• ۱۴۰۳ شنبه ۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5065 -
  • ۱۴۰۰ شنبه ۱۵ آبان

نگاهي به آخرين ساخته فرهادي

در اين جامعه، خوب نباش

يزدان مرادي

قهرمان؛ داستان جامعه جوگير و قضاوت‌كننده ايران است؛ مردمي كه مي‌توانند در لحظه، يك نفر را روي دست‌شان بگيرند و چنان برايش كف و سوت و هورا بكشند كه انگار تاكنون هيچ انساني در عمرشان نديده‌اند كه كار خوب انجام دهد و حق ديگري را نخورد و زيرآب نزند و در يك كلمه «آدم» باشد.

 اما دقيقا در همان لحظه، نه يك ثانيه كم و نه يك ثانيه زياد، چنان زير پايش را خالي كنند و او را با مخ به زمين بكوبند كه گويي تمام رذالت‌هاي دنيا در همين يك نفر جمع شده است، طوري‌كه حق حيات هم ندارد چه برسد به تشويق و تكريم و از اين قسم حال‌دادن‌هاي احمقانه و كله‌بادكن.
در سراسر فيلم اصغر فرهادي، شخصيت اصلي داستان كه كار خوبي انجام داده، مات و مبهوت است كه واقعا چه اتفاقي در حال وقوع است؟‌ چرا تا ديروز قهرمان بودم و حالا يك فريب‌دهنده افكار عمومي نام گرفته‌ام؟ چه شد كه نيت خير من، اينچنين مايه شر شد و چگونه ميليون‌ها نفري كه تا ديروز به من افتخار مي‌كردند و حتي كم مانده بود تصاويرم را پرينت رنگي بگيرند و روي ديوار اتاق‌ بچه‌هاي‌شان بزنند، حالا دست‌شان برسد، حتي ممكن است خود من را هم جر و واجر كنند چه برسد
 به تصاويرم؟
جامعه ايران از يك سرخوردگي تاريخي رنج مي‌برد؛ از يك مبارزه تاريخي فرسايشي با حداقل دستاوردهاي ممكن؛ تازه آن‌هم «شايد» حداقل دستاورد‌هاي ممكن. مردم اين جامعه دوست دارند خوب باشند و كارهاي خوب انجام دهند، راست بگويند، زيرآب نزنند، رياكار نباشند، چاپلوسي نكنند، حق كسي را نخورند، لگد به گربه‌ها و سگ‌ها نزنند، آب دهان خود را توي خيابان نريزند، موقع رانندگي، هنگام پيچيدن در خياباني ديگر، از آن چراغ‌راهنماي فلك‌زده استفاده كنند، به همكارشان كه دهانش صاف شده چهارتا نرم‌افزار ياد گرفته تا كمي حقوقش بيشتر شود، حسادت نكنند و نقشه كله‌پا كردنش را نكشند و از اين قسم رفتارهاي ايده‌آل داشته باشند اما چرا برعكس‌ آن عمل مي‌كنند؟ چرا صبح كه از خواب بيدار مي‌شوند در ذهن‌شان دارند ديگري را جر و واجر مي‌كنند؟ چرا امان نمي‌دهند؟ چون قبلا همين كارها را كم و بيش انجام داده‌اند، اما بدبخت دو عالم شده‌اند و هيچكس تحويل‌شان
 نگرفته است.
نتيجه اين فرآيند درب و داغان اينكه؛ مردم ذاتا  دوست دارند خوب باشند اما توانايي خوب‌بودن را از دست داده‌اند. براي همين است كه اگر يك نفر را ببينند دارد كه كار خوبي انجام مي‌دهد، سريع طرفدارش مي‌شوند و احساسات سركوب‌شده‌شان بيرون مي‌زند. همان احساساتي كه اگر به آنها پايبند باشند، باباي‌شان درمي‌آيد اما در عين حال باورشان نمي‌شود كه در چنين جامعه‌اي كه هركسي فقط به فكر خودش است، مگر مي‌شود كسي خوب باشد؟ كسي بدون نفع شخصي، كار خوب انجام دهد؟ كسي راست بگويد؟ ظلم نكند و حق ديگري را نخورد؟ يا نقشه‌اي در سر
 نداشته باشد؟
از ديد جامعه ما؛ آدم‌ها همه بد هستند. هيچ فرد خوبي نيست مگر اينكه احمق باشد؛ داستان قهرمان اصغر فرهادي همين است: «آدم‌هاي خوب در جامعه ايران، هميشه ته چاه هستند و هركسي از راه برسد، يك لگد هم بهشان مي‌زند. اگر مي‌خواهي در اين جامعه زندگي كني، خوب نباش.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون