در جهان تاريك آنها غوطه مي‌خورديم. با اين حال، ما هم‌راي بوديم كه راه يافتن به اين جهان شگفت، افزون بر تخيلي قوي بر نيروي شهود تماشاچي‌ها متكي است، بنابراين تنها تماشاگران سرآمد، آنان كه سوداي آفرينش دارند مي‌توانند به اين ورطه هول‌انگيز زندگي فردريك راه يابند. سپس به اين نتيجه جذاب رسيديم كه از قضا زيباترين ويژگي اين نمايش همان داستاني است كه روي صحنه رخ نمي‌دهد، همان جهاني كه از خلال تلاش ما براي راه‌يافتن به آن از طريق تك‌گويي‌هاي فردريك و فريدون پديد مي‌آيد و شخصيت‌هاي ديگر داستان همچون نورا و فرشيد و روزبه در آنها نقش‌آفريني مي‌كنند. چه بسا كه ماجراي اصلي تنها پس از راه يافتن به پس پرده نمايش و فرسنگ‌ها دورتر از آن رخ مي‌دهد: در درون ما! زيرا خيلي زود دريافتيم كه پا گذاشتن در اين جهان ناشناخته در واقع گام‌نهادن در جهان خودمان است كه اين‌بار چهره حقيقي‌تري از خودش را نمايان مي‌كند و در نظرمان بسيار شگفت‌آور بود كه اجرا توانسته بود از پس آن برآيد كه با برانگيختن خيال ما تصويري از جهاني ديگر را براي‌مان بسازد كه رفته‌رفته دريافتيم جهان خود ما است و به‌عبارت ديگر، صحنه درون ما را بازمي‌نمايد. اين‌گونه بود كه ما همچنين توانسته بوديم تجربه‌اي كاتارسيسي را از سر بگذرانيم؛ با اين تفاوت مهم كه به‌يك‌باره در جهان شخصيت‌ها پرتاب شده بوديم، نه آنكه جهاني را نظاره كنيم كه شخصيت‌ها را بايد از طريق آن بشناسيم و انگيزه‌هاي‌شان را حدس بزنيم. اين تجربه كاتارسيسي سرگيجه‌آور و هول‌انگيز بود و درست به جهان فردريك مي‌ماند. او هميشه احساس مي‌كرد كه اضافي و بيهوده است. آيا ما اين بيهودگي را در جهان‌مان تجربه نكرده‌ايم. اما فردريك با خيال‌پروري‌هايش درباره ستارگان، زندگي را برخود هموار مي‌كند و گويي كه قصد دارد خيال ما را نيز عليه خودمان بشوراند.
ما اين تجربه تئاتري را كه چشم‌اندازهاي جديد و نوگرايانه‌اي را از مواجهه تماشاچي با تئاتر پيش مي‌گذارد، ستودني و بسيار ضروري ديديم، زيرا به مناسبات مأنوس و بعضا مصنوع تئاتر پشت مي‌كند و تجربه زيباشناختي را در خيالي بي‌حد و مرز و با نگرشي گروتسك به نمايش مي‌گذارد. ناگفته نماند كه توانمندي بازيگران در حفظ اين فضاي پيچيده، چشمگير است. بر كسي پوشيده نيست كه اجراي چنين نمايشي كه بر لبه ظريف و شكننده خيال تماشاچي مي‌رقصد تا چه اندازه دشوار و خطر سقوط تا چه اندازه زياد است. پس با رضايت خاطر گفتيم، نقصان‌ها به‌ كنار، بايد بر اين تاكيد كنيم كه اين گروه جوان همان چيزي را به انجام رسانده‌اند كه از يك گروه جوان تئاتري انتظار مي‌رود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون