روز دانشجو و پايان دانشگاه
اما در زمينه توليد علم، كارنامه مشاركت و مساهمت دانشگاه ما در دانش و فناوري جديد چندان درخشان نيست. دانشگاه ايراني در طول اين تاريخچه كمتر از يكصد سال، بهرغم گسترش كمي قابل توجه به ويژه در سه دهه گذشته، اگر نگوييم اصلا، كمتر توانسته به نهاد توليد علم و پاسخگويي عالمانه به مشكلات عيني و واقعي جامعه تبديل شود. البته فعلا كاري به شمار مقالههاي «آي.اس.آي» و آماري نداريم كه هرازگاهي برخي مسوولان براي نشان دادن راندمان موسسات عالي در ايران ارايه ميكنند. همسو با كاركردهاي مذكور براي دانشگاه، دانشجو نيز در بازه زماني مذكور، اهميت و ارج و قرب يافت، به گونهاي كه در برخي برههها، دانشجويان به عنوان گل سرسبد نسل جوان تلقي ميشدند و آرزو و آمال همه نوجوانان ايراني و خانوادههايشان راه يافتن به دانشگاه بود. دانشجويان همچنين يكي از موثرترين گروههاي اجتماعي بودند و جريانهاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي، در پيشبرد اهداف خود بهطور جدي، پتانسيل جنبش دانشجويي را در نظر ميگرفتند. اما به نظر ميرسد در طول يك دهه اخير، همسو با تحولاتي كه در سراسر جهان در حال وقوع است، دانشگاه نه فقط در ايران كه در همه جا رو به افول است. انحصار توليد و توزيع علم، بلكه شكل آن در حال دگرگوني است و همزمان نهادها و ابزارهايي كه كاركردهاي پيشين دانشگاه را به عهده داشتند، تغيير كردهاند. همزمان اقبال به دانشگاه رو به كاهش است و دانشجو شدن ديگر آن عزت و احترام سابق را ندارد. پاندمي كرونا و تعطيلي گسترده دانشگاهها در سراسر جهان، نشانه آشكاري بر بيفايدگي ديوانسالاري عريض و طويل و دم و دستگاه عظيم آن است. در كشور خود ما زوال دانشگاه در معناي پيشين و اتوريته آن، از تعطيلي رشتهها و واحدهاي متعدد دانشگاه آزاد شروع شده و ديگر بازار پر رونق خريد و فروش مدرك و نگارش رساله و پاياننامه و تحقيق هم جذابيت سابق را ندارد. جز تنها در برخي رشتههاي خاص مثل حقوق و پزشكي و رشتههاي مهندسي كه نيازمند اخذ مدرك و البته يادگيري برخي دانشها و مهارتهاي طبقهبندي شده است، در بيشتر رشتههاي علوم انساني يا علوم پايه، دانشگاه كاركردهاي خود را از دست داده و از علاقه جوانان براي دانشجو شدن كاسته شده. در چنين شرايطي، اگر درست ترسيم كرده باشيم، در 16 آذر، به جاي انديشيدن به جايگاه دانشجو و جنبش دانشجويي، بهتر است به كليت دانشگاه بينديشيم و ديدگاه روشنتري نسبت به آن اخذ كنيم. كاركردهاي شناخته شده دانشگاه در غياب ناگزير انبوه كارگزارانش، با چالشهاي جدي مواجه شده و نيازمند بازتعريف است. سخن گفتن از پايان دانشگاه، در معناي دقيق آن به معناي كم شدن تاثير كاركردهاي شناخته شده پيشين آن است. ادعاي مرگ دانشگاه در معناي كلي آن، احتمالا يك پيشبيني زودهنگام و سخني گزاف است. اما نشانههاي تغيير بنيادين اين نهاد مدرن، از همه سو احساس ميشود و لازم است همه آنها كه همچنان به دانشگاه چشم اميد دوختهاند، به شرايط حادث جاري توجه كنند و درباره پرسشهاي نوپديدي كه كليت دانشگاه را هدف گرفته، تامل كنند.